سخنرانی
شرایط خدمت به اسلام در مقطع کنونی
سخنرانی در جمع پرسنل نیروی هوایی (شرایط خدمت به اسلام در مقطع کنونی)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 -1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 9 دی‌ ‭1358

زمان (قمری) : 10 ص‍ف‍ر ‭1400

مکان: قم

شماره صفحه : 486

موضوع : شرایط خدمت به اسلام در مقطع کنونی

زبان اثر : فارسی

حضار : پرسنل نیروی هوایی پایگاه «حر» ـ پرسنل هواپیمایی ژاندارمری

سخنرانی در جمع پرسنل نیروی هوایی (شرایط خدمت به اسلام در مقطع کنونی)

سخنرانی

‏زمان: 9 دی 1358 / 10 صفر 1400‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: شرایط خدمت به اسلام در مقطع کنونی‏

‏حضار: پرسنل نیروی هوایی پایگاه «حر» ـ پرسنل هواپیمایی ژاندارمری‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم ‏

وظیفۀ ملت در رویارویی با توطئه ها

‏     من از خدای تبارک و تعالی سلامت و سعادت ملت شریف ایران و قوای انتظامی؛‏‎ ‎‏نیروهایی که برای خدمت به اسلام آماده هستند، طلب می کنم و امیدوارم که ما همه، همۀ‏‎ ‎‏ما پاسدار اسلام باشیم. شما برادرها بدانید این را که در پناه اسلام، در پناه قرآن کریم اگر‏‎ ‎‏چنانچه ما باشیم، و زیر پرچم توحید به همۀ قوای شیطانی پیروزی خواهیم پیدا کرد. لکن‏‎ ‎‏مهم این است که ما چطور در زیر پرچم اسلام باشیم. چه کار بکنیم تا زیر پرچم اسلام‏‎ ‎‏باشیم. یعنی اسلام ما را قبول بکند در یک همچو موقعی که اسلام گرفتاری دارد در ایران‏‎ ‎‏آنهایی که از اینجا منافع را می بردند، ذخایر شما را می بردند، آنها طمع نبریدند از اینجا و‏‎ ‎‏باز درصددند که اعاده کنند جرایم خودشان را. ما چه بکنیم که اسلام ما را قبول کند، و ما‏‎ ‎‏خدمتگزار اسلام باشیم. آیا قوای انتظامیۀ ما، چه ژاندارمری، چه ارتش، چه سایر قوا،‏‎ ‎‏پاسدارهای اسلامی و چه شهربانی که به منزلۀ ستون فقرات یک ملت است، در این موقع‏‎ ‎‏گرفتاری باید چه بکنند چه بکنند که در مقابل این قدرتهای بزرگ شیطانی بتوانند‏‎ ‎‏مقاومت کنند. و ملت ما چه بکند که در مقابل این سیل توطئه های خارجی ـ داخلی بتواند‏‎ ‎‏آسیب ناپذیر باشد. هر جمعیتی هرچه زیاد باشند، هر مقدار جمعیتشان زیاد باشد اگر‏‎ ‎‏چنانچه واحد، واحد باشند، دسته، دسته باشند، اینها آسیب پذیرند، از باطن خودشان هم‏‎ ‎‏آسیب می بینند. اگر در یک مملکت مثلاً، 35 میلیونی که حالا ما در آن زندگی می کنیم،‏‎ ‎‏یک جمعیتهایی باشند متفرق، احزاب مختلفه، جمعیتهای مختلفه باشند و انسجام باهم‏

‏نداشته باشند که یک نیروی واحد بشوند، آسیب پذیرند. شما فرض کنید اگر یک نیروی‏‎ ‎‏نظامی باشد، چه ارتش، چه ژاندارمری، چه شهربانی، چه پاسدارها و فرض کنید، که این‏‎ ‎‏نیرو و قدرت نظامی اش زیاد است، عدد آن هم زیاد است، پنج میلیون فرض کنید نظامی‏‎ ‎‏داریم، اگر این پنج میلیون نظامی انسجام نداشته باشند، یا گروه گروه بشوند یا فرد، فرد،‏‎ ‎‏صد میلیون، یکی از او کاری نمی آید. مثل این قطرات منفصله از هم است که فرض کنید‏‎ ‎‏از باران باشد. صدها میلیون قطره از آن کاری نمی آید. آن وقت از آن کار می آید که این‏‎ ‎‏قطرات با هم منسجم بشوند و یک رودخانه راه بیندازند. وقتی اینها با هم شدند، منسجم‏‎ ‎‏شدند و به یک وجهه هجوم بردند، این شهرها را خراب می توانند بکنند، دیوارها را از‏‎ ‎‏بن بکنند. اما مادامی که یکی یکی هستند کار از آنها نمی آید.‏

خطر از هم پاشیدگی از درون

‏     افراد انسان مثل قطرات باران می ماند که اگر مادامی که یکی یکی هستند، هر که برای‏‎ ‎‏خودش یک فکری می کند. هر کسی برای خودش یک راهی دارد. هر چه زیادتر باشند،‏‎ ‎‏فسادش زیادتر می شود. عوض اینکه وقتی عدد زیاد شد، کار انجام بدهد، وقتی اینطور‏‎ ‎‏شد، کارها معطل می ماند. حالا بنا شد که این قطره ها به هم اتصال پیدا کند، اگر بنا شد که‏‎ ‎‏قطراتی با هم متصل شدند لکن یک قطرات دیگری هم علی_' حده متصل شدند، یک‏‎ ‎‏قطرات دیگر هم علی_' حده متصل شدند و اینها هر کدام یک راهی گرفتند، باز هم کاری‏‎ ‎‏از آنها نمی آید. و اگر اینها مثلاً فرض کنید که این قوای نظامی، انتظامی اگر چنانچه یک‏‎ ‎‏میلیون جمعیت باشد، لکن دستجات مختلفی با روشهای مختلفی که هر کدام برای‏‎ ‎‏دیگری کارشکنی کند، این از باطن می پوسد. به جای اینکه یک قوه ای باشد که در مقابل‏‎ ‎‏دشمن بایستد، یک قوای مختلفه ای است که خودشان به هم می ریزند. اگر در باطن یک‏‎ ‎‏ارتشی، پوسیدگی پیدا شد خودش وا می رود. دیگر محتاج به این نیست که یک قدرتی‏‎ ‎‏بیاید او را بخواهد از بین ببرد. این خودش از بین می رود. خودش از باطن مثل یک‏‎ ‎‏خربزۀ کرم زده، از باطن فاسد می شود. ملت هم همین طور است. اگر چنانچه 35 میلیون‏

‏جمعیت، 35 میلیون یک نفری باشد، یا 35 میلیون جمعیت 35 دسته بشوند هر کدام فرض‏‎ ‎‏کنید یک میلیون. این 35 دسته ای که هر کدام یک میلیونند، وقتی در داخل یک مملکتی‏‎ ‎‏با آرای مختلف، با نظرهای مختلف، کارهای مختلف باشند، اینها آسیب می بینند.‏‎ ‎‏محتاج نیست که از خارج به ما حمله کنند. خودمان در داخل خودمان را می خوریم، تمام‏‎ ‎‏می کنیم.‏

ایجاد بی نظمی برای از میان بردن اتحاد

‏     الآن آنهایی که دیدند که 35 میلیون با هم منسجم شده بودند و این قدرت بزرگ را از‏‎ ‎‏بین بردند و قدرتهای خارجی که قدرت عالَم بود نتوانست آن آدم را نگه دارد، ملت‏‎ ‎‏پیش برد، آنها هم مطالعه دارند، می بینند که این خیلی هم مطالعه نمی خواهد، مطلب‏‎ ‎‏واضحی است که 35 میلیون جمعیت با هم شدند. وقتی 35 میلیون جمعیت یک ملت با‏‎ ‎‏هم شدند، این آسیب نمی بیند. وقتی هم هجوم کند پیش می برد. اینها دیدند که این‏‎ ‎‏انسجام ما را پیش برد. به پیشبردی ما کمک کرد و ما را پیش برد و پیروز کرد. این انسجام‏‎ ‎‏را می خواهند به هم بزنند. در همه جا اینها اشخاصی دارند، که دنبال همین معنا هستند.‏‎ ‎‏همه جا؛ در دانشگاه دارند، بازار هم دارند، خیابانها هم دارند، از آنجاها بیشتر در ارتش‏‎ ‎‏دارند، در ژاندارمری، در شهربانی، در پاسداران، اینها، همه جا آدم دارند و همه هم‏‎ ‎‏مقصدشان این است که ما را از باطن بپوسانند. مقصد این است که بگذارید، خودشان،‏‎ ‎‏خودشان را بخورند. محتاج نیست به اینکه یک حمله ای از خارج بشود. زحمتی به‏‎ ‎‏خودشان بدهند که از خارج حمله بشود. بگذار خودشان، خودشان را بخورند. هر جا‏‎ ‎‏یک بساطی درست کردند که انسجام را از دست بگیرند. جایی که باید نظم برقرار باشد تا‏‎ ‎‏منسجم بشود، تا نظم نباشد انسجام نیست، می روند نظمش را از بین برمی دارند. وسوسه‏‎ ‎‏می کنند.‏

اختلافات و کشمکشهای اسارت بار

‏     این جوانها یک عقده هایی از سابق دارند. این عقده هایی که از سابق دارند اینها‏

‏روی‏‎[1]‎‏ آن عقده ها انگشت می گذارند و وسوسه می کنند. این عقده ها را دَم به آن‏‎ ‎‏می دهند. این عقده ها را باد به آن می زنند و از آن راه نظم را به هم می زنند. نظم به هم‏‎ ‎‏خورد، انسجام به هم می خورد. یک دسته می آیند در ارتش، این کار را می کنند،‏‎ ‎‏وامی دارند که نظم را به هم بزنند. نظم به هم زدن چیست؟ این است که پایین از بالا‏‎ ‎‏اطاعت نکنند. این طبقۀ پایین و سرباز از درجه دار، درجه دار از افسر، افسر از بالاتر‏‎ ‎‏اطاعت نکند. اطاعت که نکردند نظم از بین می رود. نظم که از بین رفت، انسجام نیست‏‎ ‎‏دیگر. انسجام وقتی نشد خودش پوسیده می شود. دیگر احتیاج نداریم که از خارج یکی‏‎ ‎‏بیاید. پوسیده، خودش پوسیده است. یک صدا یک جایی در آید، خود این می پوسد،‏‎ ‎‏تمام می شود. در ژاندارمری هم همین بساط را درست می کنند. در شهربانی هم همین‏‎ ‎‏بساط را درست می کنند. تو پاسدارها هم همین بساط را درست می کنند. یکوقت چشم‏‎ ‎‏باز می کنید می بینید که قوای انتظامی از آن حالی که باید همه هماهنگ باشند و منسجم‏‎ ‎‏باشند، از آن حال بیرون رفته است. خود ارتش خودش دارد خودش را می خورد.‏‎ ‎‏ژاندارمری هم همین طور و سایر قوا هم همین طور. اینها یک نقشه است آقا. اینها شما‏‎ ‎‏می بینید که یکوقتی این حرفها اصلاً نبود که یک، فرض کنید، درجه داری از یک افسر‏‎ ‎‏اطاعت نکند یا سرباز از بالادستها. یکوقت این حرفها نبود. حالا پیدا شد. حالایی که شما‏‎ ‎‏زدید آن قوای چپاولگر را و از مملکتتان بیرون کردید و می خواهید یک مملکتی باشد‏‎ ‎‏مال خودتان. نظمش را خودتان بدهید. منافعش هم مال خود ملت باشد. حالا افتادند‏‎ ‎‏توی همۀ این دستگاهها و دارند خودشان را توی خودشان منحل می کنند. اگر یک قوای‏‎ ‎‏انتظامی که هر دسته ای یک مطلبی بخواهند بگویند، هر دسته ای یک مطلبی مقابل دستۀ‏‎ ‎‏دیگر، مخالف دستۀ دیگر، این دیگر محتاج به این نیست که یک کسی یک تفنگی‏‎ ‎‏طرف آنها بکشد، این خودش، خودش را می خورد. آنها نشستند سیگارشان را می کشند‏‎ ‎‏و شما تو سر هم می زنید تا خودتان را از بین ببرید. وقتی بنا شد که پایین از بالا اطاعت‏

‏نکند معنای آن این است که نظمی تو کار نیست. وقتی بنا شد که متفرقات باشید، هر کسی‏‎ ‎‏یک رأیی برای خودش داشته باشد ـ زائد معنای آن این است که، نظم تو کار نیست.‏‎ ‎‏انسجام تو کار نیست. انسجام تو کار نباشد تمام می شود. خودش تمام می شود. این‏‎ ‎‏سرایت می کند به خارج و در بین ملت هم همین مسائل هست. ‏

احزاب و گروههای نوظهور

‏     احزاب مختلفه بعد از این انقلاب، از قراری که می گویند، حدود دویست گروه پیدا‏‎ ‎‏شده. دویست گروه معنایش این است که یک جمعیتی که باید منسجم بشوند دویست‏‎ ‎‏گروه شدند که از هم جدا بکنند همه را. در تهران اگر بنا باشد دویست تا حزب و گروه و‏‎ ‎‏امثال اینها باشد و ‏‏[‏‏دائماً‏‏]‏‏ اظهار وجود، هر روز تو روزنامۀ فلان گروه هم اظهار وجود‏‎ ‎‏کرد، این معنایش این است که 35 میلیون جمعیت می خواهد از هم منفصل بشود. جدا‏‎ ‎‏جدا بشود یعنی آن انسجامی که باعث پیروزی شما شد، آن کارشناسهایی که ملتها را‏‎ ‎‏شناختند و راه ملتها را مطالعه کردند، راه شکست آنها را مطالعه کردند و طرح دادند برای‏‎ ‎‏آن، بهتر از این چه بکنند، بدون اینکه محتاج باشد که یک قدرتی و قوایی بیاید،‏‎ ‎‏خودشان را به جان هم می اندازند. احزاب را دستشان قلم بدهند. این او را چیز بکند؛‏‎ ‎‏تهمت به او بزند. او تهمت به او بزند او، او را تضعیف کند. من گمان می کنم که از اول که‏‎ ‎‏احزاب پیدا شده است در امثال ایران، این یک طرحی بوده است از خارج. آنها احزاب‏‎ ‎‏دارند، آن مملکتهای دیگر، لکن احزابی که آنها دارند فرمش یک جور دیگر است.‏‎ ‎‏اینطور نیست که یک کاری بکنند که برای کشورشان مضر باشد. لکن وقتی صادر شد به‏‎ ‎‏این مملکتها برای اینکه توجه به عمق مسائل ندارند، احزابی درست می شوند که به حال‏‎ ‎‏کشورشان مضر است. آنها یک چیزی درست می کنند که اینها خیال می کنند باید ما‏‎ ‎‏احزاب داشته باشیم. عمق این مطلب که احزاب آنجا، وضعشان چه جور است و احزاب‏‎ ‎‏اینجا باید چه جور باشد، این را درست ادراک نکردند. احزاب درست کردند، لکن هر‏‎ ‎‏حزبی برای دیگری کارشکنی می کند، آن حزب هم برای آن. ‏


اتحاد و انسجام در پرتو برادری 

‏     یک مملکتی که محتاج به این بود که همۀ احزاب آن مجتمع باشند برای پیشرفت‏‎ ‎‏مملکت، همۀ احزاب درست شد، و همه با هم مخالف. مع الأسف در این ممالک ما که‏‎ ‎‏تعلیماتش باید تعلیمات الهی باشد، باید ببینند چه گفتند تا ما اطاعت بکنیم. خلاف‏‎ ‎‏تعلیمات اسلامی مجتمعات مختلف درست می کنند. قرآن می فرماید که: ‏اِنَّمَا الْمُؤمِنُونَ‎ ‎اِخْوَةٌ‎[2]‎‏ و غیر از برادری پیش مؤمنین چیزی نیست. منحصر برادرند نه غیر برادر. هیچی‏‎ ‎‏نیستند الاّ برادری. این هیچ نیست الاّ برادری. برای این است که اگر ما هیچ جهتی را‏‎ ‎‏ملاحظه نکنیم الاّ برادری خودمان را، انسجام پیدا می کنیم. همۀ مؤمنین را قرآن‏‎ ‎‏می خواهد که با هم برادر باشند و غیر از این هم نباشد در کار. اگر همۀ مؤمنین در قطرهای‏‎ ‎‏اسلامی، در تمام کشورهای اسلامی همین یک دستور خدا را که خدا عقد اخوت بینشان‏‎ ‎‏انداخته است، همین یک دستور را عمل بکنند، قابل آسیب دیگر نیست. اگر یک میلیارد‏‎ ‎‏جمعیت مسلمان، یک میلیارد جمعیت مسلمان که مع الأسف یک میلیارد جمعیتی هستند‏‎ ‎‏که تحت سلطۀ غیر هستند، یک میلیارد جمعیت تحت سلطۀ دویست و پنجاه میلیون، اگر‏‎ ‎‏این یک میلیارد جمعیت به این حکم خدا سر نهاده باشند، اطاعت کرده بودند همین یک‏‎ ‎‏حکم را که ‏اِنما المؤمنون اخوة‏ برادرند اینها، اگر این برادری در همه جا بود، اگر، این‏‎ ‎‏برادری در تمام قشرهای ملتها بود، این گرفتاریها برای ما پیدا نمی شد. برادری این نیست‏‎ ‎‏که من یک کاری بکنم بر خلاف دستور، بر خلاف نظام، شما هم یک کاری، این خلاف‏‎ ‎‏برادری است. حضرت امیر هم برادر بود با همه. مسلمان بود، مؤمن بود، برادر بود، رأس‏‎ ‎‏مؤمنین بود و برادر بود. عقیل هم برادر حضرت امیر بود. عقیل حق داشت بگوید که من‏‎ ‎‏و تو برادریم ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ من از تو اطاعت نمی کنم؟ این خلاف برادری بود. برای اینکه برادرند‏‎ ‎‏در اینکه آن معنایی که اسلام می خواهد با هم پیش ببرند. این برادری است. برادری را‏‎ ‎‏برای این درست کردند که منسجم بشوند به هم، و با هم یک ندا پیش بروند.‏


برادری بر پایۀ نظم و انضباط

‏     اگر در یک نظامی ـ فرض کنید ـ در ژاندارمری یک دسته بایستند بگویند که ما به تو‏‎ ‎‏اطاعت نداریم، ما از تو اطاعت نمی کنیم، این، اینطور نیست که بتوانند یک همچو نظامی‏‎ ‎‏برای آن مقصدی که خدای تبارک و تعالی فرموده است شماها برادر هستید، بتوانند‏‎ ‎‏برادری کنند. برادری در این مقصد این است که پشت به پشت هم بدهند و همه پشتیبان‏‎ ‎‏هم باشند برای پیشبرد مقصد. پشتیبان هم بودن این است که این نظم را ملاحظه بکنند.‏‎ ‎‏این درجاتی که ارتش دارد و روی آن نظم پیدا کرده، درجاتی که ژاندارمری دارد و‏‎ ‎‏روی آن نظامی است و هکذا سایرین و هکذا همۀ مردم، باید اینها برادر باشند. یعنی‏‎ ‎‏محبت برادری به هم داشته باشند. و همه پشتیبان هم باشند برای آن مقصد. برای اینکه‏‎ ‎‏پیش ببرند، برای اینکه نجات بدهند ملت خودشان را. این برادری اقتضا می کند که چون‏‎ ‎‏روی این مقصد است که باید پیش ببرند، اقتضا می کند که این برادر کوچک از آن برادر‏‎ ‎‏بزرگ اطاعت کند در این مقصد، آن برادر بزرگ هم به این برادر کوچک محبت کند‏‎ ‎‏برای این مقصد. آن رئیس باید برادر اینها باشد در پیشبرد مقصد، و فرمان بدهد؛ فرمانی‏‎ ‎‏که برادر بزرگ به برادر کوچک می دهد که همۀ آن رحمت است. این پایین دست، ردۀ‏‎ ‎‏پایین به حسب نظام، اطاعت باید بکند از آن، و الاّ برادری نکرده است. ‏

توحید در مقصد

‏     همه هم مقصد واحد است. همۀ مقصد واحد جامعه اگر بنا شد اینطور باشد این جامعه‏‎ ‎‏توحیدی می شود؛ یعنی، توحید در مقصد. اگر ما یک جامعۀ توحیدی پیدا بکنیم، یعنی‏‎ ‎‏اینطور باشد که هر کدام در محل خود، کار خودشان را انجام بدهند برای آن مقصد.‏‎ ‎‏شمایی که در ژاندارمری هستید کار ژاندارمری را به همان نظم که در آنجا مقرر است‏‎ ‎‏انجام بدهید برای مقصد واحد و آن حفظ کشورتان. آنها هم که در ارتش هستند آنها هم‏‎ ‎‏نظم خودشان را حفظ بکنند برای همان مقصد. ماها هم که طلبه هستیم نظم خودمان را‏‎ ‎‏حفظ کنیم برای آن مقصد. آنها هم که اداری هستند، و آنها هم که در رأس کار هستند، و‏

‏آنها هم در پایین هستند و بالا، همه حفظ بکنند همۀ جهات را برای یک مقصد. همه‏‎ ‎‏مقصدشان این باشد. انسجام پیدا بکنند. یعنی روی مقصد والاّ. انسجام که معنای آن این‏‎ ‎‏نیست که ما دو تا به هم بچسبیم. معنای آن این است که ما همه با هم یک مقصد داریم و‏‎ ‎‏روی آن مقصد راه برویم. اگر اینطور شد، جامعۀ توحیدی است و اگر، بنا شد که نظم را از‏‎ ‎‏دست بدهیم، جامعه از توحیدیت بیرون می رود. اگر شما از بالا اطاعت نکنید، بالا به شما‏‎ ‎‏تعدی بکند، من از بالاترم اطاعت نکنم، بالاتر به من تعدی بکند، این انسجام از بین‏‎ ‎‏می رود. این جامعۀ توحیدی از بین می رود. جامعۀ توحیدی این است که همه کار‏‎ ‎‏خودشان را انجام بدهند روی نظام و همه هم مقصدشان یکی باشد. این جامعۀ توحیدی‏‎ ‎‏است. ‏

مغایرت بی نظمی و خودسری، با جامعۀ توحیدی

‏     اینهایی که می آیند در داخل ارتش، در داخل ژاندارمری، در داخل پاسبانها، در‏‎ ‎‏داخل شهربانی، توی جمعیتها، توی دانشگاهها، همه جا این شیاطین هستند، همه جا،‏‎ ‎‏اینهایی که می آیند با اسم اینکه جامعۀ توحیدی، می خواهند توحید را از بین ببرند. اینها‏‎ ‎‏نقشه دارند برای اینکه همه را بپوسانند. این جامعه را بپوسانند. مقصد دارند اینها. ما باید‏‎ ‎‏آگاه باشیم از این معنا. جوانهای ما را باید آگاه بکنند. شماها باید آگاه باشید. جوانها را‏‎ ‎‏آگاه بکنید که مقصد این است. ‏

‏     آقایانی که روابط دارند، با شما هستند، آنجا باید آشنا کنند جوانها را به اینکه جامعۀ‏‎ ‎‏توحیدی معنای آن این نیست که هرج و مرج باشد. جامعۀ توحیدی معنای آن این است‏‎ ‎‏که همچو با هم پیوست باشند که آسیب دیگر نبینند، که یکی بشوند کأنّه یک موجود. نه‏‎ ‎‏این است که جامعۀ توحیدی معنای آن این است که بالا و پایین تو کار نباشد. مگر امکان‏‎ ‎‏دارد یک همچو چیزی. مگر انسجام حاصل می شود اگر چنانچه پایین و بالایی نباشد و‏‎ ‎‏همه خودسر باشند. پایین و بالا نبودن معنای خودسری است. نظم نبودن معنای‏‎ ‎‏خودسری است. خودسری منافی با جامعۀ توحیدی است. اطاعت نکردن مخالف با‏

‏جامعۀ توحیدی است. آنهایی که به خورد جوانها می دهند، جوانهای ما می دهند که‏‎ ‎‏جامعۀ توحیدی می خواهیم، پس نه افسری و نه درجه داری و نه چیزی، همۀ ما سرباز‏‎ ‎‏باشیم، کی از کی اطاعت کند. چه وقت می توانید وحدت پیدا کنید. هر کدام اینها مثل آن،‏‎ ‎‏انسجام از کجا پیدا بشود. وقتی نظم نباشد، وقتی هر کسی برای خودش علی_' حده باشد و‏‎ ‎‏سرخود باشد، انسجام پیدا نمی شود. شما صد میلیون قاطر چموش را می توانید وادار کنید‏‎ ‎‏به یک کار؟ صد میلیون کار؟ یک کار انجام می توانند بدهند؟ همه تو سر هم می زنند صد‏‎ ‎‏میلیون جمعیت اگر چنانچه نظم در کارشان نباشد.‏

لزوم نظم برای حفظ نظام 

‏     حضرت امیر در دستوری که می دهد می گوید امورتان را نظم بدهید.‏‎[3]‎‏ نظم همین‏‎ ‎‏است. نظام همین است. همۀ جامعه باید نظم داشته باشند. انحصار به ژاندارمری و‏‎ ‎‏انحصار به ارتش و اینها نیست. همۀ جامعه نظم لازم دارد. اگر نظم از کار برداشته بشود‏‎ ‎‏جامعه از بین می رود. حفظ نظام، یکی از واجبات شرعیه و عقلیه است که نظام باید‏‎ ‎‏محفوظ باشد. آنهایی که می گویند نظام به این معنا نمی خواهیم و همه مان یکجور و‏‎ ‎‏همه مان بدون اینکه یک ضابطه ای در کار باشد عمل بکنیم، خلاف قرآن دارند عمل‏‎ ‎‏می کنند. خلاف اسلام دارند عمل می کنند. خلاف مصالح مملکتشان دارند عمل‏‎ ‎‏می کنند. آنها در خارج نشسته اند و می خندند به ما که اینها را ما بازی دادیم. خودشان را‏‎ ‎‏به جان هم انداختیم. آنها در خارج نشسته اند و به ما می خندند که ما احزاب را وادار‏‎ ‎‏کردیم که به جان هم بیفتند. هر کس برای دیگری حرف می زند.‏

سلب آزادی با شعار آزادی

‏     شما روزنامه ها را که می خوانید می بینید که در روزنامه ها زیاد این به چشمتان‏‎ ‎‏می خورد که این به آن بد می گوید، آن به این. حالا که قلم آزاد شد باید اینطور باشد که‏

‏هرکس به دیگری هرچه دلش بخواهد بد بگوید و هر کس به دیگری یا کاری بکنند که‏‎ ‎‏این مملکت از نظم بیرون برود، از نظام بیرون برود. این معنای آزادی است؟ آن آزادی‏‎ ‎‏که در ممالک که ما را می خواهند بخورند هست، اینطوری است؟ اگر اینطور بود،‏‎ ‎‏انسجام پیدا نمی کردند. این ترقیات را پیدا نمی کردند. آنها با اسم آزادی که در این مغز‏‎ ‎‏این جوانها می اندازند، با اسم آزادی می خواهند شما را تحت حمایت خودشان قرار‏‎ ‎‏بدهند و آزادی را از شما سلب بکنند. آنها می فهمند دارند چه می کنند. با اسم اینکه‏‎ ‎‏انقلاب کردید و آزادید دیگر، آزادید دیگر، تو به او بد بگو، او به او بد بگوید، او قلم‏‎ ‎‏بردارد و به ضد تو بگوید، تو قلم بردار به ضد او بگو، آنها می دانند دارند چه می کنند.‏‎ ‎‏می خواهند آزادی شما را با ‏‏[‏‏شعار‏‏]‏‏ آزادی سلب کنند. آزادی ناسالم در شما ایجاد کنند‏‎ ‎‏و آزادی حقیقی را از شما بگیرند و یک روزی همۀ ما باز گرفتار یک همچو مسائلی‏‎ ‎‏بشویم یا بدتر از آن.‏

مژدۀ پیروزی

‏     باید دانشمندها، متفکرین، روحانیین، خطبا، سران لشکر، سران ژاندارمری مردم را‏‎ ‎‏آگاه کنند. جوانها را آگاه کنند که دارید گول می خورید. دارید به یک راهی می روید که‏‎ ‎‏راه دشمنتان است. گولتان زدند. و من امیدوارم که خداوند ماها را بیدار کند و به وظایف‏‎ ‎‏اسلامی خودمان آشنامان کند. و ان شاءالله من به شما مژدۀ پیروزی می دهم برای اینکه ما‏‎ ‎‏برای خدا می خواهیم کار بکنیم ان شاءالله . و کسی که برای خدا کار می کند شکست تویش‏‎ ‎‏نیست ولو کشته بشویم شکست نداریم. حضرت سید الشهدا هم کشته شد لکن شکست‏‎ ‎‏خورد؟ الآن بیرق او بلند است و یزیدی تو کار نیست. یزیدی ‏‏[‏‏در ایران‏‏]‏‏ تو کار نیست‏‎ ‎‏ان شاءالله .‏

  • ـ اصل: در.
  • ـ بخشی از آیۀ 10 سورۀ حجرات.
  • ـ «اوصیکما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه کتابی هذا من المؤمنین بتقوی اللّه ربکم و نظم امرکم». نهج البلاغه، فصل الوصایا، وصیت 12، ص 581.