
باقری: برنامه ریزی مستقلی وجود نداشت، عوامل موجود در اطرافم، من را به این سمت کشاند. جالب اینکه خانوادهام با ورزش کردن من مخالف بودند چون روی تحصیلم تأثیر منفی داشت. اگر چه حالا خوشبختانه من و حاجی در رشتۀ تربیت بدنی، تحصیل میکنیم.
رضازاده: به آن شکل برنامه ریزی خاصی نبود. درنظر داشتم قهرمان شوم، یعنی آرزویم بود که قهرمان کشور
و در نهایت آسیا شوم، هیچوقت فکر نمیکردم که به اینجا برسم. نهایت آرزوهایم قهرمانی آسیا بود اما حالا
به لطف خدا خیلی بیشتر از آن را دارم.
* حال که صحبت از آرزوها شد، بفرمایید که چقدر
از آرزوهای دوران نوجوانی شما برآورده شده است؟
رضا زاده: آرزوی قهرمانی داشتم که به آن رسیدم (با خنده). یک آرزوی دیگر هم مثل
اکثر بچّهها داشتم و آن
اینکه خلبان شوم.
خیلی دوست داشتیم که
از تجربیات این دو قهرمان برای شما
نوجوانان بنویسیم. خیلی دوست داشتیم همة
لحظات آن فضای صمیمانه را برایتان توصیف کنم.
از رفاقت بین دو دوست که احترام خاصی برای
هم قائل بودند. از اینکه هر سؤالی را که میخواستند
جواب بدهند، اول نگاهی به هم میکردند و آن که
آماده تر بود پاسخ میداد. از جواب دادن به تلفنهای
همراه چندگانة شان که با هر کدام، به یک زبان صحبت
میکردند، ترکی، فارسی، کردی و قشنگتر از همه، زنگ
تلفن همراه رضا زاده که بانگ رسای یا ابوالفضل با
صدای محکم «سلیم مؤذن زاده اردبیلی»
از آن شنیده میشد. اما افسوس
که تعداد صفحات مجله
محدود است.
البته تا به حال چند باری به لطف کاپیتانها به داخل کابین دعوت شدهام. میشود گفت که تا حدودی به آرزوی خلبانی هم رسیدهام اما هنوز نَراندهام.
باقری: حس میکنم که هیچگاه دوران نوجوانی نداشتهام. چون تمام این دوران را درکرمانشاه، در میان آتش و دود جنگ گذراندهام.
* آقای رضا زاده، اگر آرزوی فرزند شما- ابوالفضل 3 ساله- در نوجوانی، وزنهبرداری یا چیزی که شما دوست دارید نباشد، برخورد شما چه خواهد بود؟
رضا زاده: آرزوی هر پدر و مادری خوشبختی و سربلندی فرزندش است. من هم دوست دارم پسرم افتخار آفرین مملکتش باشد اما هیچگاه چیزی را بر
او تحمیل نخواهم کرد. اگر چه خوشبختانه، او از حالا نسبت به این ورزش علاقه نشان میدهد و وزنۀ
کوچک خود را با نام مقدس حضرت
ابوالفضل علیه السلام بلند میکند
و بالای سر میبرد و در آخر
هم با تکان دادن سرش،
تمام حرکات مرا تقلید
میکند.
* ورزش چه
تأثیری بر روحیه
و اخلاق شما داشته
است؟
باقری: من در
دوران نوجوانی، بسیار
شلوغ بودم. زنگهای
تفریح در مدرسه
والیبال بازی میکردیم و تا
نتیجه نمیگرفتیم بازی را رها
نمیکردیم. همین شیطنتها باعث
شد که من سه بار مدرسهام را عوض
کنم. زمانی هم که اولین مدالم را در نوجوانی گرفتم،
عاشق مدال شدم اما خوشبختانه، طبیعت ورزش
این است که ناخودآگاه غرور از بین میرود. البته
خود شخص نیز باید کنترل کنندۀ خوبی باشد.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 116صفحه 6