تجربه
محسن رخش خورشید
اشتباه جبران نشدنی
معلم یک مدرسه به مادر یکی از شاگردانش تلفن زد و به او گفت که دخترش سربه سر هم کلاسیهایش می گذارد و شرارت می کند.
مادر بعد از قطع کردن تلفن به دخترش گفت : «معلمت می گوید در مدرسه مرتکب اشتباه شده ای. درست است؟»
دخترک بلافاصله جواب داد : «بله. خیلی متاسفم. دائم خودم را سرزنش می کنم.»
مادر که انتظار این جواب را نداشت با حیرت پرسید :
«مگر چه کار اشتباهی کرده ای؟» دخترک گفت : «اینکه شماره تلفن خانه را به معلمم داده ام!»
جواب روشن
در جشن تولد صد و بیست و دو سالگی یک پیرمرد، گزارشگر یک برنامه تلویزیونی از او پرسید : «چرا صد و بیست و دو سال عمر کرده اید؟»
پیرمرد که به وضوح از این سوال جا خورده بود ، بعد از یک درنگ طولانی جواب داد : «خب! فکر می کنم علتش این است که صد و بیست و دو سال پیش در چنین روزی به دنیا آمده ام.»
پشت به گذشته
پیرمردی به دیدن نوه اش که در شهر دیگری تحصیل می کرد رفت. زمانیکه می خواستند از هم جدا شوند ، پیرمرد به نوه اش گفت : «از همین حالا آینده ات را بساز. در یک چشم به هم زدنی می بینی که سی ساله شده ای.» پسر خندید و گفت : «امّا پدربزرگ ، من تازه بیست و دو سالم شده. به بیست سال خیلی نزدیکترم تا به سی سال.»
پدربزرگ گفت : «تو هرگز دوباره بیست سالگی را نمی بینی. رو به پیش داشته باش و همیشه جلویت را نگاه کن.»
فالگیری با کارنامه
پسرکی از دوستش پرسید :
«این فالگیرهایی را که با کارت فال می گیرند دیده ای؟ به نظر تو می شود با نگاه کردن به چند ورق و کارت ، آینده را پیش بینی کرد؟»
دوستش چند لحظه فکر کرد و سپس با جدیت گفت : «بله که می شود ، مثلا مادر من با دیدن کارنامه ام ، بلافاصله رفتارهای پدرم را پیش بینی می کند.»
نوجوانان
دوست
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 48صفحه 14