سخنرانی
زمان: 6 دی 1358 / 7 صفر 1400
مکان: قم
موضوع: نقشۀ دشمنان، ایجاد اختلاف از درون
حضار: کارکنان شرکت نفت
بسم الله الرحمن الرحیم
سالمترین انقلابها
مسائل بعد از انقلابها دو قسم هست: یک مسائلی است که مربوط به ادامۀ انقلاب است ـ انقلاب مثل یک طفلی می ماند که باید تربیتش کرد و بزرگش کرد، پرستاری می خواهد ـ یک مسائلی هم هست که مسائل فرعی است که انقلاب وقتی که تحقق پیدا کرد باید آنها دنبالش رفت. بعد از هر انقلابی یک آشفتگیهایی هست و هیچ انقلابی نمی تواند نداشته باشد. انقلابهای بزرگی که در عالم پیدا شده است مثل انقلاب فرانسه، مثل انقلاب اکتبر [شوروی]، اینها بعد از انقلاب بسیار گرفتاریها داشتند. بعضی از انقلابها، کشتاری که بعد از انقلاب واقع شده است بیشتر از یک میلیون، گاهی به دو میلیون رسیده است. برای اینکه انقلاب در آنجاها یک انقلاب اخلاقی نبوده است، یک انقلاب اسلامی نبوده است، و علاوه بر این به اینطوری که از قشر ملت و از متن جامعۀ ما انقلاب برخاسته در جاهای دیگر اینطورها نبوده است، گاهی بوده اما نه به اینطور، از این جهت انقلاب ما سالمترین انقلابی است که واقع شده است. بعد از انقلاب فقط آن اشخاصی که در رژیم سابق جنایتکار بودند، آنها هم بعد از اینکه محاکمه شدند و معلوم شده است که وضع جنایتشان تا چه حدود بوده است، آنها تأدیب شدند یا اعدام شدند. و اما آزادی مطلق بعد از آن اختناق مطلق در ایران بعد از انقلاب بلافاصله بود. همۀ قلمها و همۀ زبانها باز بود. و قلمها می نوشت. همۀ احزاب آزاد بودند و همه شان هم اظهار وجود کردند، و کسی مزاحمشان نبود.
مطبوعات وابسته به صهیونیستها و امریکا
تا پنج ماه تقریباً اینطور بود که ابداً هیچ خلاف آزادی نشد. بعد از پنج ماه دریافتیم، دریافتند به اینکه بعضی از این روزنامه ها، بعضی از این مجلات وابستگی به اسرائیل، وابستگی به امریکا دارند و مشغول یک توطئه هایی هستند. برخلاف مسیر ملت توطئه می کنند. اینها را دادگاه [حکم] کرد که باید رسیدگی بشود. و همچو نیست که در جایی از عالم وقتی انقلاب واقع شده است، اینطور رفتار کرده باشند. بعد از انقلابات مطلق مطبوعات، مطلق روزنامه ها، مطلق گفتارها تعطیل می شد. امکان نداشت برای کسی که یک روزنامه بعد از انقلاب منتشر کند. و بعض انقلابات بلافاصله بعد از انقلاب قتل عام شروع می شد؛ قتل عامهای زیاد، تصفیه های مهمی که همه اش کشتار بود، به دریا ریختن بود. و این در انقلاب ایران هیچ همچو چیزی نبود که حتی یک روز اینطور نبود که از طرف دولت یا از طرف ملت بخواهند یک کاری بکنند و یک قتلهایی مثلاً بکنند. بعد انقلاب اینطور بود.
نقشۀ فاسد کردن انقلاب از درون
حریفهای ما که کارکشته و کار کرده و مطالعه کرده هستند، اینها مطالعه کردند که باید در این وقتی که یک همچو انقلابی با دست خود ملت پیش آمده است، کودتا نبوده است که اختیارش را بشود یک کسی بگیرد، و آن تحت نفوذ دیگری باشد، با دست همین ملت بوده است، و یک ملت را نمی شود مهار کرد، باید چه بکنند، تا اینکه این انقلاب را نگذارند به ثمر برسد. باید خود انقلاب را از باطن داخل خودش فاسد کنند.
فعالیت الآن در این جهت است که می خواهند که این انقلاب را در خودش ایجاد نفاق و اختلاف کنند و مدفونش کنند، و پس از اینکه خود انقلاب مدفون شد، بیایند و یک نفری که خودشان تعیین می کنند، یک کودتایی، یک بساطی درست کنند و همان مسائل سابق را پیش بیاورند. ملت ما باید این مطلب را لااقل که یک مطلب واضحی است فراموش نکند، که قدرت بزرگی که منافع داشته است در ایران، مطامع داشته است در
ایران، منافع نفت داشته است در ایران و منافع سوق الجیشی داشته در ایران [در کمین نشسته است]. ایران یک مرکزی است که حساس است برای ابرقدرتها. یک همچو کشوری که ملت، زن و مردش، بچه و بزرگش قیام کردند و با خواست خدا و وحدت کلمه پیش بردند، اینها حالا برای ضربه ای که خوردند، منافع از دستشان رفته است، نمی توانند در این محل دیگر آنطور توطئه هایی که پیشتر می کردند، در زمان رژیم سابق که اینجا را محل از برای آن چیزهایی که می خواستند خودشان، پایگاههایی که می خواستند خودشان قرار بدهند حالا دیگر برایشان نمی شود. اینها درصدد برآمدند که از باطن خود این نهضت، و انقلاب یک پوسیدگی ایجاد کنند.
عواملی نفوذی و توطئۀ اختلاف افکنی
در همۀ قشرها عمال آنها نفوذ کردند همه جا؛ در نفت، در مراکز نفت هستند از اینها. در هر جایی که شما بروید؛ در ارتش، در ژاندارمری، در سپاه پاسداران، در کمیته ها، در ادارات از این قماش مردم هستند که اینها یک مقدارشان منفعتهای زیادی که در آن زمان می بردند، از دستشان رفته است و برای اعادۀ آن می خواهند یک رژیمی نظیر آن رژیم پیش بیاید. یک عده شان هم که قدرتهای بزرگند، آنها هم منافعشان از دستشان رفته است و دست بردار به این زودی نیستند. در همۀ این قشرها به طورهای مختلف نفوذ کردند و دارند ایجاد خلاف می کنند. اینها دیدند که از این وحدت کلمۀ ملت و اتکال این ملت به خدا این پیروزی حاصل شده است، و می دانند که اگر این دو تا قضیه؛ اتکال به خدا و وحدت کلمه باشد پیروزیهای بعد هم حاصل می شود و دست آنها بکلی از ایران کوتاه می شود. از این جهت از قشر جوان که عمق مسائل را باز نمی تواند بفهمد، استفاده می کنند. در هر جا می روند سراغ جوانهای پاکدلی که با تبلیغات آنها تحت تأثیر واقع می شوند، با دست این جوانها به اسم اسلام، به اسم دلسوزی برای ملت، به اسم دلسوزی برای کشور از اینها استفاده می کنند، و مقصد این است که این مملکت را نگذارند ثبات پیدا بکند، و بی نظمی را در همه جا گسترش بدهند؛ در همۀ قوای انتظامی در پاسداریها،
در کمیته ها، در دادگاهها، در ادارات، در بین کشاورزان، در بین کارکنان صنعت نفت، در همۀ اینها یک بساط ناآرامی ایجاد کنند. ناآرامی تا در خارج منعکس بشود که این کشور، این مملکت نمی تواند خودش را اداره کند. محتاج به این است که یک مدیری برود این را اداره اش کند. ایجاد نارضایتیهایی می شود که این ناراحتیها با اینکه سنگین است، لکن ملت ما باید توجه داشته باشد که برای چه مقصدی ایجاد می شود. در این صحراهایی که کشاورزها مشغول کشاورزی هستند می روند با عناوین مختلف جلوگیری می کنند، نمی گذارند کار بکنند. در کارخانه ها هر چه بتوانند جلوگیری می کنند که کار نشود. نتوانستند، کم کاری ایجاد می کنند. در دانشگاهها به یک صورت دیگری و در ارتش و در ژاندارمری و در سایر قشرهای انتظامی آنجا هم به یک جور دیگری. تمام اینها یک مقصد دارند و آن مقصد این است که نگذارند این انسجامی که باید بین این ملت حاصل بشود و آن انسجامی که بود و با آن انسجام پیش بردند، نگذارند این عمرش باقی باشد. می دانند که اگر این انسجام که بین اقشار ملت بود، به عمرش ادامه بدهد، ملت پیروز می شود تا آخر هم دست آنها کوتاه می شود. پس باید چه بکنند؟ بیایند بین قشرها ایجاد اختلاف کنند. من خانه ندارم، من حقوقم کم است، من درجه ام کم است، درجه داری اصلاً نمی خواهد.
خطر غفلت و فریب
یکی از حرفهایی که در بین ارتشیهاست، یک دسته جوان که گول خوردند، درجه داری نمی خواهیم همه یکجور باید باشند ـ از این حرفها، از این نطقها ـ گاهی گول خورده اند به اسم اسلام، یک چیزهایی را می گویند که اسلام در آن نیست. و گاهی هم متعمدند و گول نخورده اند، لکن متعمدند و از روی عمد این کار را می کنند. امروز این نحو اختلافاتی که ایجاد کردند و شما دیدید که در زمان نهضت، آن وقتی که مشغول بودند همۀ مردم به مبارزه با رژیم، این جور اختلافات نبود اصلاً. اگر آن روز هم این اختلافات بود ابداً پیشبردی نمی شد. این اختلافات بکلی نادیده بود. هیچ کس فکر این
نبود که زراعتم چه جوری است، صنعتم چه جوری است و منزلم چه حالی دارد. همه فکر این بودند که جمهوری اسلامی باید بشود. این وحدت کلمه و انسجامی که در ملت بود و در دنیا چشمگیر بود و چشمگیر هست، آنها که می دانند باید از کجا شروع کنند و چه جور این انسجام را به هم بزنند، کارگردانهاشان و کارشناسهاشان هست، و الهام می گیرند از آن مبادی دیگر، از خارج و بین قشرها اختلاف ایجاد می کنند، هر طوری بتوانند. اتهام، هر جا بروی اتهام هست. هر جا بروی یک ناراحتی ایجاد کردند. هر جا بروی یک شلوغی ایجاد کردند. هر جا بروی یک ناآرامی است که کأنه یک کشوری است که به طور هرج و مرج دارد پیش می رود. اصلاً یک مدیریت صحیح در این کشور نمی گذارند باشد. نمی گذارند آرام بشود تا جهاد سازندگی شما به آنطوری که بخواهد تحقق پیدا بکند. نمی گذارند آرام بشود تا اینکه صنعت نفت آنطوری که باید اداره بشود و همین طور همه جا. و این دلیل بر این است که جوانهای ما غافلند از این توطئۀ بزرگی که برای ما دارد درست می شود و در دست درست کردن است. و آن توطئه اینکه همان نقطه ای که به آن نقطه اینها شکست خوردند همان نقطه را دست بگذارند رویش، دست می گذارند رویش، آن را می خواهند به هم بزنند. آن موضع قدرت شما را متزلزل دارند می کنند.
دو ویژگی سرنوشت ساز
موضع قدرت شما همان وحدت شما بود. دیدید که دو جهت در این ملت بود که رمز پیروزی ملت ما بود: یکی اینکه از آن چیزهایی که خودشان می خواستند ابداً آن وقت مطرح نبود. همه با هم می گفتند «الله اکبر». همه با هم «جمهوری اسلامی». همه با هم رژیم سابق نه. هیچ کس در آن روز دنبال این نبود که من وضعم چه جوری است. اگر یک کسی پیش رفیقش هم فرض کنید شکایت می کرد رفیقش به او می خندید که حالا وقت این حرفها نیست. اینطور شده بود وضع. یک جهت هم اینکه همۀ اینها که با هم مجتمع شدند، برای خدا بود. شاهد اینکه [دائماً] می آمدند در هر جا فریاد می کردند که ما
می خواهیم شهید بشویم. شهادت یک مطلبی بود که برای خداست.
پس دو جهت در این پیروزی بود: یکی اینکه برای خدا[بود] فریاد به اینکه «الله اکبر» و ما برای خدا می خواهیم این کار را بکنیم، جمهوری اسلامی می خواهیم. یکی هم اینکه با هم مجتمع بودند. یکصدا بودند. بچۀ کوچولو و پیرمرد هشتاد ساله، یکجور حرف می زدند، و دشمنهای ما این دو تا سنگر را هدف کردند. از اوّلی که این سد رژیم سابق شکست، دشمنها سردرآوردند و یک دسته شان راجع به جهت اسلامی شروع کردند کارشکنی. درست توجه کنید که این دو تا مطلب هر دویش مشهود ماست که مورد حمله واقع شده. جهت اسلامیتش مورد حمله واقع شد. گفتند، اسلامی نمی خواهیم، همان جمهوری! این حمله به جهت اسلامیتش بود که زیربار اسلامش می خواستند نروند. برای اینکه آن کارشناسها فهمیده بودند که این پیروزی از اسلام است. مردم برای جمهوری نمی آیند به شهادت برسند. مردم برای اسلام می گویند ما شهید می خواهیم بشویم. الآن هم می گویند، کفن می پوشند برای اسلام، نه کفن برای جمهوری، برای جمهوری دمکراتیک. این را یافته بودند که خوب این جهت یک جهتی است که اصیل است، اصل مطلب است، این را باید شکستش. با قلمها، با گفتارها شروع کردند به این سنگر حمله کردند. اسلام دیگر حالا به درد نمی خورد، اسلام مال نمی دانم هزار و چهار صد سال پیش از این بود، اسلام دیگر حالا بیخود است. گاهی می گفتند، گاهی نمی گفتند. لکن لازمه اش این بود. ... معنایش این است که جمهوری می خواهیم. معنایش این است که جمهوری اسلامی لازم نیست باشد. این هدف بود تا حالا هم هست.
حمله به رمز پیروزی
از اوّلی که شما این سد را شکستید و برگشتید که جمهوری اسلامی را درستش بکنید، این دسته از مردمی که دنبال این بودند که شما آن رمزی که به او پیروز شدید، چی بود؟ اسلام را فهمیدند که رمز اسلام بوده است، حمله کردند به همان جهت اسلامیتش.
نمی خواستند بگذارند که رأی بدهید برای جمهوری اسلامی. در بسیاری از جاها جلو رأی را گرفتند. در بعضی جاها آن صندوقها را شکستند، آتش زدند. با تفنگ مانع شدند از اینکه رأی بدهند، اینجا شکست خوردند. باز برای اینکه مردم باز همان حال را داشتند، رأی را دادند. دنبالش هر مرحله ای را که یک قدم شما جلو گذاشتید آنها آن مرحله را که جهت اسلامیتش بود، هدف قرار دادند.
من حالا بخواهم به تفصیل بگویم، نه شما وقت دارید نه من. اما درست مطالعه کنید که در هر مرحله مخالفت شد و مخالفت در همان جهتی بود که راجع به جهت اسلامی اش بود که اینها یا آگاهانه این کار را می کردند ـ که اجیر بودند ـ یا جوانهایی بودند که ناآگاه. آن آگاهها آنها را بازی می دادند و آنها صحبتش را می کردند. بعد در این مرحله، بعد هم تا حالا [پیوسته] شکست خوردند. یعنی جمهوری اسلامی را رأی دادند. تقریباً 98 درصد رأی مثبت بود. یک قدری هم بیشتر. بعد هم خبرگان را که هی مخالفت، هی مخالفت. مع ذلک مردم تعیین کردند خبرگان خودشان را. بعد هم به آرا گذاشتند، همین قانون اساسی را. آنجا هم باز مخالفت، مخالفت، لکن مع ذلک ملت پیروز شد. اینها ننشستند باز. آن جهتش تا اینجا آمده است. حالا بعدش هم البته رئیس جمهوری یا مجلس شورای ملی، اینها هم البته مواجه با خیلی مخالفتها خواهد شد. این یک جهت بود.
تلاش دشمن در ایجاد اختلافات
جهت دوم این قضیه، اتحاد مردم که همه با هم بودند ـ یک ـ کأنه یک نفس بود، یک صدا بود. شما اگر بندرعباس می رفتید همان را می شنیدید که در شمال می شنیدید. در مشرق ایران می رفتید همان را می شنیدید که در مغرب می شنیدید. بچه ها همان را می گفتند، پیرمردها هم همان را می گفتند، رعیتها هم همان را می گفتند و متفکرین هم همان را می گفتند. آنهایی هم که برخلاف این مسیر بودند، آن وقت صداشان درنمی آمد. نمی توانستند درآورند. بعد که رسیدید به آنجایی که یک قدری به نظر
توده ها این بود که خوب، ما الحمدلله پیروز شدیم، توجه نداشتند به اینکه نه، ما یک قدم برداشتیم طرف پیروزی، و باز راه داریم. آنها سر درآوردند از آن راه که گفتند و از راه دیگر، ایجاد اختلاف. شما الآن در هر جا بروی یک دسته ای با دستۀ دیگر مخالفند. یک دسته ای مخالفند که به روی هم اسلحه می کشند، از هم می کشند. یک دسته هم که به آنطور نیست برای هم صحبت می کنند، حرف می زنند، تهمت می زنند. کاری می کنند که در ادارات کار کم بشود. کاری می کنند که در مثلاً صنعت نفت کم کاری بشود یا بیکاری باشد. انفجار ایجاد می کنند. از این مسائل که روی هم وقتی که بگذاریم یک دست دارد کار می کند و آن دستی است که می خواهد نگذارد جمهوری اسلامی به معنایی که خدای تبارک و تعالی امر فرموده است تحقق پیدا بکند. برای اینکه با تحقق آن، همۀ آمالهای دشمنهای ما از بین خواهد رفت.
در کمین انقلاب نوپا
امروز ما گرفتار این مرحله هستیم. این مرحله که باید این بچۀ کوچولو [انقلاب] را بزرگش کنیم. اینکه الآن تقریباً یکساله است و باز راه نیفتاده. مثل یک بچۀ یکساله می ماند که راه نیفتاده. باز باید ما دستش را بگیریم راهش ببریم. باید همۀ قشرهای ملت متوجه باشند که اینها می خواهند نگذارند این بچه بزرگ بشود. از این بچه صدمه دیدند، و اگر بزرگ بشود صدمات زیادتر است. می خواهند نگذارند این [انقلاب] بشود. وادار می کنند، هر جا هر کس را بتوانند، هر قشری را بتوانند مقابل دیگری قرار می دهند. روزنامه ها، مجلات، رادیو، چه، چه، هر وقت آدم می بیند، می بیند یک دسته ای به دستۀ دیگر حمله کردند، اصحاب قلم به هم حمله می کنند، اصحاب بیان به هم حمله می کنند، این در آنجاهایی که با قلمها این مقصد را می خواهند پیش ببرند. با قدمها هم همان مقصد را می خواهند پیش ببرند. هر اداره ای که بروی، در هر جایی که بروی. هر جا حساستر بیشتر، هر منطقه ای که حساستر است آن منطقه آنها بیشتر می روند. تا این منطقه یک صدایی درمی آید از همه جا جمع می شوند آنجا. آذربایجان یک صدا درمی آید
می بینید که از شمال حمله می کنند. می روند به آذربایجان دنبال اینکه این صدا را بزرگش کنند. در شمال یک صدا دربیاید، از جنوب حمله می کنند به این طرف تا اینکه اینجا دامن بزنند. در مرکز نفت یک صحبت می شود، اینها جمع می شوند. آنجا نبود، اینکه در کار برای کارکنهای نفت. در یکوقتی به ما گفتند نفری چقدر می دهند که کار نکنند، که اعتصاب بکنند. این پول از کجا بود که می آوردند می دادند که کار نکنید! برای چه مقصدی اینها می خواستند که مملکت ما سروسامان نداشته باشد، و به آن شریان حیات کشور صدمه می زدند. پول هم خرج می کردند که کار نکنید.
اسلام، اتحاد، سلاح اصلی ملت
هر جا بتوانند با ارعاب، با تطمیع، با خرج کردن. پول در دستشان است. فراوان است. از غرب و شرق می آید برایشان. همه هم نقشه همین است که این دو حیثیتی که با آن دو حیثیت پیش برده است این نهضت، این را از دستش بگیرند. وحدت کلمه را از دستش بگیرند. اسلام هم از دستش بگیرند. خلع سلاحش کنند. سلاح ملت ما اسلام بود و وحدت کلمه، و الاّ شما سلاحی نداشتید. همۀ سلاحها پیش دشمن شما بود. پیش شما چیزی نبود. سلاح شما ایمان بود به خدا. اسلام بود و وحدت کلمه. شما را می خواهند خلع سلاح کنند. اسلام را از دستتان بگیرند. وحدت کلمه را هم از دستتان بگیرند. اسلام را دیرتر می توانند بگیرند، برای اینکه خوب مردم مسلمانند. نمی آیند بگویند مسلمان نباشید، با جورهای دیگر، جمهوری را نگذارند اسلامی باشد. الآن هم برای همین معنا فعالیت می شود. همیشه شده است. الآن هم می شود. اختلافات هم که خودتان می بینید که هر جا بروید یک قشری هستند که وسوسه می کنند بین مردم. و به این عقده های مردم نفخ می کنند. این عقده ها را به آن دامن می زنند. خوب یک ملتی که پنجاه سال در اختناق بوده، در حبس بوده، این ملت حالا از آن حبس، یک عقده ها پیدا کرده. اینها این عقده ها را دامن به آن می زنند که برخلاف مسیر راهش ببرند. آنهایی که صاحب
عقده اند خیال می کنند اینها اهل خیرند، می خواهند برای اینها، یک کار خوبی بکنند. آنهایی که اهل نقشه اند می فهمند دارند چه می کنند. می فهمند که اینها را برخلاف آن مسیری که ملت دارد، دارند می برند.
تکلیف امروز ما
تکلیف ما در امروز چیست؟ تکلیف ما این است که این رمز را محکم نگه داریم. الآن به فکر اینکه یک نابسامانی هست در اداره و در کذا و در کذا، این نابسامانی از آن ناحیه است، آن ناحیه را تقویت بکنید. همۀ شکایات را امروز باید کنار گذاشت. همۀ چیزهایی که برای ما ناراحت کننده است و فرعی است کنار گذاشت، و این امر اصلی که الآن ما مبتلا به آن هستیم، یعنی می خواهند اصل نهضت را از بین ببرند.
این مرحلۀ اول که عبارت از این است که این نهضتی که با آن ما پیروز شدیم باید مثل یک بچه ای روز به روز جلویش ببریم و تربیتش کنیم و بزرگش کنیم، این را می خواهند از دست ما بگیرند. اگر خدای نخواسته این معنا از دست ما گرفته شد، ما اساس را از دست دادیم. دیگر همۀ دیوارها فرو می ریزد. ما اگر چنانچه در این انقلاب با همان طوری که جلو آمدیم پیش نرویم با همان قدرتی که آمدیم پیش نرویم و پوسیدگی، کرم خوردگی در ما پیدا بشود، مثل یک خربزه ای که ظاهرش چه است، آب هم به آن می دهند، همه چیزها، ولی وقتی که می بینند، در باطن کرم زده است.
دوستان غافل و دشمنان عاقل
اینها می خواهند که ما را کرم زده کنند و به دنیا ارائه بکنند که اینها یک خربزۀ کرمو هستند، اینها به درد نمی خورند. به دنیا ارائه کنند که اینها رشد سیاسی ندارند. ایران یک مملکتی هست که هرج و مرج است. طبقۀ پایین به بالا اصلاً اعتنا ندارد. سرباز به آن درجه دار اعتنا ندارد. درجه دار هم به افسر اعتنا ندارد. یک همچو کشوری است که قوای انتظامی اش انسجامش را از دست داده. یک همچو کشوری است که اداراتش کار نمی کنند. کم کار می کنند. یک همچو مملکتی است که همه به جان هم افتادند. وقتی یک
مملکتی همه به جان هم بیفتند، هر قشری بخواهد دیگری را بکوبد، هر طایفه ای برای خودش بکشد و دیگری را از بین ببرد، یک همچو مملکتی در خارج منعکس می شود که این اینطوری قابل بقا نیست، باید یک کاری کرد که با دلسوزی هم بیایند جلو، که باید، باید این نظم ایجاد بشود. اینها محتاج به قَیِّمند. دشمنهای ما دنبال این مسئله هستند و دوستان ما غافل از این.
بیدار کنید مردم را! به مردم بفهمانید، مسئله را بگویید. خواهرها به خواهرها بگویند، به برادرها بگویند. برادرها به خواهرها بگویند. به برادرها بگویند. مسئله این است. امروز مصیبت ما این است. امروز که می خواهند این مملکت را معرفی کنند به اینکه اینها قابل اینکه آزاد باشند، قابلیت را ندارند. من این را قبلاً هم گفته بودم، آقای کارتر در پاریس که ما بودیم و این اواخری که در ایران دیگر خیلی پیشرفت می کردند، در یکی از فرمایشاتشان فرمودند که اینها بهشان زیادی آزادی داده شده! این یک حرف موذیانه بود که می خواست بگوید اینها قابل این نیستند که آزاد بشوند. اینها باید اختناق برایشان باشد. حق می داد به شاه که باید شاه اینها را مهار کند! اگر این مهار را بردارد به هم می ریزد. این حرفی بود که آن وقت می زد. همین تعقیب دارد می شود. عملاً تعقیب می شود. همین معنا را می خواهند در دنیا منعکس کنند که یک کشوری هست که اساسی اصلاً ندارد. قانون ندارد این کشور. هر کس به هر کس تعدی کند یک دادگاهی نیست جلویش را بگیرد. سرباز از بالاتری، از درجه دار، درجه دار از افسر، افسر از بالاتر اطاعت نمی کند. هرج و مرج است. مردم از دولتشان اطاعت نمی کنند. ادارات از رئیس اداره شان اطاعت نمی کنند. یک مملکت اینطوری قَیم می خواهد. خودشان نمی توانند اداره کنند خودشان را. این برنامه ای است که برای ما به حسب احتمال و شواهد ریخته شده است و ما از آن غافل هستیم.
اینهایی که می آیند در هر جا ناراحتیها را به گوش ما می خوانند، اینها غافلند از اینکه الآن ما آن ناراحتی بزرگ را باید علاج کنیم. یک مریضی که مبتلا به سرطان است اگر طبیب بالای سرش بیاید و برود سراغ اینکه دستش یک قدری زبر است این را علاج
کنیم، این طبیب، این را به کشتن می دهد، این باید سرطان را علاج کند. یک مملکتی که الآن غده های سرطانی در آن هست ما باید فکر این باشیم که این غدۀ سرطانی را بیرون بکشیم. اگر دنبال این برویم که حقوقمان چقدر است، در اداره درجۀ ما چیست، در ـ نمی دانم ـ ارتش ما در چه درجه ای واقع هستیم و هکذا، و مثل آن طبیبی است که سرطاندار را برداشته و این زبری دست را دارد معالجه می کند. آن سرطان کار خودش را می کند، دیگر نه دستی بماند و نه زبری دستی. این سرطانی که الآن در ایران ما هست و آن غده ای است که ولیدۀ آن غده بزرگهاست و برای آن غدۀ بزرگ اینها کار می کنند. اگر طبیبها، یعنی همۀ مردم که می خواهند مملکتشان یک مملکتی باشد، اگر دنبال این نباشند که این غده را از بین ببرند، دنبال این باشند که این زبری دست را، من خانه ندارم، من خانه ام کوچک است، من در اداره حقوقم کم است، من درجه ام کم است، اگر ما مشغول این مسائل بشویم، فلان آدم مثلاً چه شده است، حالا باید شکستش داد، فلان آدم احتمال می رود چه بشود، نگذاریم بشود، از این مسائلی که همه اش برمی گردد به منافع شخصی، اگر ما برویم دنبال آنها و از این غدۀ سرطانی که مبتلا به آن هستیم و نشستند در خارج کشور ما و چشم دوختند به اینجا و عمالشان در داخل کار می کنند، خودشان در خارج کار می کنند، اگر چنانچه ما دنبال آن نرویم و برگردیم به این کارهای جزئی که مربوط به خودمان است، خدای نخواسته مثل همان مریضی که به سرطان مبتلا شد و سرطان او را کشت و دیگر دستی باقی نماند تا زبری دستی بماند، کشوری باقی نمی ماند تا ناراحتیهای ما باقی بماند.
امروز روز این است که همه با هم، با هم بدون اینکه فرصت از دست بدهیم کوشش کنیم، این اختلافات را از بین برداریم. هر روز تحصن! یک امری است هر که یک ناراحتی پیدا می کند تحصن می کند. یک عده ای را وامی دارد به تحصن. این به نفع کی تمام می شود؟ این تحصنهای یکی دنبال دیگر به نفع کی تمام می شود؟ یک دسته بیکار
می شوند یا اداره شان را زمین می گذارند و تحصن می کنند. یا زراعتشان را زمین می گذارند تحصن می کنند. این به نفع ملت هست یا به نفع آنهایی است که می خواهند با این تحصنهای بعد از تحصن و ایجاد اختلافها، برگردد حال کشور ما به یک حالی که اگر از سابق بدتر نشود لااقل مثل آن بشود، همه چیز ما را ببرند؟ اینجا باید همۀ عقلا، همۀ نویسنده ها [به فکر باشند] آخر این نویسنده ها مال این مملکتند. در این مملکت تربیت شدند. این آب و خاک آنهاست. این مملکت حق دارد به نویسندگان. این مملکت حق دارد به روشنفکران. این مملکت حق دارد به گویندگان. این مملکت حق دارد به روحانیون. این مملکت حق دارد به دانشگاهیها. این مملکت شماست. این مملکت همه است. به شما حق دارد. به ایشان، به این خواهرها حق دارد. به برادرها حق دارد. این مملکتی که الآن حق دارد به ما، و آن اسلامی که حق بر همه دارد، حق بالاتر دارد، اگر اینها در معرض این باشند که خدای نخواسته سقوط پیدا بکند این نهضت، این حق به عهدۀ ماست که ما باید نگذاریم، باید نجات بدهیم این را. دست بردارند از این اختلافات جزئی که همه اش برمی گردد به نفسانیت خود آدم. به هر اسمی یک اعتصاب می شود؛ به هر اسمی یک اجتماع می شود؛ به هر اسمی یک راهپیمایی می شود. امروز همۀ اعتصابها، همۀ راهپیماییها، همۀ اینها برخلاف مسیر ملت ما هست. مگر آنکه فریاد بزند کارتر کذا آنها جبهه را حفظ می کنند، باید این جبهه را حفظ کرد و این تنور را نگذاشت خاموش بشود، این نور الهی را نگذاشت منطمس بشود. این تکلیفی است برای همۀ ما. تکلیفی است برای شما، برای من، برای همۀ قشرها. جوانها بازی نخورند از این بازیگران که می خواهند نگذارند این ملت یک سروسامانی پیدا بکند. ان شاءالله خداوند همۀ ما را بیدار کند و به همۀ شما سعادت بدهد و شما برادرها و خواهرها که تشریف آوردید اینجا، از شما تشکر می کنم. من خدمتگزار همه تان هستم و دعاگو.