سخنرانی
زمان: 2 دی 1358 / 3 صفر 1400
مکان: قم
موضوع: خودسازی و سازندگی درونی
حضار: کارکنان بخش خبر و جهاد سازندگی در صدا و سیما
بسم الله الرحمن الرحیم
جهاد با نفس، جهاد اکبر
کشور ما و ملت ما احتیاج به سازندگی دارد. سازندگیهای روحی مقدم بر همه سازندگیهاست. جهاد سازندگی از خود افراد باید شروع بشود و خودشان را بسازند و با شیطان باطنی جهاد کنند که این جهاد منشأ همه جهادهایی است که بعد واقع می شود. انسان تا خودش را نسازد نمی تواند دیگران را بسازد و تا دیگران ساخته نشوند، نمی شود که کشور ساخته بشود. جهاد سازندگی از خود آدم باید شروع بشود.
جهاد نفس، جهاد اکبر است. برای اینکه همۀ جهادها اگر بخواهد نتیجه داشته باشد و بخواهد انسان در جهادها پیروز بشود موکول به این است که در جهاد نفس پیروز باشد. اگر انسانها توجه به خودشان داشته باشند، جهاد نکرده باشند با شیطان خودشان، اینها واحد واحدهایی هستند که علاوه بر اینکه نمی توانند اصلاح جامعه را بکنند، فساد هم در جامعه می کنند. همه فسادهایی که در عالم واقع می شود، برای این است که آن جهاد واقع نشده؛ آن جهاد اکبر واقع نشده. تمام این گرفتاریهایی که بشر دارد از دست خود بشر دارد. بشر است که به بشر جنایت وارد می کند. سایر موجودات، سایر حیوانات ولو سبع هم باشند، آن قدری که بشر جنایت می کند آنها نمی کنند. این بشر است که چون اصلاح نشده است و جهاد سازندگی نکرده است، این از همۀ حیوانات سبعتر است. هیچ سبعی مثل انسان نیست. و هیچ حیوان دیگری هم به پای این حیوان نمی رسد.
از آدم تا خاتم، در راه پرورش انسانها
آن قدر که این انسان؛ این حیوان دو پا، در عالم فتنه و فساد می کند هیچ موجود دیگری نمی کند. و آن قدری که این حیوان دو پا محتاج به تربیت است هیچ حیوانی محتاج نیست. تمام انبیا از اول تا حالا، تا خاتم، از آدم تا رسول اکرم برای یک مقصد آمدند، و آن مقصد این است که این حیوانات را انسان کنند. مقصد این است. تمام کتابهایی که از آسمان برای انبیا آمده است که بزرگترش قرآن کریم است، همین یک مقصد را دارد که این انسانهایی که در این ظلمات واقع شده اند، غرق شده اند در دنیا، همه توجه شان به خودشان است، هر چه می خواهند برای خودشان می خواهند، اصلاً پیششان مطرح نیست یک چیز دیگری غیر از خودشان، آنها می خواهند اینها را از این ظلمتها نجات بدهند؛ به عالم نور برسانند ظلمتهای زیاد؛ ظلمات، آیۀ شریفه این طرفش را ظلمات می فرماید «اَلله ُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ» آن طرف را نور می فرماید، این طرف را ظلمات. ظلمتها زیاد است. تاریکیهایی که بشر به آن مبتلاست. چه تاریکیهایی که در نفس خودش هست، و در باطن خودش هست، و چه تاریکیهایی که در جامعه هست. اینها زیادند. از اینها وقتی انسان تخلص پیدا کرد، نور یک امر واحد است. همه به یک مبدأ واحد به یک مبدأ نور باید برگردند.
خودخواهی منشأ همۀ ظلمتها
انبیا آمدند که اینهایی که در ظلمتها واقع اند، اینهایی که هیچ نمی بینند الاّ خودشان [را]، و هیچ نمی خواهند الاّ برای خودشان، برای هیچ کس دیگر ارزش قائل نیستند، هر چه هست برای خودشان می خواهند، اینها را از این خودخواهی که منشأ همه ظلمتهاست، نجات بدهند و برسانند به خداخواهی که نور است. آنهایی که رسیده اند به این مقام خداخواهی، که این یک مرتبه از کمالات است، آنها اینطور نیستند دیگر که مثل ماها فکر کنند. آنها فکر دیگران هستند قبل از اینکه فکر خودشان باشند. پیغمبر اکرم
برای این کافرهایی که مسلمان نمی شدند و مؤمن نمی شدند غصه می خورد. در آیۀ شریفه هست که: مثل اینکه می خواهی خودت را هلاک کنی برای اینها. می خواست که همۀ عالم به نور برسند. مبعوث شده بود برای اینکه همۀ این هیاهوهایی که در دنیا هست و این هیاهوها برای خود است، برای رسیدن به قدرت خود است، این هیاهوها را از بین ببرد، و یک خداخواهی در مردم ایجاد کند، توجه به نور ایجاد کند. اگر ایجاد بشود آن، دیگر این همه نزاعهایی که در دنیا هست از بین می رود.
بی ایمانی ریشۀ اختلاف و درگیری
اگر تمام انبیا جمع بشوند در یک محلی، هیچ وقت با هم نزاع نمی کنند. اگر اولیا و انبیا را، شما فرض کنید که الآن بیایند در دنیا، هیچ وقت با هم نزاع ندارند. برای اینکه نزاع مال خودخواهی است. از نقطۀ نفس انسان پیدا می شود که آنها نفس را کشته اند. جهاد کرده اند و همه خدا را می خواهند. کسی که خدا را می خواهد نزاع ندارد. همه نزاعها برای این است که این برای خودش یک چیزی می خواهد، آن هم برای خودش یک چیزی می خواهد. این دو خودها تزاحم می کنند. این قدرت را می خواهد مال خودش باشد، آن هم قدرت را می خواهد مال خودش باشد. تزاحم می کنند. جنگ درمی آید. اگر مردم تربیت بشوند به تربیت انبیا که همۀ کتب آسمانی برای این تربیت آمده است، همۀ این نزاعها از بین می رود. همۀ این گرفتاریهایی که برای بشر است از بین می رود. برادر می شوند همه. همان طوری که در قرآن کریم همه را برادر خوانده است. مؤمنها برادرند. از این آیه استفادۀ این معنا می شود که چنانچه دو نفر به اخوت ایمانیشان عمل نکنند، برادر نباشند، مؤمن نیستند. «اَلْمُؤمِنُونَ اِخْوَة» اینکه برادر هستند. این مؤمنها برادرند. همان طوری که یک برادر برای برادر خودش خیر می خواهد، مؤمن این است. اگر یک وقت ما دیدیم که کسی برای برادرهای خودش خیر نخواست، نزاع راه
انداخت، هیاهو راه انداخت، این به طرف خودش بکشد، او به طرف خودش بکشد، این از ایمان معلوم می شود که حظ صحیح نبرده است. این که باید ایمان در قلب این تأثیر بکند، نکرده است.
ایمان راستین، باورمندی قلبی
ایمان فقط این نیست که ما اعتقاد داشته باشیم که خدایی هست و پیغمبری هست و چه، نه، ایمان یک مسئله ای بالاتر از این است. این معانی را که انسان ادراک کرده به عقلش، باید با مجاهدات به قلبش برساند که قلبش آگاه بشود، بیابد مطلب را. خیلی چیزهاست که انسان به برهان می داند که فلان قضیه فلان طور است یا فلان طور نیست. لکن چون ایمان نیامده است، تأثیر نمی کند. مثلاً نوع مردم اینطور هستند که در یک شب تاریکی، اگر یک مرده ای در محلی باشد پیش او می ترسند بخوابند، و همه هم عقیده شان این است که مرده هیچ اثری ندارد. هیچ کاری از او نمی آید. عقلشان می گوید که مرده است. این مرده حس و حرکت ندارد تا بتواند به من ضرر بزند. عقل این را می گوید. لکن این مطلب به قلب نرسیده. مرده شورها به قلبشان رسیده. مرده شورها به واسطه تکراری که کرده اند، عمل تکرار شده، به واسطۀ تکرار، آنها پیش مرده می خوابند. هیچ برایشان چیزی نیست. این فرق مابین ادراک عقلی و ایمان است. ادراک عقلی [که] آدم می کند تأثیر در آدم ندارد. تا ایمان نباشد، مسئلۀ عقلی را قلبش نفهمیده باشد، باورش نیامده باشد، آن مسئلۀ عقلی تأثیرش کم است.
عالَم، محضر خداست
ایمان عبارت از این است که آن مسائلی را که شما با عقلتان ادراک کرده اید قلبتان هم به آن آگاه بشود. باورش بیاید. این محتاج به یک مجاهده ای است تا به قلب شما، [برسد]. بفهمید که همۀ عالم محضر خداست. محضر خداست. ما الآن در محضر خدا نشسته ایم. اگر قلب ما این معنا را ادراک بکند که ما الآن در محضر خدا هستیم، همین مجلس محضر خداست، این را اگر ـ ایمان انسان بر آن راه پیدا نیست ـ مؤمن بشود انسان
به آن، قلب انسان بیابد این مطلب را، از معصیت کنار می رود. تمام معصیتها برای این است که انسان نیافته این مسائل را. برهان هم بر آن دارد. برهان عقلی هم قائم است به اینکه خدای تبارک و تعالی همه جا حاضر است. هم برهان است و هم همه انبیا گفته اند. «وَ هُوَ مَعَکُمْ اَیْنَما کُنْتُمْ» قرآن است، او با شماست. هر جا هستید او با شماست. ما این را از قرآن شنیده ایم. به برهان هم ثابت هست، لکن به قلب ما نرسیده است. ما مثل مرده شور نشده ایم. تا حالا در این باب، ما مثل مردم عادی هستیم که مطلب نرسیده به قلبمان، تا اگر بخواهیم یک غیبت بکنیم، یک تهمت بزنیم، یک کار زشت بکنیم ببینیم محضر خداست. محضر احترام دارد. انسان در محضر یک بزرگی که در نظر خودش بزرگ است، احترام می کند از آن محضر. اگر یک شخصی که در نظرتان بزرگ است پیش شما باشد، در محضر او کار خلاف نمی کنید، چه رسد به اینکه در محضر او به او خلاف بکنید. کار خلاف مطلقاً آدم نمی کند در محضر یک کسی که ادراک کرده است که این بزرگ است، محترم است. چه رسد به این که در محضر آن محترم به خود آن محترم خلاف احترام بکند. محضر، محضر خدای تبارک و تعالی است. عالم محضر است. تمام عالم محضر او است. معصیت مخالفت با خود اوست. با آن کسی است که در محضرش هستید. بسازید.
سازندگی درونی، گامی در راه نور و روشنایی
باید بسازیم خودمان را، جدیت کنید که این جهاد سازندگی را از خودتان شروع کنید. وقتی از خودتان شروع کردید هر کاری بکنید، این کاری است الهی. وقتی خودتان را ساختید، تمام کارهایتان کارهای الهی می شود. برای اینکه از ظلمتها بیرون رفته اید. در نور وارد شده اید. همۀ اعمالتان نورانی می شود. حرف که می زنید نور است. با گوش هم که می شنوید نور است. با قلبتان هم ادراک می کنید و با نور ادراک می کنید. اصلاً شما شده اید نور.
انبیا آمدند که ما اشخاصی [را] که از نور بهره ای نداریم و ظلمات ـ به ما ـ احاطه کرده است از هر طرف ما را، از این ظلمتهای گوناگون نجات بدهند و برسانند به عالم نور، که اگر رسیدید به عالم نور، شما سر تا پایتان نورانی می شوید؛ نور می شوید. اصلش حرفی که می زنید نورانی است. حرفی که می شنوید نورانی است. گوش و سمع و بصر [نورانی است] همۀ گوش خودت را رها کرده ای، یک گوش نورانی پیدا کرده ای. چشم ظلمانی را رها کرده ای، یک چشم نورانی پیدا کرده ای. چشمی است که با آن توجه به خدا دارید. گوشی است که با آن توجه به خدا دارید.
مشکل توبه، در دوران پیری
باید خودمان را بسازیم. خودتان را که بسازید همه کارهایتان جهاد سازندگی است. هر کاری بکنید دیگر در حیطۀ جهاد وارد شده اید شما. شما مجاهد هستید دیگر. کارهای مجاهد کارهای جهادی است. کوشش کنید که این جهاد سازندگی را در خودتان ایجاد کنید. یعنی، مشغول بشوید به این کار. نگذارید برای اینکه بعد آخر عمر. بسیاری از وسوسه های شیطان یکیش همین است. شیطان باطنی انسان، همین است که حالا جوانیم، ان شاءالله وقتی که پیر بشویم آن وقت توبه می کنیم. شما نمی دانید که برای پیر توبه کردن دیگر به این زودیها امکان ندارد. یک درختی که تازه درآمده است می شود کند آن را، و یک بچه هم می کند آن را. این درخت وقتی که یک مقداری بزرگ شد، یک مرد بزرگ می تواند بکند. یک قدری بزرگتر شد محتاج به آلات است تا کنده بشود. یک وقت درختی که تناور شد و بزرگ شد، مثل «چنار امامزاده صالح» ـ نمی دانم حالا هست یا نه ـ این را دیگر به این [آسانی]ها نمی شود کند آن را. این ریشه های اخلاق فاسده، ریشه های اعمالی که در انسان هر عملی بکند یک ریشه ای در نفس پیدا می شود، اولش آسان است. یک معصیتی کرد، می تواند زودی برگردد. یک قدری که اضافه شد مشکلتر
می شود. هر چه برود طرف پیری این قویتر می شود، و انسان ضعیفتر می شود. اراده انسان ضعیفتر می شود، لکن این معانی که انسان گرفتارش بوده زیادتر می شود. نگذارید برای زمان پیری توبه را! نگویید که ما وقتی که حالا رسیدیم به بالاتر، آن وقت، آن وقت دیگر نمی شود. همین طور وسوسه می کند شیطان تا آخر که نگذارد ما با ایمان وارد بشویم به آن عالم.
رویارویی شیطان و شیطان صفتان با سازندگی
تمام وسوسه های مقابل دعوتهای انبیا همین است که نمی خواهند ما برسیم به آن نور. شیطانها نمی خواهند. این شیطانهایی که الآن نمی خواهند که این جهاد سازندگیهایی که اینها، خواهرها، برادرهایمان با این زحمت می روند جهاد سازندگی می کنند، این شیطانهایی که می خواهند نگذارند این جهاد سازندگی پیدا بشود. اینها می خواهند نگذارند که اسلام تحقق پیدا بکند. اینها از همان ریشه های شیطانند، اینها اولاد شیطانند. اینها همان وسوسه های شیطانی را می کنند. اینهایی که وارد می شوند در مزارع، وارد می شوند در کارخانه ها و جوانها را از کار باز می دارند، به اعتصاب وا می دارند، اینها همان از ریشه های شیطانند. آن در باطن ما هست. ما را نمی گذارد که جهاد بکنیم. اینها هم در ظاهر اینها را نمی گذارند جهاد بکنند. باید شیطانها را بشناسید. تا نشناسید نمی توانید دفاع کنید از خودتان. شیطان خودتان را بشناسید. شیطان باطن خودتان را بشناسید. شیطانهای خارجی را هم بشناسید، تا بتوانید با آنها جهاد کنید. شیطان باطنی انسان خود آدم است. خود انسان. آن نفسیت انسان. آن هواهای انسان. اینها قشرهای شیطانی است در انسان. جنود شیطانند اینها. آن را تا نشناسد انسان نمی تواند با آن مجاهده بکند. این انسانهایی هم که شیطانهایی هستند که مانع از این هستند که این اسلام تحقق پیدا بکند در اینجا، و یک رژیم انسانی ـ اسلامی پیدا بشود. آن رژیمی که انبیا می خواستند، آن رژیمی که اولیای خدا می خواستند، همه زحمتهایشان برای این بود که انسان درست کنند. انسان که درست بشود رژیم حکومتی اش هم درست می شود.
چیزهای دیگرش هم همه چیز درست می شود. همۀ زحمت انبیا برای این بود که یک عدالت اجتماعی درست بکنند برای بشر در اجتماع، و یک عدالت باطنی درست کنند برای انسان در انفراد. زحمتهای انبیا برای این بود. اینها زحمتهای انبیا را می خواهند هدر بدهند.
زیر پرچم قرآن
شما جوانها که ایستادید و با مشت محکم جمهوری اسلامی را خواستید، شما خواستید که اسلام رژیم این کشور باشد. شما کوشش کردید که اسلام باشد. اینها کوشش می کنند که نباشد. اینها جنود شیطانند. باید آنها را بشناسید تا بتوانید دفاع کنید. دفعشان کنید و هستند اینها. تا انسان هست همین مسائل هست. انبیا هم دعوت کردند، زحمت کشیدند، اولیا هم دعوت کردند، زحمت کشیدند، جنگها کردند برای همین که این انسانهای فاسد را کنار بزنند، و یک جامعۀ انسانی درست بکنند. لکن مع الأسف توفیق حاصل نشد. برای ما هم نمی شود. برای شما هم نمی شود. اما حتی الامکان البته آن معنایی که اسلام می خواهد به این زودیها حاصل نمی شود، اما حتی الامکان ما مکلفیم. نباید بگوییم که حالا که آن مطلب اعلی حاصل نمی شود، این پایینترش هم حاصل نشود. ما مکلفیم که هر مقداری که می توانیم این رژیم را؛ رژیم انسانی، رژیم اسلامیش کنیم. هر قدر می توانیم زیر پرچم قرآن برویم. هر مقداری که شما عمل کردید به قرآن، زیر پرچمش رفتید، پرچم قرآن این نیست که پرچمهای دیگران هستند. پرچم قرآن عمل به قرآن است. زیر پوشش قرآن که انسان رفت، زیر پرچم اسلام است. زیر پرچم قرآن است.
امر به معروف و نهی از منکر، تکلیف همگانی
کوشش کنید که زیر پرچم اسلام بروید. هر مقداری که می شود خودتان و هر کس را که با آن آشنا هستید، هر مجلسی که پیدا می شود، و ببینید که یک کسی از این پوشش اسلامی می خواهد یک قدری کنار برود دعوتش کنید. امر به معروف و نهی از منکر از
اموری است که بر همه کس واجب است. یک چیزی نیست که بر یکی واجب باشد بر دیگری [نه]. همۀ ما مکلفیم همانطور که مکلفیم که خودمان را حفظ کنیم و خارج کنیم از ظلمت به نور، مکلف هستیم که دیگران را هم همین طور دعوت کنیم. هر مقدار که می توانیم. شما نباید بگویید که خوب، من که خطیب نیستم، من که اهل منبر نیستم، من که اهل محراب نیستم. شما اهل این هستید که در خانواده تان با آن پسرتان و با آن دخترتان و با آن عیالتان، با آن کسی که رفیق شما هست، می توانید که حرف را بزنید. همین مقدار شما مکلفید. اگر انسان دید معصیت خدا می شود، باید جلویش را بگیرد. نگذارد معصیت خدا بشود.
ان شاءالله خداوند همۀ ما را هدایت کند. و همۀ ما را از این ظلمتهایی که در اطرافمان، در قلوبمان، در همۀ اعضا و جوارحمان فرا گرفته، این ظلمتها ما را به نور هدایت کند.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته