کدامیک عابدترند؟
یکی از اصحاب امام صادق، که طبق معمول همیشه در محضر درس آن حضرت شرکت میکرد و در مجالس دوستان حاضر میشد و با آنها رفت و آمد میکرد، مدتی بود دیده نمیشد. یک روز امام صادق (ع)، از اصحاب و دوستانش پرسید: «راستی فلانی کجاست که مدتی است دیده نمیشود؟»
یا ابن رسول الله! اخیرًاًً خیلی تنگدست و فقیر شده.»
ـ پس چه میکند؟
ـ هیچ، در خانه نشسته و یکسره به عبادت پرداخته است.
ـ پس زندگیش از کجا اداره میشود؟
ـ یکی از دوستانش عهدهدار مخارج زندگی او شده.
ـ به خدا قسم این دوستش به درجاتی از او عابدتر است.
فرانک میرآقایی 11 ساله از تهران
منبع: داستان راستان شهید مطهری
کاش من آن شمشیر نبودم
کاشکی من آن شمشیر نبودم. کاشکی آدمی بودم و در
برابر مشرکان می ایستادم. کاش شمشیر نبودم تا سرم را فدای سر حسین
کنم. کاش شمشیر حسین و یار و یاورش بودم. حالا نیز از امام حسین و
شمشیرش تقاضای بخشش میکنم و همچنین از اهل بیتاش و پدر و مادر
او و همچنین خداوند مهربان مرا ببخشد. کاش آن شمشیر نفرین شده
نبودم که بر خون امام حسین (ع) آغشته نمیشدم. کاش خداوند معجزهی
زیبایی میکرد و من از گردن حسین برداشته میشدم و به قلب مشرکان
فرو میرفتم و امام حسین (ع) سلامت میماند! کاش، ای کاش من نبودم!
کیانوش الله توکلی 11 ساله از تهران
نوید صمدیان 3ساله از تهران(با کمک بزرگترها)
نسترن صمدیان /12/ ساله از تهران
خدایا نمیدانم از کدام راه آمدهام و
به کدام راه میروم و از کجا آمدهام و به
کجا میروم! خدایا چگونه به این دنیا آمدم
و چگونه از این دنیا میروم! پروردگارا از
کودکی یاد گرفتم که خدایی وجود دارد،
جهانی وجود دارد ولی خدایا یاد نگرفتم که
به کدام راه بروم و به کدام راه نروم. خدایا
چگونه باید مسیر زندگیام را انتخاب کنم؟
شاید در انتخاب مسیر زندگیام اشتباه کنم؟
خدایا از وقتی خود را شناختم و از خصوصیات
خود باخبر شدم، فهمیدم که بعضی از
راههای زندگی، انسان را خشنود و بعضی
راهها انسان را به بیراهه میکشاند. خدایا
چرا در این دنیا انسانها را مثل فرشتگان
که پاک هستند نیافریدهای؟ چرا بعضی را
خوب و بعضی را بد آفریدی؟ خدایا در
زندگی فهمیدم چرا به دنیا آمدم و چرا به
این دنیای بزرگ ولی با مردمی با راههای
کوچک آمدم. خدایا امیدوارم هیچوقت به
بیراهه نروم و در این راه فقط و فقط به
یاری شما نیاز دارم. خدایا کمکم کن.
مهراد حاج محمد علی 12 ساله از تهران
کولهبار گناه
صبح روز عاشورا یعنی روزی که همه
چیز به پایان رسید. سپاهی فاسد و مزدور با قلبهایی
سنگی با لباسهایی قرمز و سیاه با چشمانی از خون با
4000 نفر سرباز با کولهباری از گناه که فقط به دنبال
منافع خود بودند، تا دندان مسلح در سمت چپ قرار
داشتند.
خاک پاک کربلا احساس شرمندگی کرد از اینکه
همچنین سپاهی پا روی آن گذاشته است.
امّا در سمت راست با 72 تن از یاران باوفای امام
که فقط به فکر یک چیز بودند خدا، ایمان و دین به
فرماندهی امام حسین (ع) ایستاده بودند. نزدیک
ظهر بود. آفتاب تا نیمههای آسمان بالا آمده بود،
هوا گرم بود. سپاه امام حسین (ع) تشنه لب با دهانی
خشک در مقابل سپاه کفر ایستاده بودند. جنگ آغاز
شد. دو سپاه درهم آمیختند. امام با اسب به جلو
تاخت، شمشیرش را بیرون کشید، به سپاه دشمن
زد. تعدادی را به درک واصل کرد، ولی خود با تیر
و شمشیر و نیزهها زخمی شد و از اسب به روی
زمین افتاد و تشنه لب، با افتخار و شجاعت، در کربلا
به شهادت رسید.
علیرضا کریمی 13 ساله از تهران
بمب کار گذاشته شده در سفینه حامل وای ای در حال شمارش معکوس است و تلاشهای وال ای برای خنثی کردن آن و یا هدایت سفینه بینتیجه است.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 373صفحه 3