سخنرانی
نقشه دشمنان، ایجاد اختلاف از درون
سخنرانی در جمع کارکنان شرکت نفت (نقشه دشمنان، ایجاد اختلاف)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 -1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 6 دی‌ ‭1358

زمان (قمری) : 7 ص‍ف‍ر ‭1400

مکان: قم

شماره صفحه : 433

موضوع : نقشه دشمنان، ایجاد اختلاف از درون

زبان اثر : فارسی

حضار : کارکنان شرکت نفت

سخنرانی در جمع کارکنان شرکت نفت (نقشه دشمنان، ایجاد اختلاف)

سخنرانی

‏زمان: 6 دی 1358 / 7 صفر 1400‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: نقشۀ دشمنان، ایجاد اختلاف از درون‏

‏حضار: کارکنان شرکت نفت‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

سالمترین انقلابها

‏     مسائل بعد از انقلابها دو قسم هست: یک مسائلی است که مربوط به ادامۀ انقلاب‏‎ ‎‏است ـ انقلاب مثل یک طفلی می ماند که باید تربیتش کرد و بزرگش کرد، پرستاری‏‎ ‎‏می خواهد ـ یک مسائلی هم هست که مسائل فرعی است که انقلاب وقتی که تحقق پیدا‏‎ ‎‏کرد باید آنها دنبالش رفت. بعد از هر انقلابی یک آشفتگیهایی هست و هیچ انقلابی‏‎ ‎‏نمی تواند نداشته باشد. انقلابهای بزرگی که در عالم پیدا شده است مثل انقلاب فرانسه،‏‎ ‎‏مثل انقلاب اکتبر ‏‏[‏‏شوروی‏‏]‏‏، اینها بعد از انقلاب بسیار گرفتاریها داشتند. بعضی از‏‎ ‎‏انقلابها، کشتاری که بعد از انقلاب واقع شده است بیشتر از یک میلیون، گاهی به دو‏‎ ‎‏میلیون رسیده است. برای اینکه انقلاب در آنجاها یک انقلاب اخلاقی نبوده است، یک‏‎ ‎‏انقلاب اسلامی نبوده است، و علاوه بر این به اینطوری که از قشر ملت و از متن جامعۀ ما‏‎ ‎‏انقلاب برخاسته در جاهای دیگر اینطورها نبوده است، گاهی بوده اما نه به اینطور، از این‏‎ ‎‏جهت انقلاب ما سالمترین انقلابی است که واقع شده است. بعد از انقلاب فقط آن‏‎ ‎‏اشخاصی که در رژیم سابق جنایتکار بودند، آنها هم بعد از اینکه محاکمه شدند و معلوم‏‎ ‎‏شده است که وضع جنایتشان تا چه حدود بوده است، آنها تأدیب شدند یا اعدام شدند. و‏‎ ‎‏اما آزادی مطلق بعد از آن اختناق مطلق در ایران بعد از انقلاب بلافاصله بود. همۀ قلمها و‏‎ ‎‏همۀ زبانها باز بود. و قلمها می نوشت. همۀ احزاب آزاد بودند و همه شان هم اظهار وجود‏‎ ‎‏کردند، و کسی مزاحمشان نبود.‏


مطبوعات وابسته به صهیونیستها و امریکا

‏     تا پنج ماه تقریباً اینطور بود که ابداً هیچ خلاف آزادی نشد. بعد از پنج ماه دریافتیم،‏‎ ‎‏دریافتند به اینکه بعضی از این روزنامه ها، بعضی از این مجلات وابستگی به اسرائیل،‏‎ ‎‏وابستگی به امریکا دارند و مشغول یک توطئه هایی هستند. برخلاف مسیر ملت توطئه‏‎ ‎‏می کنند. اینها را دادگاه ‏‏[‏‏حکم‏‏]‏‏ کرد که باید رسیدگی بشود. و همچو نیست که در جایی از‏‎ ‎‏عالم وقتی انقلاب واقع شده است، اینطور رفتار کرده باشند. بعد از انقلابات مطلق‏‎ ‎‏مطبوعات، مطلق روزنامه ها، مطلق گفتارها تعطیل می شد. امکان نداشت برای کسی که‏‎ ‎‏یک روزنامه بعد از انقلاب منتشر کند. و بعض انقلابات بلافاصله بعد از انقلاب قتل عام‏‎ ‎‏شروع می شد؛ قتل عامهای زیاد، تصفیه های مهمی که همه اش کشتار بود، به دریا ریختن‏‎ ‎‏بود. و این در انقلاب ایران هیچ همچو چیزی نبود که حتی یک روز اینطور نبود که از‏‎ ‎‏طرف دولت یا از طرف ملت بخواهند یک کاری بکنند و یک قتلهایی مثلاً بکنند. بعد‏‎ ‎‏انقلاب اینطور بود.‏

نقشۀ فاسد کردن انقلاب از درون

‏     حریفهای ما که کارکشته و کار کرده و مطالعه کرده هستند، اینها مطالعه کردند که باید‏‎ ‎‏در این وقتی که یک همچو انقلابی با دست خود ملت پیش آمده است، کودتا نبوده است‏‎ ‎‏که اختیارش را بشود یک کسی بگیرد، و آن تحت نفوذ دیگری باشد، با دست همین‏‎ ‎‏ملت بوده است، و یک ملت را نمی شود مهار کرد، باید چه بکنند، تا اینکه این انقلاب را‏‎ ‎‏نگذارند به ثمر برسد. باید خود انقلاب را از باطن داخل خودش فاسد کنند.‏

‏     فعالیت الآن در این جهت است که می خواهند که این انقلاب را در خودش ایجاد‏‎ ‎‏نفاق و اختلاف کنند و مدفونش کنند، و پس از اینکه خود انقلاب مدفون شد، بیایند و‏‎ ‎‏یک نفری که خودشان تعیین می کنند، یک کودتایی، یک بساطی درست کنند و همان‏‎ ‎‏مسائل سابق را پیش بیاورند. ملت ما باید این مطلب را لااقل که یک مطلب واضحی است‏‎ ‎‏فراموش نکند، که قدرت بزرگی که منافع داشته است در ایران، مطامع داشته است در‏

‏ایران، منافع نفت داشته است در ایران و منافع سوق الجیشی داشته در ایران ‏‏[‏‏در کمین‏‎ ‎‏نشسته است‏‏]‏‏. ایران یک مرکزی است که حساس است برای ابرقدرتها. یک همچو‏‎ ‎‏کشوری که ملت، زن و مردش، بچه و بزرگش قیام کردند و با خواست خدا و‏‎ ‎‏وحدت کلمه پیش بردند، اینها حالا برای ضربه ای که خوردند، منافع از دستشان رفته‏‎ ‎‏است، نمی توانند در این محل دیگر آنطور توطئه هایی که پیشتر می کردند، در زمان رژیم‏‎ ‎‏سابق که اینجا را محل از برای آن چیزهایی که می خواستند خودشان، پایگاههایی که‏‎ ‎‏می خواستند خودشان قرار بدهند حالا دیگر برایشان نمی شود. اینها درصدد برآمدند که‏‎ ‎‏از باطن خود این نهضت، و انقلاب یک پوسیدگی ایجاد کنند.‏

عواملی نفوذی و توطئۀ اختلاف افکنی

‏     در همۀ قشرها عمال آنها نفوذ کردند همه جا؛ در نفت، در مراکز نفت هستند از اینها.‏‎ ‎‏در هر جایی که شما بروید؛ در ارتش، در ژاندارمری، در سپاه پاسداران، در کمیته ها، در‏‎ ‎‏ادارات از این قماش مردم هستند که اینها یک مقدارشان منفعتهای زیادی که در آن زمان‏‎ ‎‏می بردند، از دستشان رفته است و برای اعادۀ آن می خواهند یک رژیمی نظیر آن رژیم‏‎ ‎‏پیش بیاید. یک عده شان هم که قدرتهای بزرگند، آنها هم منافعشان از دستشان رفته است‏‎ ‎‏و دست بردار به این زودی نیستند. در همۀ این قشرها به طورهای مختلف نفوذ کردند و‏‎ ‎‏دارند ایجاد خلاف می کنند. اینها دیدند که از این وحدت کلمۀ ملت و اتکال این ملت به‏‎ ‎‏خدا این پیروزی حاصل شده است، و می دانند که اگر این دو تا قضیه؛ اتکال به خدا و‏‎ ‎‏وحدت کلمه باشد پیروزیهای بعد هم حاصل می شود و دست آنها بکلی از ایران کوتاه‏‎ ‎‏می شود. از این جهت از قشر جوان که عمق مسائل را باز نمی تواند بفهمد، استفاده‏‎ ‎‏می کنند. در هر جا می روند سراغ جوانهای پاکدلی که با تبلیغات آنها تحت تأثیر واقع‏‎ ‎‏می شوند، با دست این جوانها به اسم اسلام، به اسم دلسوزی برای ملت، به اسم دلسوزی‏‎ ‎‏برای کشور از اینها استفاده می کنند، و مقصد این است که این مملکت را نگذارند ثبات‏‎ ‎‏پیدا بکند، و بی نظمی را در همه جا گسترش بدهند؛ در همۀ قوای انتظامی در پاسداریها،‏

‏در کمیته ها، در دادگاهها، در ادارات، در بین کشاورزان، در بین کارکنان صنعت نفت، در‏‎ ‎‏همۀ اینها یک بساط ناآرامی ایجاد کنند. ناآرامی تا در خارج منعکس بشود که این‏‎ ‎‏کشور، این مملکت نمی تواند خودش را اداره کند. محتاج به این است که یک مدیری‏‎ ‎‏برود این را اداره اش کند. ایجاد نارضایتیهایی می شود که این ناراحتیها با اینکه سنگین‏‎ ‎‏است، لکن ملت ما باید توجه داشته باشد که برای چه مقصدی ایجاد می شود. در این‏‎ ‎‏صحراهایی که کشاورزها مشغول کشاورزی هستند می روند با عناوین مختلف جلوگیری‏‎ ‎‏می کنند، نمی گذارند کار بکنند. در کارخانه ها هر چه بتوانند جلوگیری می کنند که کار‏‎ ‎‏نشود. نتوانستند، کم کاری ایجاد می کنند. در دانشگاهها به یک صورت دیگری و در‏‎ ‎‏ارتش و در ژاندارمری و در سایر قشرهای انتظامی آنجا هم به یک جور دیگری. تمام‏‎ ‎‏اینها یک مقصد دارند و آن مقصد این است که نگذارند این انسجامی که باید بین این‏‎ ‎‏ملت حاصل بشود و آن انسجامی که بود و با آن انسجام پیش بردند، نگذارند این عمرش‏‎ ‎‏باقی باشد. می دانند که اگر این انسجام که بین اقشار ملت بود، به عمرش ادامه بدهد، ملت‏‎ ‎‏پیروز می شود تا آخر هم دست آنها کوتاه می شود. پس باید چه بکنند؟ بیایند بین قشرها‏‎ ‎‏ایجاد اختلاف کنند. من خانه ندارم، من حقوقم کم است، من درجه ام کم است،‏‎ ‎‏درجه داری اصلاً نمی خواهد.‏

خطر غفلت و فریب

‏     یکی از حرفهایی که در بین ارتشیهاست، یک دسته جوان که گول خوردند،‏‎ ‎‏درجه داری نمی خواهیم همه یکجور باید باشند ـ از این حرفها، از این نطقها ـ گاهی گول‏‎ ‎‏خورده اند به اسم اسلام، یک چیزهایی را می گویند که اسلام در آن نیست. و گاهی هم‏‎ ‎‏متعمدند و گول نخورده اند، لکن متعمدند و از روی عمد این کار را می کنند. امروز این‏‎ ‎‏نحو اختلافاتی که ایجاد کردند و شما دیدید که در زمان نهضت، آن وقتی که مشغول‏‎ ‎‏بودند همۀ مردم به مبارزه با رژیم، این جور اختلافات نبود اصلاً. اگر آن روز هم این‏‎ ‎‏اختلافات بود ابداً پیشبردی نمی شد. این اختلافات بکلی نادیده بود. هیچ کس فکر این‏

‏نبود که زراعتم چه جوری است، صنعتم چه جوری است و منزلم چه حالی دارد. همه‏‎ ‎‏فکر این بودند که جمهوری اسلامی باید بشود. این وحدت کلمه و انسجامی که در ملت‏‎ ‎‏بود و در دنیا چشمگیر بود و چشمگیر هست، آنها که می دانند باید از کجا شروع کنند و‏‎ ‎‏چه جور این انسجام را به هم بزنند، کارگردانهاشان و کارشناسهاشان هست، و الهام‏‎ ‎‏می گیرند از آن مبادی دیگر، از خارج و بین قشرها اختلاف ایجاد می کنند، هر طوری‏‎ ‎‏بتوانند. اتهام، هر جا بروی اتهام هست. هر جا بروی یک ناراحتی ایجاد کردند. هر جا‏‎ ‎‏بروی یک شلوغی ایجاد کردند. هر جا بروی یک ناآرامی است که کأنه یک کشوری‏‎ ‎‏است که به طور هرج و مرج دارد پیش می رود. اصلاً یک مدیریت صحیح در این کشور‏‎ ‎‏نمی گذارند باشد. نمی گذارند آرام بشود تا جهاد سازندگی شما به آنطوری که بخواهد‏‎ ‎‏تحقق پیدا بکند. نمی گذارند آرام بشود تا اینکه صنعت نفت آنطوری که باید اداره بشود‏‎ ‎‏و همین طور همه جا. و این دلیل بر این است که جوانهای ما غافلند از این توطئۀ بزرگی که‏‎ ‎‏برای ما دارد درست می شود و در دست درست کردن است. و آن توطئه اینکه همان‏‎ ‎‏نقطه ای که به آن نقطه اینها شکست خوردند همان نقطه را دست بگذارند رویش، دست‏‎ ‎‏می گذارند رویش، آن را می خواهند به هم بزنند. آن موضع قدرت شما را متزلزل دارند‏‎ ‎‏می کنند.‏

دو ویژگی سرنوشت ساز

‏     موضع قدرت شما همان وحدت شما بود. دیدید که دو جهت در این ملت بود که رمز‏‎ ‎‏پیروزی ملت ما بود: یکی اینکه از آن چیزهایی که خودشان می خواستند ابداً آن وقت‏‎ ‎‏مطرح نبود. همه با هم می گفتند «الله اکبر». همه با هم «جمهوری اسلامی». همه با هم رژیم‏‎ ‎‏سابق نه. هیچ کس در آن روز دنبال این نبود که من وضعم چه جوری است. اگر یک کسی‏‎ ‎‏پیش رفیقش هم فرض کنید شکایت می کرد رفیقش به او می خندید که حالا وقت این‏‎ ‎‏حرفها نیست. اینطور شده بود وضع. یک جهت هم اینکه همۀ اینها که با هم مجتمع‏‎ ‎‏شدند، برای خدا بود. شاهد اینکه ‏‏[‏‏دائماً‏‏]‏‏ می آمدند در هر جا فریاد می کردند که ما‏

‏می خواهیم شهید بشویم. شهادت یک مطلبی بود که برای خداست.‏

‏     پس دو جهت در این پیروزی بود: یکی اینکه برای خدا‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏ فریاد به اینکه «الله اکبر»‏‎ ‎‏و ما برای خدا می خواهیم این کار را بکنیم، جمهوری اسلامی می خواهیم. یکی هم‏‎ ‎‏اینکه با هم مجتمع بودند. یکصدا بودند. بچۀ کوچولو و پیرمرد هشتاد ساله، یکجور‏‎ ‎‏حرف می زدند، و دشمنهای ما این دو تا سنگر را هدف کردند. از اوّلی که این سد رژیم‏‎ ‎‏سابق شکست، دشمنها سردرآوردند و یک دسته شان راجع به جهت اسلامی شروع‏‎ ‎‏کردند کارشکنی. درست توجه کنید که این دو تا مطلب هر دویش مشهود ماست که مورد‏‎ ‎‏حمله واقع شده. جهت اسلامیتش مورد حمله واقع شد. گفتند، اسلامی نمی خواهیم،‏‎ ‎‏همان جمهوری! این حمله به جهت اسلامیتش بود که زیربار اسلامش می خواستند‏‎ ‎‏نروند. برای اینکه آن کارشناسها فهمیده بودند که این پیروزی از اسلام است. مردم برای‏‎ ‎‏جمهوری نمی آیند به شهادت برسند. مردم برای اسلام می گویند ما شهید می خواهیم‏‎ ‎‏بشویم. الآن هم می گویند، کفن می پوشند برای اسلام، نه کفن برای جمهوری، برای‏‎ ‎‏جمهوری دمکراتیک. این را یافته بودند که خوب این جهت یک جهتی است که اصیل‏‎ ‎‏است، اصل مطلب است، این را باید شکستش. با قلمها، با گفتارها شروع کردند به این‏‎ ‎‏سنگر حمله کردند. اسلام دیگر حالا به درد نمی خورد، اسلام مال نمی دانم هزار و چهار‏‎ ‎‏صد سال پیش از این بود، اسلام دیگر حالا بیخود است. گاهی می گفتند، گاهی‏‎ ‎‏نمی گفتند. لکن لازمه اش این بود. ... معنایش این است که جمهوری می خواهیم.‏‎ ‎‏معنایش این است که جمهوری اسلامی لازم نیست باشد. این هدف بود تا حالا هم‏‎ ‎‏هست.‏

حمله به رمز پیروزی

‏     از اوّلی که شما این سد را شکستید و برگشتید که جمهوری اسلامی را درستش بکنید،‏‎ ‎‏این دسته از مردمی که دنبال این بودند که شما آن رمزی که به او پیروز شدید، چی بود؟‏‎ ‎‏اسلام را فهمیدند که رمز اسلام بوده است، حمله کردند به همان جهت اسلامیتش.‏

‏نمی خواستند بگذارند که رأی بدهید برای جمهوری اسلامی. در بسیاری از جاها جلو‏‎ ‎‏رأی را گرفتند. در بعضی جاها آن صندوقها را شکستند، آتش زدند. با تفنگ مانع شدند‏‎ ‎‏از اینکه رأی بدهند، اینجا شکست خوردند. باز برای اینکه مردم باز همان حال را‏‎ ‎‏داشتند، رأی را دادند. دنبالش هر مرحله ای را که یک قدم شما جلو گذاشتید آنها آن‏‎ ‎‏مرحله را که جهت اسلامیتش بود، هدف قرار دادند.‏

‏     من حالا بخواهم به تفصیل بگویم، نه شما وقت دارید نه من. اما درست مطالعه کنید‏‎ ‎‏که در هر مرحله مخالفت شد و مخالفت در همان جهتی بود که راجع به جهت‏‎ ‎‏اسلامی اش بود که اینها یا آگاهانه این کار را می کردند ـ که اجیر بودند ـ یا جوانهایی بودند‏‎ ‎‏که ناآگاه. آن آگاهها آنها را بازی می دادند و آنها صحبتش را می کردند. بعد در این‏‎ ‎‏مرحله، بعد هم تا حالا ‏‏[‏‏پیوسته‏‏]‏‏ شکست خوردند. یعنی جمهوری اسلامی را رأی دادند.‏‎ ‎‏تقریباً 98 درصد رأی مثبت بود. یک قدری هم بیشتر. بعد هم خبرگان را که هی‏‎ ‎‏مخالفت، هی مخالفت. مع ذلک مردم تعیین کردند خبرگان خودشان را. بعد هم به آرا‏‎ ‎‏گذاشتند، همین قانون اساسی را. آنجا هم باز مخالفت، مخالفت، لکن مع ذلک ملت‏‎ ‎‏پیروز شد. اینها ننشستند باز. آن جهتش تا اینجا آمده است. حالا بعدش هم البته رئیس‏‎ ‎‏جمهوری یا مجلس شورای ملی، اینها هم البته مواجه با خیلی مخالفتها خواهد شد. این‏‎ ‎‏یک جهت بود.‏

تلاش دشمن در ایجاد اختلافات 

‏     جهت دوم این قضیه، اتحاد مردم که همه با هم بودند ـ یک ـ کأنه یک نفس بود، یک‏‎ ‎‏صدا بود. شما اگر بندرعباس می رفتید همان را می شنیدید که در شمال می شنیدید. در‏‎ ‎‏مشرق ایران می رفتید همان را می شنیدید که در مغرب می شنیدید. بچه ها همان را‏‎ ‎‏می گفتند، پیرمردها هم همان را می گفتند، رعیتها هم همان را می گفتند و متفکرین هم‏‎ ‎‏همان را می گفتند. آنهایی هم که برخلاف این مسیر بودند، آن وقت صداشان‏‎ ‎‏درنمی آمد. نمی توانستند درآورند. بعد که رسیدید به آنجایی که یک قدری به نظر‏

‏توده ها این بود که خوب، ما الحمدلله پیروز شدیم، توجه نداشتند به اینکه نه، ما یک قدم‏‎ ‎‏برداشتیم طرف پیروزی، و باز راه داریم. آنها سر درآوردند از آن راه که گفتند و از راه‏‎ ‎‏دیگر، ایجاد اختلاف. شما الآن در هر جا بروی یک دسته ای با دستۀ دیگر مخالفند. یک‏‎ ‎‏دسته ای مخالفند که به روی هم اسلحه می کشند، از هم می کشند. یک دسته هم که به‏‎ ‎‏آنطور نیست برای هم صحبت می کنند، حرف می زنند، تهمت می زنند. کاری می کنند که‏‎ ‎‏در ادارات کار کم بشود. کاری می کنند که در مثلاً صنعت نفت کم کاری بشود یا بیکاری‏‎ ‎‏باشد. انفجار ایجاد می کنند. از این مسائل که روی هم وقتی که بگذاریم یک دست دارد‏‎ ‎‏کار می کند و آن دستی است که می خواهد نگذارد جمهوری اسلامی به معنایی که خدای‏‎ ‎‏تبارک و تعالی امر فرموده است تحقق پیدا بکند. برای اینکه با تحقق آن، همۀ آمالهای‏‎ ‎‏دشمنهای ما از بین خواهد رفت.‏

در کمین انقلاب نوپا

‏     امروز ما گرفتار این مرحله هستیم. این مرحله که باید این بچۀ کوچولو ‏‏[‏‏انقلاب‏‏]‏‏ را‏‎ ‎‏بزرگش کنیم. اینکه الآن تقریباً یکساله است و باز راه نیفتاده. مثل یک بچۀ یکساله‏‎ ‎‏می ماند که راه نیفتاده. باز باید ما دستش را بگیریم راهش ببریم. باید همۀ قشرهای ملت‏‎ ‎‏متوجه باشند که اینها می خواهند نگذارند این بچه بزرگ بشود. از این بچه صدمه دیدند،‏‎ ‎‏و اگر بزرگ بشود صدمات زیادتر است. می خواهند نگذارند این ‏‏[‏‏انقلاب‏‏]‏‏ بشود. وادار‏‎ ‎‏می کنند، هر جا هر کس را بتوانند، هر قشری را بتوانند مقابل دیگری قرار می دهند.‏‎ ‎‏روزنامه ها، مجلات، رادیو، چه، چه، هر وقت آدم می بیند، می بیند یک دسته ای به دستۀ‏‎ ‎‏دیگر حمله کردند، اصحاب قلم به هم حمله می کنند، اصحاب بیان به هم حمله می کنند،‏‎ ‎‏این در آنجاهایی که با قلمها این مقصد را می خواهند پیش ببرند. با قدمها هم همان مقصد‏‎ ‎‏را می خواهند پیش ببرند. هر اداره ای که بروی، در هر جایی که بروی. هر جا حساستر‏‎ ‎‏بیشتر، هر منطقه ای که حساستر است آن منطقه آنها بیشتر می روند. تا این منطقه یک‏‎ ‎‏صدایی درمی آید از همه جا جمع می شوند آنجا. آذربایجان یک صدا درمی آید‏

‏می بینید که از شمال حمله می کنند. می روند به آذربایجان دنبال اینکه این صدا را بزرگش‏‎ ‎‏کنند. در شمال یک صدا دربیاید، از جنوب حمله می کنند به این طرف تا اینکه اینجا‏‎ ‎‏دامن بزنند. در مرکز نفت یک صحبت می شود، اینها جمع می شوند. آنجا نبود، اینکه در‏‎ ‎‏کار برای کارکنهای نفت. در یکوقتی به ما گفتند نفری چقدر می دهند که کار نکنند، که‏‎ ‎‏اعتصاب بکنند. این پول از کجا بود که می آوردند می دادند که کار نکنید! برای چه‏‎ ‎‏مقصدی اینها می خواستند که مملکت ما سروسامان نداشته باشد، و به آن شریان حیات‏‎ ‎‏کشور صدمه می زدند. پول هم خرج می کردند که کار نکنید.‏

اسلام، اتحاد، سلاح اصلی ملت

‏     هر جا بتوانند با ارعاب، با تطمیع، با خرج کردن. پول در دستشان است. فراوان است.‏‎ ‎‏از غرب و شرق می آید برایشان. همه هم نقشه همین است که این دو حیثیتی که با آن دو‏‎ ‎‏حیثیت پیش برده است این نهضت، این را از دستش بگیرند. وحدت کلمه را از دستش‏‎ ‎‏بگیرند. اسلام هم از دستش بگیرند. خلع سلاحش کنند. سلاح ملت ما اسلام بود و‏‎ ‎‏وحدت کلمه، و الاّ شما سلاحی نداشتید. همۀ سلاحها پیش دشمن شما بود. پیش شما‏‎ ‎‏چیزی نبود. سلاح شما ایمان بود به خدا. اسلام بود و وحدت کلمه. شما را می خواهند‏‎ ‎‏خلع سلاح کنند. اسلام را از دستتان بگیرند. وحدت کلمه را هم از دستتان بگیرند. اسلام‏‎ ‎‏را دیرتر می توانند بگیرند، برای اینکه خوب مردم مسلمانند. نمی آیند بگویند مسلمان‏‎ ‎‏نباشید، با جورهای دیگر، جمهوری را نگذارند اسلامی باشد. الآن هم برای همین معنا‏‎ ‎‏فعالیت می شود. همیشه شده است. الآن هم می شود. اختلافات هم که خودتان می بینید که‏‎ ‎‏هر جا بروید یک قشری هستند که وسوسه می کنند بین مردم. و به این عقده های مردم‏‎ ‎‏نفخ‏‎[1]‎‏ می کنند. این عقده ها را به آن دامن می زنند. خوب یک ملتی که پنجاه سال در‏‎ ‎‏اختناق بوده، در حبس بوده، این ملت حالا از آن حبس، یک عقده ها پیدا کرده. اینها این‏‎ ‎‏عقده ها را دامن به آن می زنند که برخلاف مسیر راهش ببرند. آنهایی که صاحب‏

‏عقده اند خیال می کنند اینها اهل خیرند، می خواهند برای اینها، یک کار خوبی بکنند.‏‎ ‎‏آنهایی که اهل نقشه اند می فهمند دارند چه می کنند. می فهمند که اینها را برخلاف آن‏‎ ‎‏مسیری که ملت دارد، دارند می برند.‏

تکلیف امروز ما

‏     تکلیف ما در امروز چیست؟ تکلیف ما این است که این رمز را محکم نگه داریم.‏‎ ‎‏الآن به فکر اینکه یک نابسامانی هست در اداره و در کذا و در کذا، این نابسامانی از آن‏‎ ‎‏ناحیه است، آن ناحیه را تقویت بکنید. همۀ شکایات را امروز باید کنار گذاشت. همۀ‏‎ ‎‏چیزهایی که برای ما ناراحت کننده است و فرعی است کنار گذاشت، و این امر اصلی که‏‎ ‎‏الآن ما مبتلا به آن هستیم، یعنی می خواهند اصل نهضت را از بین ببرند.‏

‏     این مرحلۀ اول که عبارت از این است که این نهضتی که با آن ما پیروز شدیم باید مثل‏‎ ‎‏یک بچه ای روز به روز جلویش ببریم و تربیتش کنیم و بزرگش کنیم، این را می خواهند‏‎ ‎‏از دست ما بگیرند. اگر خدای نخواسته این معنا از دست ما گرفته شد، ما اساس را از دست‏‎ ‎‏دادیم. دیگر همۀ دیوارها فرو می ریزد. ما اگر چنانچه در این انقلاب با همان طوری که‏‎ ‎‏جلو آمدیم پیش نرویم با همان قدرتی که آمدیم پیش نرویم و پوسیدگی، کرم خوردگی‏‎ ‎‏در ما پیدا بشود، مثل یک خربزه ای که ظاهرش چه است، آب هم به آن می دهند، همه‏‎ ‎‏چیزها، ولی وقتی که می بینند، در باطن کرم زده است.‏

دوستان غافل و دشمنان عاقل

‏     اینها می خواهند که ما را کرم زده کنند و به دنیا ارائه بکنند که اینها یک خربزۀ کرمو‏‎ ‎‏هستند، اینها به درد نمی خورند. به دنیا ارائه کنند که اینها رشد سیاسی ندارند. ایران یک‏‎ ‎‏مملکتی هست که هرج و مرج است. طبقۀ پایین به بالا اصلاً اعتنا ندارد. سرباز به آن‏‎ ‎‏درجه دار اعتنا ندارد. درجه دار هم به افسر اعتنا ندارد. یک همچو کشوری است که قوای‏‎ ‎‏انتظامی اش انسجامش را از دست داده. یک همچو کشوری است که اداراتش کار‏‎ ‎‏نمی کنند. کم کار می کنند. یک همچو مملکتی است که همه به جان هم افتادند. وقتی یک‏

‏مملکتی همه به جان هم بیفتند، هر قشری بخواهد دیگری را بکوبد، هر طایفه ای برای‏‎ ‎‏خودش بکشد و دیگری را از بین ببرد، یک همچو مملکتی در خارج منعکس می شود‏‎ ‎‏که این اینطوری قابل بقا نیست، باید یک کاری کرد که با دلسوزی هم بیایند جلو، که باید،‏‎ ‎‏باید این نظم ایجاد بشود. اینها محتاج به قَیِّمند. دشمنهای ما دنبال این مسئله هستند و‏‎ ‎‏دوستان ما غافل از این.‏

‏     بیدار کنید مردم را! به مردم بفهمانید، مسئله را بگویید. خواهرها به خواهرها بگویند،‏‎ ‎‏به برادرها بگویند. برادرها به خواهرها بگویند. به برادرها بگویند. مسئله این است. امروز‏‎ ‎‏مصیبت ما این است. امروز که می خواهند این مملکت را معرفی کنند به اینکه اینها قابل‏‎ ‎‏اینکه آزاد باشند، قابلیت را ندارند. من این را قبلاً هم گفته بودم، آقای کارتر در پاریس‏‎ ‎‏که ما بودیم و این اواخری که در ایران دیگر خیلی پیشرفت می کردند، در یکی از‏‎ ‎‏فرمایشاتشان فرمودند که اینها بهشان زیادی آزادی داده شده! این یک حرف موذیانه‏‎ ‎‏بود که می خواست بگوید اینها قابل این نیستند که آزاد بشوند. اینها باید اختناق برایشان‏‎ ‎‏باشد. حق می داد به شاه که باید شاه اینها را مهار کند! اگر این مهار را بردارد به هم‏‎ ‎‏می ریزد. این حرفی بود که آن وقت می زد. همین تعقیب دارد می شود. عملاً تعقیب‏‎ ‎‏می شود. همین معنا را می خواهند در دنیا منعکس کنند که یک کشوری هست که اساسی‏‎ ‎‏اصلاً ندارد. قانون ندارد این کشور. هر کس به هر کس تعدی کند یک دادگاهی نیست‏‎ ‎‏جلویش را بگیرد. سرباز از بالاتری، از درجه دار، درجه دار از افسر، افسر از بالاتر اطاعت‏‎ ‎‏نمی کند. هرج و مرج است. مردم از دولتشان اطاعت نمی کنند. ادارات از رئیس اداره شان‏‎ ‎‏اطاعت نمی کنند. یک مملکت اینطوری قَیم می خواهد. خودشان نمی توانند اداره کنند‏‎ ‎‏خودشان را. این برنامه ای است که برای ما به حسب احتمال و شواهد ریخته شده است و‏‎ ‎‏ما از آن غافل هستیم.‏

‏     اینهایی که می آیند در هر جا ناراحتیها را به گوش ما می خوانند، اینها غافلند از اینکه‏‎ ‎‏الآن ما آن ناراحتی بزرگ را باید علاج کنیم. یک مریضی که مبتلا به سرطان است اگر‏‎ ‎‏طبیب بالای سرش بیاید و برود سراغ اینکه دستش یک قدری زبر است این را علاج‏

‏کنیم، این طبیب، این را به کشتن می دهد، این باید سرطان را علاج کند. یک مملکتی که‏‎ ‎‏الآن غده های سرطانی در آن هست ما باید فکر این باشیم که این غدۀ سرطانی را بیرون‏‎ ‎‏بکشیم. اگر دنبال این برویم که حقوقمان چقدر است، در اداره درجۀ ما چیست، در‏‎ ‎‏ـ نمی دانم ـ ارتش ما در چه درجه ای واقع هستیم و هکذا، و مثل آن طبیبی است که‏‎ ‎‏سرطاندار را برداشته و این زبری دست را دارد معالجه می کند. آن سرطان کار خودش را‏‎ ‎‏می کند، دیگر نه دستی بماند و نه زبری دستی. این سرطانی که الآن در ایران ما هست و‏‎ ‎‏آن غده ای است که ولیدۀ‏‎[2]‎‏ آن غده بزرگهاست و برای آن غدۀ بزرگ اینها کار می کنند.‏‎ ‎‏اگر طبیبها، یعنی همۀ مردم که می خواهند مملکتشان یک مملکتی باشد، اگر دنبال این‏‎ ‎‏نباشند که این غده را از بین ببرند، دنبال این باشند که این زبری دست را، من خانه ندارم،‏‎ ‎‏من خانه ام کوچک است، من در اداره حقوقم کم است، من درجه ام کم است، اگر ما‏‎ ‎‏مشغول این مسائل بشویم، فلان آدم مثلاً چه شده است، حالا باید شکستش داد، فلان‏‎ ‎‏آدم احتمال می رود چه بشود، نگذاریم بشود، از این مسائلی که همه اش برمی گردد به‏‎ ‎‏منافع شخصی، اگر ما برویم دنبال آنها و از این غدۀ سرطانی که مبتلا به آن هستیم و‏‎ ‎‏نشستند در خارج کشور ما و چشم دوختند به اینجا و عمالشان در داخل کار می کنند،‏‎ ‎‏خودشان در خارج کار می کنند، اگر چنانچه ما دنبال آن نرویم و برگردیم به این کارهای‏‎ ‎‏جزئی که مربوط به خودمان است، خدای نخواسته مثل همان مریضی که به سرطان مبتلا‏‎ ‎‏شد و سرطان او را کشت و دیگر دستی باقی نماند تا زبری دستی بماند، کشوری باقی‏‎ ‎‏نمی ماند تا ناراحتیهای ما باقی بماند.‏

‏     امروز روز این است که همه با هم، با هم بدون اینکه فرصت از دست بدهیم کوشش‏‎ ‎‏کنیم، این اختلافات را از بین برداریم. هر روز تحصن! یک امری است هر که یک‏‎ ‎‏ناراحتی پیدا می کند تحصن می کند. یک عده ای را وامی دارد به تحصن. این به نفع کی‏‎ ‎‏تمام می شود؟ این تحصنهای یکی دنبال دیگر به نفع کی تمام می شود؟ یک دسته بیکار‏

‏می شوند یا اداره شان را زمین می گذارند و تحصن می کنند. یا زراعتشان را زمین‏‎ ‎‏می گذارند تحصن می کنند. این به نفع ملت هست یا به نفع آنهایی است که می خواهند با‏‎ ‎‏این تحصنهای بعد از تحصن و ایجاد اختلافها، برگردد حال کشور ما به یک حالی که اگر‏‎ ‎‏از سابق بدتر نشود لااقل مثل آن بشود، همه چیز ما را ببرند؟ اینجا باید همۀ عقلا، همۀ‏‎ ‎‏نویسنده ها ‏‏[‏‏به فکر باشند‏‏]‏‏ آخر این نویسنده ها مال این مملکتند. در این مملکت تربیت‏‎ ‎‏شدند. این آب و خاک آنهاست. این مملکت حق دارد به نویسندگان. این مملکت حق‏‎ ‎‏دارد به روشنفکران. این مملکت حق دارد به گویندگان. این مملکت حق دارد به‏‎ ‎‏روحانیون. این مملکت حق دارد به دانشگاهیها. این مملکت شماست. این مملکت همه‏‎ ‎‏است. به شما حق دارد. به ایشان، به این خواهرها حق دارد. به برادرها حق دارد. این‏‎ ‎‏مملکتی که الآن حق دارد به ما، و آن اسلامی که حق بر همه دارد، حق بالاتر دارد، اگر‏‎ ‎‏اینها در معرض این باشند که خدای نخواسته سقوط پیدا بکند این نهضت، این حق به‏‎ ‎‏عهدۀ ماست که ما باید نگذاریم، باید نجات بدهیم این را. دست بردارند از این‏‎ ‎‏اختلافات جزئی که همه اش برمی گردد به نفسانیت خود آدم. به هر اسمی یک اعتصاب‏‎ ‎‏می شود؛ به هر اسمی یک اجتماع می شود؛ به هر اسمی یک راهپیمایی می شود. امروز‏‎ ‎‏همۀ اعتصابها، همۀ راهپیماییها، همۀ اینها برخلاف مسیر ملت ما هست. مگر آنکه فریاد‏‎ ‎‏بزند کارتر کذا آنها جبهه را حفظ می کنند، باید این جبهه را حفظ کرد و این تنور را‏‎ ‎‏نگذاشت خاموش بشود، این نور الهی را نگذاشت منطمس‏‎[3]‎‏ بشود. این تکلیفی است‏‎ ‎‏برای همۀ ما. تکلیفی است برای شما، برای من، برای همۀ قشرها. جوانها بازی نخورند از‏‎ ‎‏این بازیگران که می خواهند نگذارند این ملت یک سروسامانی پیدا بکند. ان شاءالله ‏‎ ‎‏خداوند همۀ ما را بیدار کند و به همۀ شما سعادت بدهد و شما برادرها و خواهرها که‏‎ ‎‏تشریف آوردید اینجا، از شما‏‎[4]‎‏ تشکر می کنم. من خدمتگزار همه تان هستم و دعاگو.‏

‎ ‎

  • ـ نفخ (به فتح نون و سکون فا): دمیدن با دهان، پُف کردن، باد کردن و به معنای فخر و تکبر هم آمده است.
  • ـ نتیجه، فرزند، اثر.
  • ـ ناپدید شونده، غروب کننده.
  • ـ اصل: آنها.