ـ این دیگر از کجا آمده؟
ـ باید حسابش را برسیم.
«خاله زنبور» که رئیس زنبورها بود، جلو آمد و گفت: «ساکت! ممکن است بیدار شود و همة ما را بکشد. اول باید فکر کنیم، بعد تصمیم بگیریم.»
سرانجام زنبورها به این نتیجه رسیدند که چون آقا فیله خواب است، نباید او را اذیّت کرد؛ ولی با هم قرار گذاشتند که هر وقت که بیدار شد با او حرف بزنند.
آقا فیله، خرناس میکشید و از هیچ چیز خبر نداشت. نیم ساعتی گذشت، باز هم بیدار نشد و حوصلة زنبورها سر رفت.
خاله زنبور گفت: «خوب، حالا دیگر باید بیدارش کنیم. مثلاً چطور است آهسته صدایش بزنیم؟»
زنبورها فکر کردند، اما فایدهای نداشت. هر چه در گوش آقا فیله وزوز کردند، بیدار نشد.
بعد به این فکر افتادند که همه با هم او را تکان بدهند. ولی این کار هم به نتیجه نرسید و آقا فیله تکان نخورد...
اما قصه به جاهای جالبتر و خواندنیتر هم خواهد رسید. شاید آقا فیله بتواند کمکی هم به زنبورها بکند. برای فهمیدن ادامه ماجرا، کتاب را که به بهای 190 تومان چاپ و منتشر شده است تهیه کنید و بخوانید.
کاپیتان از خواب بیدار میشود
و روباتهایی برای اصلاح صورت، مسواک زدن و کارهای دیگر به گرد او جمع میشوند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 370صفحه 35