سخنرانی
زمان: ساعت 30:10 صبح 20 شهریور 1359 / 1 ذی القعده 1400
مکان: تهران، جماران
موضوع: انتظار ملت از دولت و دولتمردان و ضرورت انجام آن
حضار: هیأت دولت، آقایان: رجایی، محمد علی (نخست وزیر) ـ عارفی (وزیر آموزش عالی) ـ دوزدوزانی (وزیر ارشاد ملی) ـ منافی (وزیر بهداری) ـ عباسپور (وزیر نیرو) ـ قندی (وزیر پست و تلگراف و تلفن) ـ نبوی، بهزاد (وزیر مشاور در امور اجرایی) ـ نعمت زاده (وزیر صنایع و معادن) ـ گنابادی، شهاب (وزیر مسکن و شهرسازی) ـ فیاض بخش (وزیر بهزیستی) ـ سلامتی (وزیر کشاورزی)
بسم الله الرحمن الرحیم
خطر حبّ نفس و غفلت از خدا
من اول دعا می کنم که خدای تبارک و تعالی شما آقایان را از عنایت خودش محروم نکند و شما را به راهی که رضای اوست هدایت بفرماید و شما به مقصدی که مقصد اسلام است و آرزوی ملت است، برسید. آنچه که خطر برای هر انسانی و هر متصدی امری هست حب نفْس است. رأس همۀ خطاهایی که انسان می کند، حب نفْس است. هر بلایی سر انسان خودش می آید یا جامعه از دست قدرتمندان می بیند این در اثر هوای نفْس و خودخواهی است. در روایات ائمۀ ما فرموده اند: رَأسُ کُلِّ خَطیئَةٍ حُبُّ النَّفْس؛ یعنی، همۀ خطاهایی که از انسان صادر می شود در اثر همین خودخواهی و غفلت از خداست. انسان باید کوشش کند که این حبّ نفْس را اگر نمی تواند تمام کند کم کند، البته مسئلۀ بسیار مشکلی است و محتاج به ریاضت است، لکن مسئلۀ نشدنی نیست. مشکل است، لکن نشدنی نیست. اگر انسان در هر امری که وارد می شود در آن امر، خودخواهی را کنار بگذارد و مصلحت را ملاحظه بکند و خدا را ملاحظه بکند، هم موفق می شود و هم از
خطراتی که بر این خودخواهی است در امان می ماند.
شما که الآن از وزرای محترم هستید و مملکت اسلامی به شما سپرده می شود و پستهای شما پستهایی است که باید در آن اعمال بسیار شایسته انجام بگیرد، کوشش کنید که اولاً، گمان نکنید که ریاست، از ریاست درجۀ اول تا آخر، یک چیزی باشد؛ یک امر اعتباری است. یک دسته ای جمع می شوند یکی را می گویند تو کارها را انجام بده. در نظر داشته باشید که حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ در حالی که به حسب فهم جامعه، ریاست یک کشور بسیار بزرگی را داشت از حجاز تا مصر، عراق، ایران؛ همه را داشت، آن وقت چه جور بود وضعش، چه جور بود سلوکش با مردم و چه بود سفارشهایی که به عمالش یا به حکومتهایی که از طرف او بودند. چه سفارشهای ارزشمندی فرموده است! البته ما نمی توانیم خود او باشیم، لکن می توانیم که شیعۀ او باشیم، پیرو او باشیم. تا آن حدودی که بتوانیم، باید پیروی از او بکنیم. او تمام مقصدش خدا بود. اصلش این دنیا و این ریاست دنیا و اینها در نظر او چیزی نبود، مگر اینکه بتواند یک عدلی را در یک دنیا برقرار کند، و الاّ پیش آنها مطرح نبود که یک ریاستی داشته باشم یا خلافتی داشته باشم، مگر اینکه بتوانند یک عدلی را اقامه کنند و یک حدی را جاری کنند. ما باید از آنها درس بگیریم و پند بگیریم و به شیوۀ آنها تا آن اندازه ای که می توانیم عمل کنیم و از آن چیزهایی که دام شیطان است ـ که بزرگترین دام همان خودخواهی انسان است ـ از این دام رهایی پیدا بکنیم و به صراط مستقیم الهی راه برویم تا بتوانیم، هم خودمان را اصلاح کنیم و هم جامعه مان را.
شما ببینید که چه حکومتی در دست شما آمده و از چه راهی آمده است و کی به شما این حکومت را محول کرده. چنانچه پنج سال پیش از این، ده سال پیش از این را شما در نظر بیاورید، وضع آن وقت را در نظر بیاورید، حکومت آن وقت را در نظر بیاورید، ملت را نسبت به حکومت و حکومت را نسبت به ملت در نظر بیاورید و حبسها و زجرها و تبعیدها و قتلها را که در آن حکومت واقع می شد به نظر بیاورید و از خودتان سؤال کنید که چه شد که این شد؟ چه شد که یک روز آنطور جنایتکاری ها واقع می شد و اختناقها و
آن مسائل و مصایب برای کشور ما بود و حالا چه شده است که ما آزادانه اینجا با هم نشستیم و شما آزادانه مسائلتان را با مردم مطرح می کنید و مردم هم آزادانه یا انتقاد می کنند یا تعریف می کنند از شما؟ این آزادی را کی به ما داد؟ و این استقلالی که الآن ما داریم و کسی نمی تواند دخالت کند در کشور ما، این را کی به ما داد؟ جز این بود که این پابرهنه ها و این زاغه نشین ها و این دانشگاهیهای محروم و این مردم کوچه و بازار با هم جمع شدند و برای خدا قیام کردند و نهضت کردند و ما را به این آزادی رساندند و آن سدهای بزرگی که در تصور کسی نمی آمد که شکسته بشود، شکستند و ما را به آنجا رساندند که وزیر بشویم و رئیس جمهور بشویم و وکیل بشویم و همۀ اینها را داشته باشیم؟ و همه از این ملت است. ما هر چه داریم از این ملت است؛ البته ملت اسلامی که با فریاد الله اکبر این کار را انجام دادند.
انتظار مردم از مسئولان
ما باید ببینیم که این ملتی که ماها را به این مقامها رسانده اند، از ما چه می خواهند و ما باید برای آنها چه بکنیم. از ما می خواهند که تمام این ارگانهایی که هستند، تمام این رؤسایی که هستند، از رئیس جمهور گرفته و نخست وزیر و وزرا تا وکلا و ـ عرض می کنم که ـ وزارتخانه ها و هر چه در آنها هست، اینها می خواهند که اینها همه در راه اسلام، که خواست ملت بود و همۀ کوشش شان برای اسلام بود و اسلام آنها را موفق کرد، اینها هم در همان طریق اسلامی راه بروند.
طریق اسلامی این است که مستضعفین را حمایت کنند، بیشتر توجهشان به آنها باشد. در طول تاریخ، حمایت حکومتها از قلدرها بوده است. شما هر حکومتی را که در این 2500 سال دوران ظلمت در نظر بگیرید، هر حکومتی هر چه عادل بوده، هر چه جنت مکان بوده در نظر بگیرید، آن وقت بروید سراغ وزرای او، که از چه طایفه ای بوده اند، آنهایی که بهره برمی داشتند از این ملتهای ضعیف، چه اشخاصی بودند، پیدا نمی کنید یک حکومتی که برای مستضعفان باشد، برای این کوچه و بازاریها باشد، برای این
پابرهنه ها باشد. هر چه بودند، برای ملک دارها بودند و برای قدرت دارها و برای سرمایه دارها و برای رؤسا و خانها، و هر چه بود برای آنها بود.
یک وقت در بعضی از حکومتها تیول می کردند؛ خراسان را می دادند دست یک عده تیول. او چقدر می داد برای این؟ فرض کنید که در پول آن وقت، پنجاه هزار تومان ـ پول پنجاه هزار تومان آن وقت، پنجاه میلیون هم بیشتر بود ـ و به او خراسان را می دادند؛ برو سراغ خراسان؛ یعنی، دیگر ما هر چه صدا از خراسان بلند بشود و هر چه از ظلم تو گفته بشود ما اعتنا نمی کنیم. تو برو، آنجا مال تو. آنجا مردمش ـ عرض بکنم ـ ناحیه اش و درآمدش مال این بود. این باید این پنجاه هزار تومانی که اینجا به نخست وزیرش داده است یا به صدراعظم داده است، باید این پنجاه هزار تومان را درآورد و چندین پنجاه هزار تومان هم برای خودش درآورد؛ برای اینکه یک تجارتی بود؛ فروخته بودند اینجا را. این پول او را باید بدهد، باید نفع هم ببرد. این با مردم چه می کرد؟ با کدخداهای ده یا بست وبند می کرد و ده را می چاپید یا اگر کدخدایی بود که یک تخلفی می کرد، آنطور می کرد که شاه مخلوع به مردم! این وضع حکومتهای جبار است.
حکومت اسلام که الآن شما مدعی هستید که نخست وزیر اسلام هستید، دولت اسلامی هستید وآقایان، وزرای اسلام هستند، و آقای رئیس جمهور، رئیس جمهور یک کشور اسلامی هستند و وکلا وکلای کشور اسلامی هستند، باید از آنچه که در سابق گذشته نسیان کنند او را، دفن کنند او را. از دیکتاتوریها، از چپاولگریها، از خودخواهی ها و خودپسندی ها، همۀ اینها را باید دفن کنند و وارد بشوند در یک مملکت تازه ای که از صدر اسلام که بگذریم، دیگر یک همچو چیزی نبوده است. در صدر اسلام هم برای ایران نبود اینها. حتی آن وقت هم که ایران را فتح کردند، باز سپردند به دست همانهایی
که اداره می کردند و جنایات هم همان جنایات بود. نتوانستند این کار را بکنند.
نفس امّاره و حیله های شیطانی
شما امروز باید فکر این را بکنید که از یک چاه عمیقی این مردم شما را نجات دادند. شما حبسها را دیدید و زجرها را چشیدید و الآن هم آزادی را و شهد آزادی را دارید می چشید. برای شکر این نعمت، شماها خدمتگزار باشید. برای شکر این نعمت، همه با هم در یک راه باشید. این را من کراراً گفته ام: اگر همۀ انبیا جمع بشوند در تهران و بخواهند کار بکنند، بخواهند دخالت در امور بکنند، هیچ با هم اختلاف پیدا نمی کنند؛ امکان ندارد. برای چه؟ برای اینکه آنها نفْس خودشان را کشته بودند و مبدأ خلاف، نفْس انسان است؛ مبدأ همۀ خلافهایی که پیدا می شود. انسان خیال می کند که نه، من برای مصلحت این کار را می کنم. عمر خودش را انسان نمی فهمد، وضع خودش را انسان نمی فهمد. شما اگر بخواهید مقایسه کنید ـ شمایی که می گویید که من برای مصلحت مسلمین فلان کار را می کنم ـ شما فکر این را در خلوت بکنید که اگر یک کسی دیگر به جای شما بود و بهتر هم مصالح مسلمین را انجام می داد، شما باز همان طور بودید؟ می خواستید خودتان نباشید و او باشد؟ یا نه، می خواهید که این مصلحت مسلمین ـ به اصطلاحتان ـ به دست شما انجام بگیرد؟ «منم که این مصلحت را دارم ایجاد می کنم»، این همان شیطان است؛ همان شیطانی که اغوا می کند آدم را. اکثر اغوائاتش این است که انسان را بازی می دهد، وسوسه می کند در انسان؛ وسوسه های دامنه دار از همه طرف. وسوسه می کند که تو حالا صاحب قدرت هستی، تو حالا صاحب کذا هستی، دیگران چکاره اند؟ شما حالا وزیر هستید، دیگران باید اطاعت بکنند، چشم بسته باید اطاعت بکنند! شما وکیل هستید، دیگران باید از شما اطاعت بکنند و چشم بسته هم باشند! این همه برای این است که انسان خودش را نساخته. اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمی آمد که یک رعیتی هم به او انتقاد کند؛ اصلاً بدش نمی آمد، از انتقاد بدش نمی آمد.
اگر انتقاد دو انسان را فرض کنید؛ یکی خودتان یکی دیگری، هر دو دارای یک صفت متوازی هستید. اگر یک کسی از آن رفیقتان تکذیب کند برای خاطر آن صفتش، شما خوشتان می آید؛ برای اینکه آن را مقابل خودتان می دانید. از این جهت، همان صفتی که در شما هست، در دیگری اگر باشد و انتقاد بکنند، شما خوشتان می آید، او بدش می آید. او هم وقتی ببیند همان را در شما عیبجویی می کنند، خوشش می آید و اگر از خودش عیبجویی کنند، بدش می آید. اینها همه از حیله های شیطان است که شیطان، بزرگتر از همۀ شیطانها ـ حتی از این شیطان بزرگ معروف ـ این شیطان نفس امارۀ خود آدم است. ما که الآن یک مملکت اسلامی به ما سپرده شده است؛ یعنی، این مردم با فریادهایشان سدها را شکستند و رأی به همۀ شماها دادند و به وکلا و ـ عرض می کنم ـ به رئیس جمهور و بعد هم وکلای آنها به شما و اینها، این مردمی که با این زحمت رأی به شما دادند و شما را بر سر مسند نشاندند، حالا شما بخواهید سر مسند با هم اختلاف کنید، ببینید پیش خدا چه هست. یک دسته زحمت کشیدند و جوانهایشان را دادند. و الآن هم شما کردستان را می دانید چه جور است و این پاسدارها در کردستان و این ارتشیها در آنجا هر روز دارند جان می دهند، هر روز دارند خون می دهند، مردم آنجا دارند بمباران می شوند، دشمنهای ما مشغول فعالیت زیاد هستند. در این حالی که همۀ جوانب بر ضد ما هست، همۀ قدرتهای بزرگ و کوچک بر ضد ما هست و این ملتی که با این زحمت به دست شما این مملکت را داده است، شما حالا بنشینید سر اینکه من چطور، شما چطور و همه اش هم از شیطان است. هیچ شک در این نکنید که هر که گفت «من»، این «من» شیطان است. هر که گفت که باید به من اطاعت کنید، این شیطان است. ما بنشینیم سر این معنا که شما بگویید من، آن هم بگوید من، آن هم بگوید من، سر سفرۀ شیطان بنشینیم و با هم تسابق بکنیم به اینکه آن طعمۀ شیطان را، که خودخواهی است، هی تقویت کنیم. شما ببینید که در بارگاه خدا این چه جور [است،] چه صورتی دارد؟ و در پیش ملت که بشنود یک همچو چیزهایی هست، ببیند یک همچو مسائلی طرح است؟ خوب، این ملت بر فرض اینکه حالا صحبت هم نکند، اما این زن داغدار که بچه اش را برای این جمهوری
داده و برای اسلام داده، حالا در ذهنش چه می آید؟ چه ناراحتی در این زنهای داغدار و در این پدرهای جوان مرده، چه وضعیتی در قلب آنها پیدا می شود؟ ولو حرف نزنند، ولو هیچ صحبت نکنند، برای خدا آنها صحبت نکنند، برای [خدا] آنها قیام برضد نکنند، اما ببینید داغدارها چه حالی پیدا می کنند که ببینند که جوانهایشان را برای جمهوری اسلامی دادند و حالا در جمهوری اسلامی داد و قال است سر اینکه من جلو باشم یا شما جلو باشید. این روزنامه هایی که من امروز دیدم و بعضی شان را هم دیروز دیدم، این روزنامه ها ببینید که در آن چه مسائلی هست که مردم وقتی این روزنامه ها را بخوانند چه خواهند گفت. یک قدری توجه داشته باشند همۀ کسانی که متصدی امرند.
اینها خیال نکنند که ما [رئیس]حکومت هستیم، و ما رأس هستیم و ما وزیر هستیم و ما نخست وزیر هستیم و ما رئیس جمهور هستیم و ما باید هر کاری دلمان بخواهد بکنیم. نه، مملکت اسلامی است، نه طاغوتی. مملکت اسلامی را به طاغوت نکشید. من خوف این را دارم که ـ خدای نخواسته ـ اگر این امور زیاد انباشته بشود، یکوقت همان مسائلی پیش بیاید که مردم با طاغوت عمل کردند. طاغوت برای خاطر اینکه پسر کی بود و نوۀ کی بود که نبود؛ برای اعمالش بود. اگر اعمال ما هم یک اعمال طاغوتی باشد، برای خود باشد، نه برای ملت، دعوا بکنیم سر خودمان، نه برای مصالح ملت، این همان طاغوت است. منتها به یک صورت دیگری درآمده، اما طاغوت است. طاغوت هم مراتب دارد. یک طاغوت مثل رضاخان و محمدرضاخانمان و یک طاغوت هم مثل کارتر و امثال آنهاست. یک طاغوت هم مثل ماهاست. همه از جند ابلیس می شویم. شما فکر این ملت، فکر این زاغه نشین ها، فکر این مردمی که همه چیزشان را دادند و شما را به مسند نشاندند، فکر آنها را بکنید. شب وقتی خلوت می کنید، فکر بکنید که من امروز که کار کردم برای خودم کردم یا برای مردم. امروز که صحبت می کنم برای خودم صحبت می کنم یا برای مصالح کشور.
پرهیز همۀ گروهها و جناحها از اختلافات
اگر اینها را فکر بکنید، توجه بکنید و خطراتی که در کشور ما الآن موجود است، فعلاً
و در [شرف] موجودیت است، خطراتی که از خارج و از داخل برای ما دارد پیش می آید، اگر اینها را ما توجه به آن بکنیم و یک ملتی که یک مملکت را به شما سپرده است برای اینکه حفظش بکنید و مصالحش را ایجاد بکنید و متحقق بکنید،اگر بنا باشد که شما با هم شروع کنید به جنگ و نزاع و آن هم نه برای خاطر اینکه یکی مصلحت را این می داند، یکی نمی داند؛ اینها شعر است. همه خودمان را می خواهیم. اگر من یک دفعه گفتم به اینکه بیایید فلان کار را بکنید برای مصلحت، و انتقاد از شما کردم برای اینکه شما چنین کنید، این از نفس اماره است که بروز می کند. و لهذا، مقایسه اش همین است که اگر آن دیگری همین کار را بکند، این آقایی که ـ مثلاً ـ حالا اعتراض کرده او، دیگری همین کار او را بکند، اگر او همین اعتراض را بکند، اشکال می کنند به او. این حیله های نفسانی، حیله های شیطانی بسیار دقیق است و بسیار مشکل است شناختنش که ما بتوانیم بفهمیم، لکن خوب، حالا این چیزهای واضحترش که انسان می تواند بفهمد.
خوب، شما انصاف می دهید که یک مملکتی که خونش را داده و شما را به مسند نشانده، سر مسند جنگ بکنید؟ دعوا بکنید؟ هر روز صحبت بکنید؟ هر روز انتقاد بکنید؟ روزنامه ها هر روز انتقاد بکنند؟ هم را بکوبند؟ به هم تهمت بزنند؟ به هم افترا بزنند؟ آخر این انصاف است؟ پیش خدا چه می خواهد شد این؟ پیش ملت چه انعکاسی دارد؟ خارجیها چه استفاده از آن می کنند؟ آنها همه دلشان می خواهد که شما [توی] سروکلۀ هم بزنید و از مصالح مملکت غافل باشید و آنها یک وقتی کار خودشان را، ضربۀ خودشان را بزنند. آنها در طول تاریخ و خصوصاً در این پنجاه سال، کوشش کردند که جوانهای ما و ملت ما را غافل کنند و احیاناً به جان هم بریزند و خدا خواست که آن خدعۀ آنها تا این حد باشد و از بین بروند و رفتند. اگر حالا همان مسائل را ما تکرار کنیم، یعنی مسائلی که امریکا برای ما پیش می آورد که ما را از مسائل اصلی غافل کند، به مسائل دیگر متوجه کند، به هروئین متوجه کند، به فحشا متوجه کند؛ برای اینکه از آن راهی که [انسان] باید برود منحرف بشود، برود دنبال عشرتخانه ها.
امریکا یا ابرقدرتهای دیگر، آنهایی که می خواستند ما را غارت کنند، در طول تاریخ
و در طول این پنجاه و چند سال، کوشش کردند که جوانهای ما را بی تفاوت بار بیاورند. آن روز آنها می کردند، حالا دست شما افتاد. اگر حالا هم شما کارهایی بکنید که توجه مردم را از مصالح و توجه خودتان از مصالح به چیز دیگر متوجه بشود، عوض اینکه فکر حل مشکل کردستان را بکنید، بنشینید و با هم دعوا بکنید، عوض اینکه برای این پابرهنه ها، برای این ضعفا، برای اینهایی که زحمت کشیدند و شما را به اینجا رساندند و حالا هم توقع از شما خیلی ندارند برای اینکه یک آب و نانی، یک آبی، یک نانی، یک برقی، یک چیزها[یی] آن چیزهای اولیه را به اینها برسانید؛ از این غفلت کنید و بروید سراغ جنگ اعصاب و بساط، خوب، این همان است که آن وقت امریکا می کرد، حالا شما می کنید. آن وقت آن طاغوت می کرد، حالا شما می کنید. شما هم طاغوتید، آنها هم طاغوتند. فرقی نمی کند؛ یکی شیطان است، یکی شیطان کوچکتر.
اگر بنا باشد که شما به جای اینکه اقتصاد مردم را درست کنید، به جای اینکه این کشور را بررسی کنید، ببینید کجاهاست که مخروبه است و مردم از همه چیز ساقط هستند، به جای این اگر بنشینید سر مسند و با حرف و با فحاشی به هم، مسائل را غفلت از آن بکنید، این همان است که قدرتهای بزرگ می خواهند تا این مملکت خرابه بماند و صدای مردم درآید. این همان است. شما هم عمال امریکایید، منتها ملتفت نیستید! یک عاملی داریم که مستقیماً از سفارت امریکا دستور می گیرد، یک عاملی داریم که برای او کار می کند و خودش نمی فهمد. خود آدم نمی فهمد که برای کی دارد کار می کند. اگر شما به مردم کار نداشته باشید، به مصالح مردم، به مصالح کشور کار نداشته باشید، فقط مشغول این باشید که من چطور، شما چطور، من چطورم، شما چطورید، مردم با من هستند، مردم با شما هستند، اگر فکر این باشید، این همان است که امریکا می خواهد و شما از عمال امریکا هستید و در عذاب با آنهایی که از عمال امریکا بودند با توجه، مشترک هستید، با کم و زیادش.
حفظ روحیۀ خدمتگزاری نسبت به ملت
ملتفت باشید که شمایی که الآن به حکومت رسیده اید، [این] حکومت نیست،
خدمتگزار هستید. اسلام حکومت به آن معنا ندارد. اسلام خدمتگزار دارد. منتها قوای انتظامی هم دارد برای سرکوبی آنهایی که می خواهند خیانت بکنند. و الاّ نه این است که اگر خیانتکار نباشد، دیگر چیزی نمی خواهند بکنند. آنها نمی خواهند که حکومت کنند به مردم و خودفروشی کنند به مردم و مردم را از خودشان بترسانند.
شما خیال می کنید آنطور که محمدرضا در خیابانها می آمد، حضرت امیر هم با اینکه دَه مقابل او سعۀ مملکتش بود، در خیابانها آنطوری، در کوچه و بازار آنطور [می آمد؟] خوب، در کوچه و بازار مثل یک آدمی می آمد که نمی شناختندش بعضیها. مالک اشتر، که یکی از سردارهای بزرگ اسلام بود، خیال می کنید که مثل یکی از این درجه دارهای زمان طاغوت بود؟ نه، این تو مردم می آمد نمی شناختندش. آن روز یک کسی نشناخت و به او فحش داد. و بعد هم ببینید کرامت او را: رفت مسجد به او دعا کرد! این اخلاق را، این تاریخ اسلام را باید مطالعه کرد و خصوصاً حکومتهایی که در اسلام بوده است، باید مطالعه کرد و از آن پند گرفت.
شما خودتان را حاکم مردم ندانید، شما خودتان را خدمتگزار مردم بدانید. این پیش خدا ثوابش بیشتر از این است که خودتان را [رئیس] حکومت بدانید. حکومت هم همان خدمتگزار[ی] است. ارتش هم باید خدمتگزار مردم باشد. اگر همۀ شماها خدمتگزار، خودتان را حساب بکنید، نخواهید که هی به شما مدح بگویند و ثنا کنند و ـ نمی دانم ـ فریاد بکشند و با هم دعوا بکنید، اگر این چیزها را کنار بگذارید و خودتان با هم تفاهم کنید و دوستی داشته باشید، این برای ملت چه لذتی دارد! آنکه دیده است بچه هایش از بین رفته، حالا این حکومتی پیش آمده است که همه شان با هم برادرند و همه اش کوشش می کنند که برای مردم یک کاری بکنند، تا توان دارند برای مردم می خواهند کار بکنند. اگر به جای این، ببینند که حالا که اینها رسیده اند به یک چیزی و آمده اند سر یک سفره ای نشسته اند، اینها با هم سر اینکه بیشتر این طعام سفره را ببرد یا آن یکی بیشتر ببرد دارند جنگ می کنند، خوب، ببینید چه تلخ است در ذائقۀ این ملت و در ذائقۀ اسلام و پیش خدای تبارک تعالی، به ما چه می گوید!
این عنایت خدا بود که همه را به این آزادی و به این ـ عرض کنم ـ استقلال و به این مقام رسانده است. حالا ما عوض اینکه شکر نعمت خدا را بجا بیاوریم و برای خاطر خدا قیام کنیم و برای ملت کار بکنیم، تمام همّمان را صرف کنیم که این بیچاره هایی که توی این زاغه ها باز هم نشسته اند، اینها را از اینجا بیرون بیاوریم، جایی برایشان درست بکنیم، آب و برق این مملکت را درست بکنیم، خوب، الآن شما می دانید که در بعضی از جاها هیچ ندارند. هیچ. بعضی از جاهایی که دیروز یکی از آقایان که آمده بود از طرف بختیاری و آنجاها، می گفت مردم همه اخلاص دارند، اما هیچ ندارند. بعضی جاهاست هیچ ندارند. برای این «هیچ ندارها» یک فکری بکنید، هی ننشینید دعوا بکنید، هی هم دنبال این نروید که همان طوری که در طاغوت می کرد، شهرها را خیلی مزین کنید و شهرها را خیلی بزرگ بکنید و همۀ همّ دولت و همۀ بودجۀ مملکت خرج شهرها بشود و خرج شمال شهر بشود که باز همان طاغوتیها از آن استفاده بکنند. برای این پایین شهریها، برای این بیچاره ها ـ اسلام است؛ حکومت اسلام است ـ برای اینها فکر بکنید. همّتان را صرف این بکنید، نه صرف اینکه دعوا کنید. «وقت» وقتی بنا شد که به دعوا بگذرد، دیگر نمی رسد انسان؛ مجال ندارد دیگر بنشیند یک کاری بکند، یک طرحی بریزد برای این ملت؛ برای این بیچاره ها.
من تقاضا می کنم از همۀ آقایانی که متصدی یک امری از امور هستند، چه آنهایی که در وزارتخانه ها و در طبقۀ پایین تر مشغول کارند و چه خود وزرا و چه نخست وزیر و چه رئیس جمهور و چه همۀ کسانی که در امور هستند، در شورای انقلاب بودند و حالا هستند، در ـ عرض می کنم که ـ جاهای دیگر بودند، من از همه شان تقاضا دارم که از این چیزی که برخلاف رضای خداست و برخلاف رضای اولیای اسلام است و برخلاف رضای ملت است، اجتناب کنید. این دنیا چند روزش آمده پیش شما. این را خدمت کنید تا آبرومند باشید پیش خدا. این را با دعوا نگذرانید، با صلح بروید سراغ مردم. اگر بروید سراغ مردم، دیگر دعوا پیش نمی آید؛ برای اینکه، وقت دعوا نمی ماند. اما افسوس این است که شما مشغول دعوا هستید و از مردم غافل! نه اقتصاد را توانستید درست کنید و نه
امنیت را توانستید درست کنید و نه هیچی! همه اش دعوا و همه اش با هم دعوا. همه توی تهران نشسته اند دعوا می کنند. این صحیح نیست. این خلاف اسلام است؛ خلاف اخلاق اسلامی.
انتقاد صحیح و پرهیز از انتقامجویی
به همۀ آقایان من می گویم با هم جنگ نکنید. روزنامه ها را پر نکنید دوباره از بدگویی از هم و از انتقاد از هم. انتقاد غیرانتقامجویی است. انتقاد، انتقاد صحیح باید بشود. هر کس از هرکس می تواند انتقاد صحیح بکند. اما اگر قلم که دستش گرفت انتقاد کند برای انتقامجویی، این همان قلم شیطان است. اگر روی مصالح عامه، یک کسی به کسی اشکال می کند و همچون است که اگر خودش را بردارند یک کسی دیگر را اینجا بنشانند و همین حرفها را بزند خودش ناراحت نشود، این میزان دستش باشد که قلم دست شیطان است می نویسد یا دست رحمان است. زبان، زبان شیطان است یا زبان رحمان است.
این را باید انسان توجه بکند به اینکه این چند روز می گذرد. این ریاستها می گذرد. شما هر چه هم بخواهید [ریاست] بکنید، از محمدرضا نمی توانید بالاتر بروید. هر چه هم دست و پا بکنید آن را، آنها را پیدا نمی کنید و ان شاءالله ، پیدا نخواهید کرد و نخواهید که بخواهید. او رفت، تمام شد؛ حالا پیش خداست. چه خواهد شد، خدا می داند. ما هم این روز را داریم. ما هم فردا، یکی مثل من دیرتر و زودتر، و آن هم که معلوم نیست که کی زودتر. ولی خوب، ما آخر [عمرمان] است و باید برویم.
شما که الآن جوان هستید، به فکر این باشید که اصلاح کنید خودتان را. به فکر این باشید که برای این مملکت کار بکنید. ننشینید باز تو وزارتخانه ها و هی همان حرفهای سابق باشد و همان کاغذبازی ها و یک بودجه ای که برای یک جایی می خواهند، اینقدر این طرف و آن طرف برود که مَنْسی بشود. اینها را به طور ضربتی کار بکنید. برای
مردم کار بکنید.
این غائلۀ کردستان را همه جمع بشوید با هم طرح بدهید؛ کار بکنید تا این غائله رفع بشود، نه اینکه وقتی در کردستان ـ فرض کنید که ـ یک جوانهایی می خواهند فداکاری کنند، یک هیلکوپتر هم به آنها ندهند که این کار را بکنند. امروز نظارت می خواهد، باید این کار بشود. اینها باید نظارت بشود. باید توبیخ بشوند، باید محاکمه بشوند آنهایی که نمی گذارند کارها انجام بگیرد.
در هر صورت، من از همۀ شما خواهان این برادری ای که سفارش خدای تبارک و تعالی است، [هستم.] و خدا شما را، مؤمنین را برادر قرار داده و با هم باید برادر باشید، برابر باشید و با هم برای این مملکت کار بکنید و در رأس برنامه تان، برای این بیچاره ها و این مستضعفینی که هستند، برای اینها کار بکنید. امنیت کشور را ایجاد بکنید.
خداوند ان شاءالله ، همۀ شما را موفق کند و همۀ شما را سلامت و رفاه بدهد که برای ملت کار بکنید و پیش خدای تبارک و تعالی آبرومند بروید.
والسلام علیکم و رحمة الله