دیدار از بمبئی: سفرنامۀ هند
دروازه هند محمدعلی دهقانی
قسمت سوم
محمدعلی دهقانی
ساعت 10 و 4 به وقت تهران و 10 و 6 به وقت بمبئی، هواپیمای ما در بندر بمبئی، فرود آمد. همین که درِ هواپیما باز شد، خودم
را داخل تونل سیاه و دور و درازی دیدم. اوّل فکر کردم شب شده
و آسمان خیلی تاریک است. امّا بعد دیدم که این تونل، جادّة سیّاری است که به در ورودی هواپیما نصب شده تا مسافرها از داخل
آن عبور کنند و خودشان را به سالن ترانزیت فرودگاه برسانند.
این اوّلین تفاوت فرودگاه بمبئی با فرودگاه تهران. تفاوت دوم، که به محض پیاده شدن از هواپیما و ورود به تونل سیّار پی به آن
بردم، یک جور بوی مخصوصی بود که در فضا پیچیده بود و با
بوی تهران خیلی فرق داشت! هر چه نفس عمیق کشیدم، نتوانستم آن بوی عجیب را برای خودم توصیف کنیم و خلاصه بفهمم که مال چیست! امّا روزهای بعد که در همه جا، در کوچهها و خیابانها و ساختمانها و هر جای دیگر همان بو را احساس کردم و دیدم در همه جای بمبئی این بود در فضا جاری است، تا اندازهای به علّت و سرچشمة آن پی بردم. بوی تندی بود که از فلفل و ادویههای جوراجور هندی، جوز هندی، بلوط و شاه بلوط و بعضی از گیاهان دارویی که در هند فراوان است، سرچشمه میگرفت.
سومین تفاوت مهمّی که به نظرم رسید و مرا تکان داد، تفاوت
زیاد بین آب و هوای تهران و بمبئی بود. ظهر که در فرودگاه تهران
بودم، هوا کاملاً زمستانی و حدود 5 درجه بالای صفر بود و همة مسافرها در تهران لباس گرم پوشیده بودند. امّا غروب که وارد هندوستان شدیم، درجة حرارت هوا 30 درجه بالای صفر بود و آدم
را به یاد اوایل تابستان تهران میانداخت. البتّه اگر به این دما، رطوبت و
در این لحظه است که روبات نظافتچی سفینه متوجه جای چرخهای شنی وال ای میشود که آلودگی را با خود به سفینه آورده است.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 370صفحه 8