سخنرانی
زمان: ساعت 10 صبح 6 آبان 1359 / 18 ذی الحجه 1400
مکان: تهران، حسینیۀ جماران
موضوع: توجه به معیارهای الهی ـ مجاهدات انبیا در راه خدا
مناسبت: عید غدیر خم
حضار: هاشمی رفسنجانی، اکبر (رئیس مجلس شورای اسلامی) ـ رجایی، محمدعلی (نخست وزیر) ـ نمایندگان مجلس شورای اسلامی ـ اعضای هیأت دولت و مدیران مراکز رادیویی شهرستانها
بسم الله الرحمن الرحیم
انسان اعجوبۀ مخلوقات
مبارک باشد این عید سعید بزرگ بر ملتهای مستضعف جهان و بر توده های زیر بار استکبار و بر ملت شریف رزمندۀ اسلامی ایران.
انسان یک موجود عجیبی است. در جمیع طبقات موجودات و مخلوقات باری تعالی، هیچ موجودی مثل انسان نیست. اعجوبه ای است که از او یک موجود الهی ملکوتی ساخته می شود و یک موجود جهنمی شیطانی هم ساخته می شود. موجودات دیگر اینطور نیستند. اینطور نیست که این فاصله باشد بین فرد کامل و مابین فرد جهنمی ناقص. این از مختصات انسان است که حق تعالی او را با جمیع اوصاف و صفات مقدس خودش ایجاد کرده است و همه چیز در او هست. از این موجود، پیغمبر اکرم و سایر پیغمبرها محقق شده است و «ابوجهل» و سایر «ابوجهل ها» هم هست. و واسطۀ ما بین این دو تا هم «الی ما لایُعلم» هست. و کارهایی که از این انسان صادر می شود، حُسن و قبح و صلاح و فسادش، بستگی دارد به آن جهات روحی انسان. اعمال به حسب صورت با هم خیلی فرق ندارند. آن چیزی که فارق بین اعمال است، آن نیات است؛ اِنَّمَا الاَعمالُ
بِالنِیّاتِ. ملاحظه می کنید که شمشیر دست دو نفر باشد و مثل هم فرود بیاید و مثل هم دو نفر را هلاک کند. یکی از آنها مثل عبادت ثقلین باشد ارزشش، و یکی از آنها طوری باشد که در فساد و در تباهی، قابل ذکر نباشد. اما عمل یک عمل است؛ دست بالا می رود و فرود می آید و یک نفر را می کشد. این اختلاف، مالِ اختلاف خود انسان است. اختلاف روحیات انسان است. و اختلاف قصدهایی است که روی آن قصدها و اغراضی که روی آن اغراض، اعمال موجود می شوند. انگیزۀ اعمال به غایات است. آن چیزی که اعمال را با هم مختلف می کند، آن غایاتی است که انسان را وادار می کند به اینکه عملی را انجام بدهد، و مراتب حُسن و قبح و مراتب فضیلت و رذیلت هم، روی همین معناست. انگیزه هایی هم که در اعمال بشری است اختلافش روی همین معنویات است، و اراده و تصمیم و غایات. یک فعلی می بینید که غایتش الهی است و غیر غایت الهی هیچ چیز در آن دخالت ندارد.
استواری انبیا، در مقابل مشکلات
آن عملی که الهی باشد و انگیزه ای جز الهیت نداشته باشد، مثل اعمالی که انبیا ـ علیهم السلام ـ در تبلیغات خودشان انجام می دادند. این اعمال طوری است که هیچ انگیزه ای ندارد، الاّ خدای تبارک و تعالی. و لهذا انبیای بزرگ در عین حالی که در این تبلیغشان و در این ارشادشان، آنقدر زحمات را متحمل می شدند، هیچ یک از این زحمات، آنها را از آن عملی که داشتند سست نمی کرد. و باید گفت که هیچ یک از آن زحماتی که ما و به حسب انگیزه های بشری به نظر می آید که زحمت است، برای آنها اینطور نبود. برای اینکه روی آن مقصدی که آنها حرکت می کردند و عمل می کردند، آن مقصد به قدری بزرگ بود و به قدری عالی بود که تمام زحماتی که برای آن مقصد متحمل می شدند، به نظرشان زحمت نبود. مقصد نظر بود. و لهذا می بینید که تمام عمرشان را انبیا صرف
می کردند در همان مقصدی که داشتند. و یک قدم عقب نمی گذاشتند. و هیچ تزلزلی در روح آنها حاصل نمی شد.
من گمان ندارم که هیچ کس به قدر رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـدر آن سیزده سالی که مکه تشریف داشتند، و در آن ده سالی که در مدینه، اگر کسی درست توجه بکند به زندگی حضرت مولا رسول الله ، می بیند که شاید آدم بتواند بگوید یک روز ایشان، یک حالی که به حسب نظر ما استراحت است، ایشان نداشته اند. آن وقتی که در مکه بودند، آنقدر فشار داشتند و آنقدر اذیت به ایشان می کردند و آنقدر ایشان را در تنگنای همه طور و همه جانبه می گذاشتند که بالاخره مجبور شدند که بروند در یک غاری، و در آنجا هم تحت نظر اینها بودند، و زندگی ایشان آنطور گذشت. یک روز برای ایشان استراحت نبود. و بعد از اینکه دیدند نمی شود در مکه ماند و تبلیغاتشان در مکه آنقدر تأثیر ندارد و یک عدۀ معدودی، چند نفری به ایشان ایمان آوردند، ایشان هجرت کردند، و اگر وضع ایشان را در مدینه هم ببینیم، می بینیم که در این ده سال مدینه، جز زحمت و اشتغال به جنگهایی که پیش آمد و غزوه هایی که پیش آمد، نداشتند، و در آن غزوات هم سنگینی اش به دوش خود ایشان بود. لکن مقصد یک مقصدی بود که اینها پیش او هیچ نبودند. در مکه وقتی که به ایشان پیام دادند که تو بیا دست از این دعوتت بردار، و تو هر چه می خواهی ما در اختیارت ـ مثلاً ـ می گذاریم، ایشان فرمودند که اگر همۀ عالم ـ تعبیرشان تقریباً این است که ـ همۀ زمین و آسمان را به من بدهید، من این دعوت را، دست از آن برنمی دارم. برای اینکه این دعوت الهی است. این مأموریت الهی است. مأموریت الهی را برای اینکه، یک منصبی، یک مقامی، یک مالیتی، یک چیزی پیدا کنم معنا ندارد.
مقاصد وقتی که عالی شد، زحمتهای در راه آن مقصد باید در نظر انسان نباشد. از آن طرف، آن افرادی که از فطرت انسانی خارج شدند، و حیوانی هستند به صورتِ انسان، سَبُعی هستند به صورتِ انسان، شیطانی هستند به صورت انسان؛ آنها هم در راه مقصد خودشان کوشش می کنند. مقصدی که دارند آنها هم کوشش می کنند. لکن فرق مابین
این دو راه و این دو مقصد این است که آنها کوشش می کنند برای به دست آوردن یک مآرب حیوانی ـ شیطانی؛ و اینها کوشش می کنند برای یک مقصد الهی. اینها می خواهند که جامعه را، تمام جامعه را انسان کنند. انبیا مأمورند از جانب خدای تبارک و تعالی که بیایند و جامعه ها را که در سر دو راهی واقع شدند، یک راه، راه انسانیت است و یک راه، راه شیطانی و طاغوتی و غیر انسانی. و خود مردم نمی توانند درست تشخیص بدهند راه را. انبیا موظفند که ملتها را و گروهها و جمعیتها را با دعوتهای خودشان، با تعلیمات و ارشادات خودشان، انسان کنند. از اول خلقت تا آخر، همین معنا طرح است که این جمعیتها انسان بشوند.
صراط مستقیم، معیار پیروزی و شکست
همۀ زحمتهای انبیا و همۀ کتب آسمانی و همۀ دعوتهای اولیا و انبیا، برای این بوده است که این موجودی که اگر به خودش واگذاشته بشود، از تمام حیوانات بدتر است، و از تمام شیاطین شیطانتر است، این را هدایت کنند و به صراط مستقیم دعوت کنند و الهی کنند. انسانی الهی کنند. البته توفیق نبوده است که همه را انسان کنند. سرکشها زیاد بودند. کسانی که از فطرت انسانی خارج بودند زیاد بودند و زیاد هستند. لکن آنها کوشش خودشان را کردند. و آن مقدار از برکاتی که در دنیا هست، همه از برکات انبیای بزرگ الهی است و اولیا. ما نباید معیارها را معیارهای مادی قرار بدهیم، و پیروزی و شکست را هم روی معیارهای طبیعی و مادی مطالعه کنیم. ما معیارها را باید معیارهای الهی قرار بدهیم، و پیروزی و شکست [را] هم در همان میدان الهی تشخیص بدهیم. ما اگر در آن میدان الهی و در آن صراط مستقیم انسانی پیروز باشیم، اگر تمام عالم هم به ضد ما قیام کنند و ما را هم نابود کنند، ما پیروزیم. برای اینکه معیار، معیار طبیعی نیست. عالم هم همین عالم طبیعی نیست. این عالم طبیعی، اخیرۀ موجودات است. تفالۀ موجودات است. عوالمی که الی ماشاءالله هست و ما از آنجا آمده و به آنجا خواهیم رفت. میزان، آن میدان
است و میزان، آن راه است. انسان، به ما هُوَ انسان، شکست و پیروزی اش، معیارش آن راه است، نه طبیعت. اگر ما در آن راهی که داریم ـ همان راهی که انبیا داشتند ـ ما هم موفق بشویم که همان راه را برویم، همان طور که انبیا ـ علیهم السلام ـ پیروز بودند، در آن راهی که راه مستقیم انسانیت است پیروز بودند. ولو اینکه کشته شده اند، ولو اینکه آتش زدند بعضی شان را، ولو اینکه به زحمت انداختند آنها را، لکن در آن راهی که راه انسان بود همۀ آنها پیروز بودند، در مقابل آنهایی که طاغوت بودند. فرعونها و امثال آنها در این راه شکست خوردند. در راهی که راه انسان است، آنها شکست خوردند. اصلش در این راه نیامدند.
دشمنهای انسانیت و اسلام، اصلش شمّ این معنا را نکردند که یک چیز دیگر غیر از این حیوانیت و غیر از این طبیعت هم هست. آنهایی که فهمیدند که مقصد، مقصد الهی باید باشد و ما از خداییم و به او رجوع می کنیم؛ اِنّا لله وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُون. ما از خداییم. ما کاری انجام نمی دهیم، ما همان چیزهایی که خدا به ما داده است در راه خودش [می دهیم]. اگر مثل انبیا هم فرض کنید، یا در طریق انبیا هم باشیم، این کوردلی است که انسان خیال کند من یک کاری کردم. تو غرق نعمتهای خدا هستی. چشمت از خداست، گوشت از خداست، قدرتت از خداست، دستت از خداست، پایت از خداست، همه از اوست. من نمی توانم اسمش را هم امانت بگذارم، باز یک نفسانیتی هست در کار. وقتی همه از او هست، در راه او اگر دادید کاری نیست، این چیزی که از خود اوست در راه خود او. اگر بنا باشد که ما این ارزش انسانی را ادراک بکنیم و این ارزش الهی را ادراک بکنیم، نباید متأثر بشویم از اینکه ما را در تنگنای اقتصادی قرار دادند. تنگنای اقتصادی، هر کاری بکنند راجع به دنیاست، راجع به طبیعت است. ما را در هجوم نظامی قرار بدهند، یکوقت خودشان مستقیماً، یکوقت با ایادیشان. ما نباید از این معنا اصلاً آزرده بشویم. چرا آزرده بشویم؟ ما مأمور خدا هستیم و خدای تبارک و تعالی، همۀ نعمتها را به
ما عطا فرموده است. و آن چیزهایی که عطا کرده، در راه او باید صرف بکنیم.
ذکر خدا موجب آرامش قلبها
اگر موفق شدیم که صرف کردیم آن چیزهایی که خدا به ما داده در راه او، ما پیروز هستیم. یک مسلمان و مؤمنی که به آن وظیفۀ شرعیه ای که دارد، به آن وظیفۀ فطری که دارد، اگر عمل بکند، این پیروز است، ولو در جامعۀ حیوانی انسانها هم مفروز باشد و مطرود باشد. و آن صورت انسانی که برخلاف آن مسیر انسانی رفتار می کند، هر چه هم که پیش برود، هی حیوانیتش زیاد می شود. سبعیتش زیاد می شود. انسان یک اعجوبه ای است که از هر دو طرف غیر متناهی است. از طرف سعادت غیر متناهی و از طرف شقاوت غیر متناهی. ما باید میزان فصل مابین انسان و حیوان را، انسان و شیطان را به دست بیاوریم، تا بتوانیم بفهمیم کی پیروز است و کی شکست خورده. این ابرقدرتها که ما اسمش را ابرقدرت می گذاریم، اینها تمام قدرتشان صرف حیوانیت می شود. تمام قدرتشان را روی هم می گذارند و صرف آمال حیوانی و شیطانی می کنند و به آن هم درست نمی رسند. اگر بنا بود که به آن چیزی که می خواهند، برسند، که باید وقوف کنند. اینکه می بینید که این قدرتها هِی جلو می روند و هر چه داشته باشند، باز یک قدم جلوتر می روند، و اگر تمام این عالم را هم داشته باشند، باز کافی براشان نیست، این برای این است که در آن طرف هم غیر متناهی هست انسان. آن چیزی که انسان را مطمئن می کند، آن خداست. آن ذکر خداست؛ بِذِکرِ الله ِ تَطْمَئِنُّ القُلوُب. آن موجودات الهی از باب اینکه پناهگاهشان خدای تبارک و تعالی است، آنها اطمینان دارند. این موجودهای دیگری که طاغوتی هستند، پناهی ندارند. اینها هر چه دستشان بیاید و هر چه ظلم بکنند و هر چه کشورگشایی کنند، یک کشور دیگری هم می خواهند باز بگشایند، و گمان نکنید که به این سنخ افراد اگر همۀ این کرۀ ارض را بدهند، این سیر بشود. تمام این سیاره را اگر به
یک نفر بدهند، این سیر نمی شود. دنبال این می رود که خوب، ما برویم در این سیارات دیگری، ببینیم آنجا چه خبر است. برویم آنجا هم بیرق خودمان را بزنیم. چنانکه رفتند در کرۀ ماه هم بیرق زدند. این برای این است که در طرف آمال حیوانی هم انسان غیر از سایر حیوانات است. حیوانات وقتی که آن کار خودشان را، مثلاً خوردند سیر شدند، دیگر می نشیند و کاری ندارد، تا وقتی که گرسنه بشود. انسان اینطور نیست. کاری بکنیم که این راه را، راه مستقیم را انتخاب کنیم، تا مطمئن بشویم، تا خوف از ما زدوده بشود، از بین برود. انبیا، هر کس به آنها جسارت هم می کرد، هیچ ابداً چیزی به نظرشان نبود، چون که مقصد، مقصد دیگری بود. مطلب یک مطلب دیگری بود. نه مأیوس می شدند و نه دلسرد می شدند و نه گلایه مند می شدند. بله، انبیا دنبال این بودند که چرا باید این بشری که فطرتاً باید فطرت سالم داشته باشد، چرا باید اینطور باشد. رسول اکرم برای این غصه می خورد. در وحی هم به او گفته است که: مثل اینکه تو خودت را داری به کشتن می دهی که اینها ایمان نمی آورند. نظر این بود که اینها را آدم کند. هر کس که آدم می شد، یک بشارتی برای رسول اکرم یا انبیا بود. و اما اینکه بخواهند یک کشوری را بگشایند و بخواهند یک ـ فرض کنید که ـ بلوکی داشته باشند، و این حرفهای نامربوطی که بین اصحاب طاغوت هست، اینها در بین انبیا مطرح اصلاً نبوده، اصلاً مطرح نیست. عالم طبیعت پیش انبیا مطرح نیست. آمدند این طبیعی ها را، این موجودات طبیعی را، از اینجا بکِشندشان ببرندشان طرف یک ممالک دیگر، یک عالم دیگر و آنچه در وهم من و شما نمی آید.
خروج ملت از ظلمت به سوی نور
این تحولی که الآن در جامعۀ ما پیدا شده است، این تحول معجزه آسا، این تحولی که راه صد ساله را در یک شب کانَّهُ پیمودند، این را کی کرده است؟ این تحول، یک تحولی
است که اگر یک استادی، عارفی، یک شخص الهی بخواهد با موعظه و نصیحت و اینها بکند، بعد از سی سال، چهل سال زحمت، ده تا پانزده تا را تربیت می کند. یک کشور سی و چند میلیونی یکدفعه از آن ظلمتهایی که بَعْضُها فَوقَ بَعْض یکدفعه جهش کرد و در نور واقع شد، نورهای غیر متناهی. این تحولی که الآن در کشور ما هست، همه اش روی این مقصد است که از اول فریادشان بلند بود که ما اسلام را می خواهیم. طاغوت را نمی خواهیم. این، عنایت خدا را به اینها جلب کرد. خدای تبارک و تعالی که مشاهده می فرماید که یک ملتی از کوچک و بزرگشان می گویند ما اسلام را می خواهیم، عنایتش را به اینها متوجه کرد. این عنایت الهی است که جوان کذایی که باید در ـ به حسب طبع خودش ـ باید در کجا باشد، این را کشاند به جنگهای بین اسلام و غیر اسلام، و با چه روی گشاده. مثل سربازهای دیگران نیست، که باید با فشار و زور و وعده و وعید آنها را وادار کرد به امر. اینها همچو به طبع خودشان. من وقتی که در تلویزیون می بینم که یک گروههایی، زنهای یک بلدی ـ خوب، همه بلاد اینطورند ـ نشسته اند و دارند برای این جوانهایی که در جبهه ها مشغول هستند، با کمال جدیت دارند بسته بندی می کنند، دارند نان می پزند، دارند بسته ها را درست می کنند، من خجالت می کشم که ما چرا، ما چه هستیم و اینها چه هستند. یک ملت اینطوری شده است. یک ملت، ملتی شده است که برای اسلام و برای وطن اسلامی خودش تمام قشرها قیام کردند. هر که هر چه می تواند. خوب، دیدید که بعضی [از] این پیرمردها، یکی از آنها هم آمده بود اینجا، از این پیرمردها می روند التماس می کنند که ما جبهۀ جنگ برویم. با اینکه نمی تواند برود، می گوید نه، من قدرتش را هم دارم بفرستید مرا، می توانم. بچه های کوچک هم همین فکر را دارند. همین کار را که بزرگها می کنند، بچه ها هم همان کارها را انجام می دهند، و تعلیمات نظامی کانّه می خواهند بگیرند. یک مملکتی اینطوری شده است. این عنایت خداست که به ما توجه پیدا کرده است. ما تا این عنایت را داریم، شکست نداریم. تا این
سایۀ عنایت حق تعالی به سر ملت ماست خوف از هیچ چیز نداریم. اگر ما یک موجود مادی بودیم، یک موجودی بودیم که نمی دیدیم، چشمهایمان را از آن عالم بسته بودیم و هر چه می دیدیم اینجا را می دیدیم، باید اگر یک نفر از ما کشته می شود، بنشینیم عزایش را بگیریم. لکن وقتی یک موجود، موجود اسلامی و برای مقصد اسلامی دارد کوشش می کند، تمام کوششها را می کند و در عین حال در خودش اصلاً شکست نمی بیند. میدانهای جنگی که شما الآن ملاحظه می کنید و همه رفتند، و اشخاصی رفتند و ملاحظه کردند، این جوانهایی که در آن میدان دارند جنگ می روند و برادرهایشان [را] می بینند کشته شد و افتاد، هیچ فترت و فتوری به آنها دست نمی دهد. به همان طوری که از اینجا با شوق رفتند، با همان طور در جنگ هم با اشتیاق و با دلاوری و با جرأت، با آغوش باز، شهادت را استقبال می کنند. این یک مسئله ای است. ایران یک وضعی پیدا کرده است که ما نمی توانیم این وضع را تعبیری از آن بکنیم، جز اینکه بگوییم یک مملکت الهی است. یک مملکتی است که فهمیدند افرادش و اشخاصش، که برای اسلام باید جانفشانی کرد.
مقایسه مسئولین کشور، با سران سایر کشورها
شما مقایسه ای بکنید بین ملت ما و سایر ملتها ـ نه، ملتها همه خوبند، آنها باز یک قدری به واسطۀ آن فشارهایی که بر آنها می آید نمی توانند درست قیام کنند و ان شاءالله می کنند ـ یک مقایسه ای بکنید بین سردمدارهای ممالک دیگر، با رؤسای این مملکت. آقای کارتر در کدام [یک از] جنگها رفته است توی جبهۀ جنگ؟ ایشان در همان کاخ سفید و آن کاخ ییلاقی اش نشسته و وا می دارد اشخاص را جنگ بکنند. کشته هم بشوند به جهنم. شما برای من کار بکن، بمیر و بدم. و آقای صدام در کدام جبهه ها آمده است و سرکشی کرده؟ این از سربازهای خودش هم می ترسد. از ملت خودش هم می ترسد. در کجا شما سراغ دارید که رئیس جمهورش، دائماً در جبهه از این شهر به آن شهر باشد؟ و رؤسای دیگرش. این آقای رئیس مجلسش هم جبهه برود؟ کجا این مسائل هست؟ امام
جمعه ها را در کجا شما دیدید که مثل جندیها لباس بپوشند و در جبهه بروند؟ کجا هست اینها؟ در کجا شما دیدید که سربازهایش و ارتشیهایش و رؤسای ارتشش اینطور فداکاری بکنند؟ از آنها کشته می شود، باز جلو بروند. در کجا هست این مسائل؟ یک مسائلی است که جز در راه صراط مستقیم انسانی حل نمی شود. برای این است که ملت ما با دولتش، با ارتشش، با این چیزهایش دو تا نیستند. همه از هم هستند. از هم نمی ترسند. کیْ ما الآن گرفتاری این را داریم که تهران مان یا اصفهان مان یا شیرازمان یا کجا، حکومت نظامی بشود؟ کی ما همچو نگرانی داریم که مبادا فلان قشر، فلان عشیره، فلان ـ عرض می کنم که ـ جمعیت در اطراف ایران به ضد ما قیام کنند؟ ما همچو نگرانی نداریم. یک چهار نفر بچه و جوان گول خورده ای که هستند، اینها هم حالا دیگر فهمیدند [که] نباید این کارها را بکنند. ان شاءالله درست بفهمند. این یک مملکت نمونه است الآن، و ما دلمان می خواهد که این مملکت نمونه، آن نمونۀ عالی بشود، و الگو بشود برای همۀ مملکتها. این مملکت، شما در تاریخ نگاه کنید از صدر تاریخ تا آخر، اگر پیدا کردید یک جایی را که زنها و زنهای جوانی که حالا باید ـ فرض کنید که ـ بروند سراغ جوانی شان، و پیرزنش، پیرمردش، پیرزنش، اینطور کوشش کند در اینکه پشتیبانی از ارتشش بکند، پشتیبانی از پاسدارهایش بکند. شما کجا [سراغ دارید]؟ اگر سراغ دارید، بگویید ما هم بفهمیم. کجا شما همچو چیزی دارید که دوش به دوش مردها و پاسدارها و ژاندارمری و ارتش و همۀ قوای مسلح، دوش به دوش اینها، زنها هم همراهی بکنند؟ هر که هر قدری می تواند. عراق اینطوری است؟ همۀ مردم عراق؟! خیلی مضحک است این مطلب. ایشان گفته بودند که ـ آقای صدام ـ که فرق مابین اینهایی که داوطلب شدند برای ما ـ که چهار صد هزار نفرند ـ با آنهایی که در ایران هستند، اینها به ما احترام می گذارند و به ما توجه دارند، آنها اصلاً پشتشان را کردند به پاسدارها و نظامیها، این خوب، انسان دهنش باز است، هر چه دلش بخواهد می گوید. اما خوب وقتی مطالعه کنید، وقتی ایشان خیال می کند که عراق را توی محفظه ای گذاشته اند [و ]هیچ کس نمی بیندش! یک محفظه ای هست که جمعیت عراق توی آن محفظه است فقط، هر چه به آنها نسبت بدهند هم چیز
نیست. خوب اگر اینطوری هست، پس این حکومت نظامی ها چیست؟ اگر مطلب این است که همه همراه شما هستند، خوب، شما یکوقتی صاف و پاک برو تو این جمعیتها، ببین می توانی!. قبل از این، همان طوری که زمان محمدرضا بود، شما دیدید که اینها اگر یک، اگر محمدرضا می خواست از یک خیابانی عبور کند، در عین حالی که اتومبیلی که نشسته بود، مسلح به همه جور چیزی بود و شیشه هایش هم ضد گلوله و همۀ بساط بود، مع ذلک از یک هفته قبل می رفتند همۀ خانه ها را تخلیه می کردند و جایش نظامیها و ساواکیها را می نشاندند تا ایشان بیایند از اینجا عبور کنند و بروند آن طرف. حالا ما می بینیم که همۀ این اشخاص، این نخست وزیر ما می رود توی جمعیت با آنها صحبت می کند، رئیس جمهور ما هم همین طور می رود آنجا و همۀ ارکان ما. این، اگر ایشان درست می گوید، خوب، برود توی جمعیتها، چرا خودش را قنداق کرده آن کنار؟
عدم امکان تفاهم اسلام و ضد اسلام
خوب، چه داعی داشت ایشان که بی مطالعه، بدون اینکه بفهمد قصه چه است، بدون اینکه ملتها را در حساب بیاورد، همین که بعضی از شیاطین مثل خودش، به گوشش خواندند که الآن وقت این است که حمله بکنیم و ایران را، یک شخصیتی برای خودمان درست کنیم ـ اینها راهش انداختند برای همچو جنایتی ـ چه داعی داشت این کار را بکند که حالا افتاده به این طرف و آن طرف که بیایید ما را صلح بدهید؟ چه جوری صلح بکنیم ما؟ با کی صلح بکنیم؟ این همانی است که یک کسی بگوید که فرض کنید که پیغمبر اسلام با ابوجهل صلح بکنند. آخر قابل صلح نیست. تویی که این همه جنایات وارد کردی به کشور خودت و کشور ما، تویی که این همه مسلمانها را به کشتن دادی، تویی که این جنایات را که گمان ندارم در تاریخ نظیرش زیاد باشد، این همه جنایات را کردی، تویی که در دزفول آنطور جنایات را کردی، حالا ما و فرض کنید رئیس جمهور ما و مجلس ما و نخست وزیر ما بنشیند در یک جلسه ای با شما جلسه کنند و دست بدهند و احوالپرسی کنند و بگویند بیایید، بسم الله ! شط العرب مال شما، دیگر ما را رها کنید!
مسئله این است؟! ما جواب ملت عراق را چه بدهیم؟ حالا ملت خودمان هیچ، جواب ملت عراق را چه بدهیم که یک رژیمی که چندین سال بر او حکومت کرده است غاصبانه، و آنقدر از جوانهای آنها را کشته و آنقدر از جوانهای آن را معیوب کرده و آنقدر از علمای آنجا را شهید کرده و حالا ما بنشینیم، ما که ادعا می کنیم مسلمانیم، بنشینیم سر یک میز و با ایشان صحبت کنیم که بیایید با هم مصالحه کنیم؟ جواب ما، حالا جواب خدا هیچ که جواب باید بدهیم. جواب انبیا هیچ که جواب باید بدهیم. جواب ملائکة الله هیچ که جواب باید بدهیم. جواب مستضعفین هیچ که باید جواب بدهیم. جواب این ملت عراق را ما چه بدهیم. اگر از کربلا یک طوماری برای ما برسد که شما چرا با یک آدمی که علمای ما را شهید کرده، روشنفکرهای ما را در حبس کرده ـ حبسهایشان الآن جا نمی شود، یک جاهایی را تخلیه کردند برای حبس از برای اینکه، از طوری که نقل کردند برای ما ـ شما نشستید با اینها صلح می کنید؟! چه صلحی ما داریم؟ ما با این شهدایی که داریم چه جواب بدهیم؟ ما اینقدر شهید دادیم، حالا بنشینیم سر یک میز و با ایشان صحبت کنیم؟! مسئلۀ ما مسئلۀ مکتبی است. مسئلۀ دلخواهی نیست. ما سر اسلام دعوا داریم. ما می گوییم که یک نفر آدمی که اسلام را اصلش مخالف با حزب خودش می داند، اسلامش اسلام عفلقی است که از اسلام کارتری هم بدتر است. یک نفر آدم و حزبی که اسلام را مخالف همه چیز خودش می داند، و با تمام قوا اگر دستش برسد می کوبد اسلام را، ما با او می توانیم مصالحه کنیم؟ یعنی اسلام را ما فدا کنیم؟ مگر اسلام زمین است؟ مگر اسلام آسمان است؟ همانطوری که در زمان شاه مخلوع اگر به ما می گفتند بیایید با هم مصالحه ـ گفتند هم ـ ، با ما بیایید مصالحه بکنید، خوب، ما حق داشتیم مصالحه کنیم. یک کسی که با اسلام مخالف است؟! باز مخالفت او کمتر از این است. منتها همان حقه بازیهایی که آن مردک می کرد و در ایران او می رفت به [حرم] حضرت رضا، می آمدند عکسش هم می انداختند، همان کارها را این می کند. حالا می رود، در رادیو بود، کجا بود، نوشته بود، که بی رکوع نماز خوانده! حالا این اشکال به او نیست این. ما با اینها هیچ راه مصالحه ای نداریم. برای اینکه، مقصد ما یک مقصدی
است و آن اسلام است. همۀ ملت ما اسلام را می خواهند. مقصد آنها هم یک مقصد ضد اسلامی است. اسلام و ضد اسلام نمی شود با هم تفاهم کنند.
قابل اصلاح نبودن سران رژیم بعث
بله، اسلام اجازه داده به اینکه یک کسی اگر مسلمان شد و به آداب اسلامی اش رفتار کرد، و فهمیدید که مسلمان است و اینها، او را قبول کنید از آن. ایشان ـ خودش را ـ دست بردارد از این کارها، و از مملکت عراق هم دست بردارد و بشود یک نفر مثل افراد عادی، و توبه کند و بگوید من مسلمان شدم حالا اَلاِسلامُ یَجُبُّ ما قَبلَهُ و اما خدا همچو قلبهای اینها را ـ در آن ـ مُهر زده است و سیاه کرده است به واسطۀ اعمال خودشان، که اینها دیگر قابل اصلاح نیستند. هیچ قابل نیستند. اینها دیگر نمی توانند اصلاً توبه کنند. اینها کارهای خودشان را، یعنی آدمکشی را، آنطور جنایت را ایشان تبریک گفته، به اینهایی که جنایتها را کردند، این اصلاً قابل اصلاح نیست. و ما هم حق نداریم اصلاح کنیم. فرضاً من بخواهم، فرض کنید شهوت نفسانیم اقتضا کند، اما تکلیف الهی را چه بکنیم؟ ما مکلف هستیم، ما همان طوری که با محمدرضا نمی توانستیم اصلاح بکنیم، جواب نداشتیم از اینهایی که شصت هزار جمعیت از آنها مرده است و کشته شده و شهید شده، اگر آن پیرمرد ...، من بعضی وقتها به کسانی که خیرخواهی می کردند، می گفتم خوب، من جواب این پیرزنی که جوانش را از دست داده، چه بگویم؟ ما بیاییم آقای محمدرضا را با او مصالحه کنیم به اینکه او حکومت نکند، سلطنت بکند!! معنی سلطنت این است که ایشان آن بالاها بنشینند و ما اعلیحضرت آریامهرش را بگوییم و ـ عرض می کنم ـ همۀ تشریفات و همۀ تجلیلات را از او بکنیم، منتها او دیگر تو سر ما نزند. من می گفتم، من جواب این پیرزنی که آمده می پرسد از من که تو چکاره بودی که جوان من از دستم رفت، تو او را اعلیحضرت همایونی می خوانی؟ الآن هم همان حرف است. ماها چکاره ایم که برویم بنشینیم با اینها صلح کنیم. این دنیایی که هی فریاد می زنند به اینکه
بیایید با ما مصالحه کنید و به اسلام برگردید، اینها اسلام را مثل اینکه نشناختند.
بعضی از این آخوندهای درباری که ما را نصیحت می کنند که بیایید به اسلام برگردید. اینها اسلام را نمی دانند چه است. اینها اسلام را جز خوردن چیزی نمی دانند. همان مسائل حیوانی. اگر اینها اسلام را می دانستند، اینها که می دانند که مردک، این حزب عفلقی مسلمان نیست، و هجوم کرده به یک مملکت اسلامی، تکلیف آن کسی که هجوم می کند به مملکت اسلامی، تکلیف همۀ مسلمین است که به او هجوم کنند. تازه آن آخوند درباری می گوید که بیایید با هم به اسلام برگردید!! آخر تو بیا به اسلام برگرد. تو بیا بفهم اسلام چه است. اگر اسلام خلاصه می شد در اکل و شرب و مآرب حیوانی، آن وقت بله باید بیاییم با هم بنشینیم به آن اسلامی که شما می گویید برگردیم. اما اسلام آن است که آن شهدا را داده است. اسلام آن است که برای رسیدن به مقصد، آن همه زحمت را نبی اکرمش و اولیایش متحمل شدند. حالا ما برای اینکه چند نفر جوان از دستمان رفته ـ با اینکه خیلی عزیزند ـ از اسلام دست برداریم و برویم بنشینیم مصالحه کنیم؟ ما و ملت ما همانی است که در این خیابانهای تهران و در شهرستانهای دیگر آنهمه جوانها را از دست داد و مصالحه نکرد. در صورتی که همۀ قدرتها دست آن شخص خبیث بود و دنبال کرد مقصد خودش را تا به مقصد رسید. جوانهای ما اینها هستند. مردم ما، زن و مرد ما اینها هستند که دنبال مقصد و مکتبشان هستند و مصالحه نخواهند کرد با هیچ قدرتی و با هیچ ابر قدرتی.
تفاوت ارتش ما با ارتش عراق
فرق ارتش ما و ارتش آنها این است که ارتش ما دستش بسته است. ارتش ما اسلام برایش تکلیف معیّن کرده. ارتش آنها دستشان باز است. توپ، موشک زمین به زمین به اصطلاح خودشان می اندازند، نُه متری، ده متری، یک شهر هم همه اش را خراب کنند، آن وقت تبریک می شنوند. ارتش ما نمی کند این کار را، نمی تواند این کار را بکند و
نخواهد کرد. ارتش ما فقط موارد جنگی آنها و اشخاصی که مخالف اسلام و قیام بر ضد اسلام کردند، می کوبد و خواهد کوبید.
من باید یک تسلیت به سرتاسر ایران و تبریک عرض کنم. و خصوصاً به خوزستان و بالاخص به دزفول تبریک عرض کنم برای اینکه، آنطور روح مقاومت دارند، و آنطور مردانه قیام کردند و مشغول به مقابله با دشمن هستند، و تسلیت به کسانی که جوانهایشان را از دست دادند. و ما همه هستیم. همه شریک هستیم، جوانها مال همان تنها پدر و مادرها نبود. جوانها مال اسلام بود. پیغمبر اسلام تسلیت به شما می گوید. مصیبت بر اسلام وارد شده. از آنها تشکر کنم به اینکه برای اسلام خوب قیام کردید و اجر شما با اسلام است. با خدای اسلام است.
و تشکر کنم از همۀ قوای مسلحه ای که در این جنگ بین اسلام و کفر، قیام به وظیفه کردند و خوب هم قیام کردند. شهید دادند و خرابی برای مملکتمان وارد شد. اینها هم شهید دادند و کوشش کردند و مردانه قیام کردند. از آنها هم همه و از همۀ رده های بالایی که ـ بالا و پایین ما نداریم ان شاءالله ـ برادرهایی که در این مسائل وکیل بودند رفتند آنجا، نخست وزیر است ـ نمی دانم ـ رئیس جمهور است، امام جمعه است همۀ اینها که مشغولند به این خدمت و صادقانه هم مشغولند، از آنها تشکر کنم، و ملت ما باید قدردانی بکنند از آنها. اینها برادرهای شما و ما هستند که در جبهه ها رفتند و شهید می دهند و جدیت می کنند، و ان شاءالله پیروز می شوند. کسانی که بر ضد اسلام هستند، به جای خودشان می نشانند. و از مملکت عراق و از ملت عراق تشکر کنم که در این وقت، آنها هم به آنقدری که میسورشان هست پشتیبانی می کنند از مملکت ایران که پشتیبانی از اسلام است، از آنها هم تشکر کنم.
و از همۀ جوانهایی که، و غیر جوانهایی که از همۀ بلاد عالَم، از اقصی بلاد، از امریکا، از اروپا و از پاکستان، از هندوستان، از همه جا پشتیبانی کردند از ما، اظهار پشتیبانی کردند، مهیا بودن خودشان را برای دفاع از اسلام اعلام کردند، از همۀ آنها هم تشکر کنم. و از خدای تبارک و تعالی توفیق سعادت برای همه بخواهم، و ان شاءالله به آنجا نمی رسد
که محتاج بشود که همۀ جوانها از همۀ اطراف و همۀ مردم دنیا و متعهدین از همه جا هجوم کنند، و یک همچو آدمی را از بین ببرند ما جوانهای خودمان و ارتش خودمان کافی است برای این امر.
و عمده این است که خدای تبارک و تعالی با ماست و ما اتکال به خدای تبارک و تعالی داریم. و امیدواریم که این اتکال را تا آخر داشته باشیم تا عنایات حق تعالی را حفظ کنیم. از خداوند تعالی سلامت و سعادت همۀ ملتها را، مستضعفین را خواستارم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته