به طرف راننده دراز کردم. راننده نگاهی به اسکناس
کرد و لب و لوچهاش آویزان شد. جملهای هم گفت
که معنایش غُرغُرکردن بود. ناچار شدم 4 تا سکّه یک روپیهای هم به مبلغ اِنعام اضافه کردم و در این حال
گفتم: «مرا ببخشید! هنوز پولهایم را عوض نکردهام و
پول هندی ندارم، که بیشتر از این بدهم!» با این جمله،
رانندة طمعکار را دست به سر کردم و او هم چهارده
روپیه را گرفت و رفت.
چند روز بعد فهمیدم که در بمبئی بیشتر از هفت نوع گدایی وجود دارد، که بهتر و محترمانهتر از همة آنها دست
دراز کردن و زبان دراز کردن برای گرفتن اِنعام یا پاداش است! واقعاً که این مردم عجب رویی دارند!مأمور پلیس برای یک راهنمایی کوچک در مقابل چشم
مردم، بدون تعارف و رودرواسی از تو پول میخواهد و رانندة تاکسی دربستی، به حقّ و حقوق رسمی و معین خودش قانع نیست! ...
یک نکتة مهمّ دیگر که تا اینجا فهمیدم و برایم خیلی جالب بود، سمتِ راست بودنِ فرمان اتومبیلها بود. در هندوستان تمام اتومبیلها،
فرمانشان سمت راست است و در نتیجه ماشینها باید
از سمت چپ خیابان حرکت کنند، درست برعکس
کشور ما! تاکسیهای سیاه رنگ، که بعداً شنیدم
محصول کارخانههای خودِ هندوستان هستند، خیلی
شبیه به بنزهای قدیمی آلمان بودند، با این تفاوت که
از بنزهای قدیمی کوچکتر و جمع وجورتر بودند و اتاقشان برای سه نفر، غیر از راننده، جا داشت: یک نفر جلو و دو نفر عقب. تقریباً تمام این تاکسیها به صورت دربستی هستند و این طور نیست که مسافر کنار خیابان بایستد و مقصد خود را داد بزند. دوروبر هُتلها و مکانهای عمومی پُر است از این تاکسیها،که منتظر مسافر خوابیدهاند.
(ادامه دارد)
چراغهای هشدار شروع به کار میکنند
و...
مجلات دوست کودکانمجله کودک 372صفحه 9