طوطیان پس از شنیدن سخنان بازرگان یکی پس از دیگری از شاخه افتادند و مردند.
طوطی جان من سلام تورو به اونا رسوندم ولی نمی دونم چرا همشون مردند.
بازرگان بی درنگ به سوی خانه بازگشت
طوطی بازرگان هم بلافاصله مرد بازرگان هم جسد او را از قفس خارج کرد
به محض خروج طوطی پرکشید و فرار کرد
واستا ببینم کجا درمیری؟من این قصه رو سال چهارم ابتدایی خوانده ام
بعد از این ماجرا، دوباره چشمان وال ای، ایوا را در میان انبوه روباتها پیدا میکند
مجلات دوست کودکانمجله کودک 370صفحه 23