سخنرانی
توطئه های کارتر و آمادگی ملت برای مقابله با آن
سخنرانی در جمع پاسداران (توطئه های کارتر)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 -1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 25 آذر ‭1358

زمان (قمری) : 26 م‍ح‍رم‌ ‭1400

مکان: قم

شماره صفحه : 247

موضوع : توطئه های کارتر و آمادگی ملت برای مقابله با آن

زبان اثر : فارسی

حضار : پاسداران مسجد حضرت ابوالفضل تهران، ستاد تبلیغات اسلامی بابل

سخنرانی در جمع پاسداران (توطئه های کارتر)

سخنرانی

‏زمان: 25 آذر 1358 / 26 محرّم 1400 ‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: توطئه های کارتر و آمادگی ملت برای مقابله با آن‏

‏حضار: پاسداران مسجد حضرت ابوالفضل تهران، ستاد تبلیغات اسلامی بابل‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم ‏

اسلام از آنِ همۀ انسانها

‏     از خواهران و برادران محترم که از تهران و از بابل تشریف آوردند که از نزدیک با هم‏‎ ‎‏صحبت کنیم متشکرم. و از اینکه همه شماها، چه خواهرها و چه برادرها، مجهز هستید‏‎ ‎‏برای خدمت به اسلام و جمهوری اسلامی مباهات می کنم. اسلام مال همه است. مال‏‎ ‎‏شخصی دون شخصی نیست. اسلام مال همه بشر است نه مال همۀ مسلمین. اسلام آمده‏‎ ‎‏است که بشر را از ضلالت به راه مستقیم هدایت ببرد. و اسلام مثل مکتبهای دیگر نیست‏‎ ‎‏که فقط برای یک حکومت مادی و دنیایی برنامه داشته باشد. ‏

‏     تمام حکومتهای بشری، تمام سیستمهای غیرتوحیدی برنامه شان همین است که در‏‎ ‎‏اینجا؛ در این دنیا یک کارهایی بکنند. آنهایی که فرض کنید خوب هم هستند یک نظم‏‎ ‎‏دنیایی ایجاد کنند. و اکثراً که منحرف هستند برای این است که سلطه جویی کنند و‏‎ ‎‏دیگران را تحت سلطۀ خودشان بیاورند و استثمار کنند. ‏

سلطه جویی با شعار عدالت اجتماعی 

‏     الآن نمی توانید در تمام حکومتها پیدا کنید یک حکومتی که روی عدالت ولو در‏‎ ‎‏همان حیطه ای که خودش دارد رفتار کند. کم است. کم می توانید سراغ کنید یک‏‎ ‎‏حکومتی که حکومت عدل باشد ولو راجع به همین نظم دنیا. ادعا زیاد است. ادعای‏‎ ‎‏اینکه می خواهیم برای عدالت عمل بکنیم زیاد است. شما هم گوشتان پر شده است از‏‎ ‎‏این حرفهایی که محمدرضا می گفت که عدالت اجتماعی، عدالت اجتماعی. دائماً از‏‎ ‎‏عدالت اجتماعی و از ترقیات این مملکت گوش ماها را و شماها را پر کرده بود. مملکت‏

‏به «دروازۀ تمدن بزرگ» رسیده، و یا همین چند وقت دیگر همه در «تمدن بزرگ» وارد‏‎ ‎‏می شویم و ایران می شود مثل یک مملکت پیشرفت کرده، و ترقیاتش چه خواهد شد و‏‎ ‎‏چه خواهد شد. ادعا زیاد است. اما وقتی همین صاحب ادعایی که مال اینجا بود معلوم‏‎ ‎‏شد حالش، فهمیدند و فهمیدیم که این آدم نه اینکه می خواست این ملت را به تمدن‏‎ ‎‏برساند، بلکه می خواست این ملت به عقب برگردد، و نگذارد جلو برود یک قدم، مأمور‏‎ ‎‏این کار بود. و خدمتش ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ هم تا بود خوب انجام داد. یعنی همۀ دستگاهها را فلج کرد.‏

ضربۀ جبران ناپذیر به نیروی انسانی

‏     شما ملاحظه کردید که چه هیاهویی اینها درست کردند. برای اصلاحات ارضی چه‏‎ ‎‏بساطی درآوردند. در تمام مملکت ما برای اصلاحات ارضی برنامه این بود که با این اسم‏‎ ‎‏اصلاحات ارضی، کشاورزی را زمین بزنند که ما الآن برای گندممان هم محتاجیم به‏‎ ‎‏اینکه از کشورهای دیگر وارد کنیم. چه هیاهویی اینها درست کردند برای اینکه‏‎ ‎‏«آزادزنان» و «آزادمردان»! چه بساطی خودشان و آن انگلهایی که در مجالس شورای‏‎ ‎‏سلطنتی نه ملی و سنا، مأمورهای سازمان امنیت و مأمورهای خود این شاه چه هیاهویی‏‎ ‎‏درست کردند، برای اینکه دیگر مملکت ما آزاد شد! آزادزنان و آزادمردان و شما در‏‎ ‎‏طول سلطنت این پدر و پسر و خصوصاً پسر که یک یادگار خلفی بود برای آن پدر و از او‏‎ ‎‏هم جلو افتاد. شما دیدید در طول تصدی این دو تا جنایتکار، آزادی برای هیچ کس نبود.‏‎ ‎‏هیچ کس آزاد نبود که یک کلمه حقی بگوید. آزادی در آن جهت بود که آزاد کنند تا هر‏‎ ‎‏فحشایی می خواهند ایجاد کنند برای عقب راندن نیروی جوانهای ما. اینها آن قدر که به‏‎ ‎‏نیروی انسانی این کشور ضرر زدند به آن ذخایر آن قدر ضرر نزدند. انسانها را فلج کردند.‏‎ ‎‏جوانهای ما را از بین بردند. جوانهای ما که باید خدمت بکنند به این کشور، کشاندند به‏‎ ‎‏یک جاهایی که در آنجاها جز اینکه افکارشان فلج بشود و نتوانند خدمت بکنند به این‏‎ ‎‏مملکت، چیز دیگری نبود. تمام مراکز فحشا را اینها درش را باز کردند و با بوق و کرنا‏‎ ‎‏ترویج کردند و کمک کردند که این جوانهای ما بروند در این مراکز فحشا و فلج بشوند.‏

‏همانجا دفن بشود جوانیشان. جوانی این جوانهای ما را از آنها گرفتند. فلجشان کردند. این‏‎ ‎‏خواهرهای محترمی که در دام اینها افتادند و در دام ترویجهای آنها افتادند و در دام‏‎ ‎‏تبلیغات آنها افتادند، از آن وظیفۀ انسانیشان سلب شدند. و ملعبۀ دست جنایتکاران‏‎ ‎‏شدند. برای اشخاصی که غیرتمندند، اشخاصی که خوی انسانیشان را از دست ندادند‏‎ ‎‏یک تأسف همیشگی هست که این محترمات را اینها چه کردند به اسم آزادی.‏

ملت زنده و جوش و خروشهای سازنده 

‏     و شما دیدید که همچو که این ورق برگشت و اینها به همت همۀ قشرهای ملت‏‎ ‎‏شکست خورده از اینجا رفتند، این ملت عزیز ما چطور زنده شدند. چطور متبدل شدند‏‎ ‎‏به یک موجود دیگر. چطور همه شان مشغول شدند به خدمت. الآن شما در هر جای‏‎ ‎‏مملکت که بروید می بینید که مشغولند به خدمت کردن ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ جهاد سازندگی کسی نرفته‏‎ ‎‏الزامشان کند. خودشان داوطلب از توی مدارس، از توی جاهای دیگر می روند و‏‎ ‎‏خدمت می کنند به مردم. همه جای ایران وقتی می رویم سپاه پاسداران هست. کسی‏‎ ‎‏ایجادشان نکرده. خودشان ایجاد شدند. هر جایی، برای هر محلی خود آن محل اقدام‏‎ ‎‏کردند. روحانی محل، معتمد محل، روشنفکر محل، اینها اقدام کردند و سپاه درست‏‎ ‎‏کردند. کمیته درست کردند. دادگاه درست کردند. مردم خودشان مشغول خدمت به‏‎ ‎‏کشورشان شدند.‏

‏     البته من راجع به این موضوع قبلاً هم عرض کردم، حالا هم باید عرض کنم که شما‏‎ ‎‏آقایان که سپاه پاسداران هستید، و خداوند تأییدتان کند ان شاءالله . و تمام سپاه پاسداران و‏‎ ‎‏تمام دادگاهها و تمام کمیته ها و تمام قشرهایی که می خواهند خدمت کنند به این کشور،‏‎ ‎‏توجه داشته باشند که همۀ اینها خدمتگزار اسلامند. الآن جمهوری اسلامی است. و‏‎ ‎‏شماها از جنود اسلامی هستید. لشکر اسلام هستید. شما کارمند اسلام و کارمند امام زمان‏‎ ‎‏هستید. توجه کنید که نبادا یک وقتی یک خطایی بکنید برخلاف مسیر اسلام. برخلاف‏‎ ‎‏مسیر جمهوری اسلامی قدمی بردارید. این یک وظیفۀ خطیری است برای همه. برای ما‏

‏و برای شما. ‏

گناهی سنگینتر از همۀ گناهان

‏     روحانیون که نمایندۀ رسول خدا هستند در بین مردم، اگر خدای نخواسته روحانیونی‏‎ ‎‏که مدعی این هستند که نمایندۀ امام زمان الآن هستند در بین مردم، اگر خدای نخواسته،‏‎ ‎‏از یکیشان یک چیزی صادر بشود که برخلاف اسلام باشد، اینطور نیست که فقط‏‎ ‎‏خودش را از بین برده، این حیثیت روحانیت را لکه دار کرده. این یک وظیفۀ بزرگی به‏‎ ‎‏عهده اش هست. روحانی همچو نیست که اگر یک خلافی بکند، بگویند که زید این‏‎ ‎‏خلاف را کرده. خلاف روحانی، به اندازه ای که سعۀ شعاع نفوذش هست، خطایش‏‎ ‎‏خطای بزرگ هست. خطایی است که عفوش در درگاه خدا بسیار مشکل است. برای‏‎ ‎‏اینکه این نماینده، یعنی مدعی نمایندگی از طرف امام زمان ـ سلام الله علیه ـ و اسلام‏‎ ‎‏دارد. نمایندۀ امام زمان اگر خدای نخواسته یک قدمی کج بگذارد این اسباب این‏‎ ‎‏می شود که مردم به روحانیت بدبین بشوند. بدبین شدن به روحانیت و شکست روحانیت،‏‎ ‎‏شکست اسلام است. آن که حفظ کرده است تا حالا اسلام را، این طبقه بودند. و اگر در‏‎ ‎‏این طبقه شخصی، اشخاصی پیدا بشوند که برخلاف مصالح اسلام خدای نخواسته عمل‏‎ ‎‏بکند، جرمی است که از آدمکشی بدتر است. جرمی است که از همۀ معاصی بدتر. برای‏‎ ‎‏اینکه جرم صادر می شود از کسی که آبروی یک روحانیت را از بین می برد. مردم را؛‏‎ ‎‏آنهایی که غافل هستند از اسلام، گاهی وقتها برمی گرداند. اینطور نیست که وارد شده‏‎ ‎‏است که ـ چنانچه عالم فاسد بشود عالم فاسد می شود. برای اینکه عالم ـ به حسب ظاهر ـ‏‎ ‎‏نمایندۀ امام است. و اگر خدای نخواسته یک فسادی در او پیدا بشود، فاسد بشود،‏‎ ‎‏قشرهای ملت را فاسد می کند. گاهی عالم را فاسد می کند. و از آن طرف اگر صالح باشد،‏‎ ‎‏صالح می کند قشرهای ملت را. صالح می کند عالم را. ‏

تکلیف مضاعف چهره های اسلامی

‏من در جوانی در یکی از شهرهای اینجا وقتی که رفتم دیدم که ـ محلات، محلات‏

‏معروف رفتم دیدم که ـ مردم اینجا صالح اند. فرق دارند با جاهای دیگر. خوب اند‏‎ ‎‏مردمشان. کم در آنها پیدا می شود که منحرف باشد. بعد که توجه پیدا کردم دیدم که عالم‏‎ ‎‏آنجا ـ آن وقتی که من بودم ـ عالم آنجا عالم خوب، علمای آنجا علمایی بودند که خیلی‏‎ ‎‏خوب بودند. مردم چشمشان و گوششان و همه هوششان توجه دارد به اینکه این آقا! این‏‎ ‎‏امام جماعت، این چه جور است. اگر این امام جماعت و آقا، آقای وارسته ای باشد، توجه‏‎ ‎‏به دنیا نداشته باشد، توجه به خدا داشته باشد، مردم تبعیت از او می کنند. از این جهت یک‏‎ ‎‏تکلیف زاید بر همۀ تکالیف به عهدۀ طبقۀ روحانیین است. این از روحانیین. شماها هم‏‎ ‎‏که حالا وارد شدید در همان کاری که روحانیین می خواهند بکنند و می کردند، آنها‏‎ ‎‏خدمت می کردند، شما هم دارید خدمت می کنید به اسلام. شما سپاه پاسداران اسلام‏‎ ‎‏هستید. اینها هم سپاه پاسداران اسلامند. همه با هم یک کار را انجام می دهید. پستهاتان‏‎ ‎‏اختلاف دارد. شما هم همین طور هستید. خیال نکنید که اگر خدای نخواسته یک کار‏‎ ‎‏خلافی بکنید این فقط می گویند که این آدم این کار را کرده. می گویند سپاه پاسداران این‏‎ ‎‏جوری. سپاه پاسداران چه اند. سپاه پاسداران اسلامند. آنهایی که غرضمندند، آنهایی که‏‎ ‎‏می خواهند یک نقطه ضعفی پیدا بکنند، آنها شروع می کنند به تبلیغات که رژیم سابق‏‎ ‎‏رفت، یک رژیمی آمد، این هم مثل آن، این هم بدتر از آن. این اسباب این می شود که‏‎ ‎‏رژیم ما بد معرفی بشود. معرفی اش کنند به اینکه رژیم فاسدی است. ‏

خطر خدشه دار شدن اسلام

‏     این همه زحمت کشیدید شماها. خداوند همه تان را حفظ کند. و این همه زن و مرد‏‎ ‎‏این کشور و خصوصاً این خانمها که در صف اول بودند، در این نهضت. و آن قدر‏‎ ‎‏زحمت کشیدند برای اینکه اسلام تحقق پیدا بکند. همه نظرشان به این بود که یک‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی، یک عدل الهی پیدا بشود. اگر خدای نخواسته از ما و از شما یک‏‎ ‎‏مطلبی درست بشود و ظاهر بشود که برخلاف عدالت اسلامی بوده، برخلاف احکام‏‎ ‎‏اسلام بوده است، آنهایی که نشسته اند و دارند نگاه می کنند به شماها، که یک خدشه ای‏

‏پیدا بکنند و این را بردارند زیادش کنند و بگویند. اینها نمی گویند که این آقای حسن و‏‎ ‎‏این آقای حسین بد کرده. اینها می گویند که سپاه پاسداران این جور. آنهایی هم که صالح‏‎ ‎‏هستند، برای خاطر یک عملی که انجام می گیرد، آنها هم در ردیف اینها حسابش‏‎ ‎‏می کنند. اسباب این می شود که بروند از اینجا بالاتر، بگویند جمهوری اسلامی اینطوری‏‎ ‎‏است. اسباب این می شود یک قدم بالاتر بروند، بگویند اسلام همین است. عرضه کنند.‏

دسیسه چینی های کارتر

‏     الآن در خارج همین تبلیغات هست. در خارج آنهایی که منافعشان از دستشان رفته‏‎ ‎‏است که نمی نشینند نگاه کنند. قدرتهای بزرگ؛ این آقای کارتر نمی نشیند که ببینند همۀ‏‎ ‎‏منافع مادی اش از دست رفته. حالا شکست سیاسی هم دارد می خورد، یا خورده است.‏‎ ‎‏نمی نشیند این. این مشغول به توطئه است. مشغول به این است که دست را به دامن این‏‎ ‎‏رئیس جمهور، آن رئیس جمهور، این نمی دانم رئیس کذا، این مجلس کذا، آن مجلس‏‎ ‎‏کذا، دست را به دامن اینها بیندازد، و اینها را وادار کند به اینکه اینها هم همفکر او بشوند‏‎ ‎‏در مخالفت با ایران. برای اینکه الآن یک وحشتی این را برداشته است و اینها را. این تنها‏‎ ‎‏نه، همه را، یک وحشتی برداشته است که نبادا یک وقتی اسلام هم تحقق پیدا بکند. نبادا‏‎ ‎‏یک وقتی از ایران این صدا بلند شده و این نهضت بلند شده و الآن هم شعاعش رفته‏‎ ‎‏است در همه جا، همه جای دنیا الآن حرف این، روزنامه ها راجع به ایران، رادیوها،‏‎ ‎‏تلویزیونها همه راجع به ایران و راجع به این نهضت دارند بحث می کنند. اینها وحشتشان‏‎ ‎‏از این است که نبادا این موج اسلام از اینجا برود به خارج، و یکی یکی ممالک را فتح‏‎ ‎‏بکند و اینها را فلج بکند. در دنیا شکستشان بدهد. از این جهت نمی نشینند همین طور‏‎ ‎‏نگاه کنند الآن. دور افتادند برای اینکه همصدا پیدا بکنند. تا ببینیم دنیا و رؤسای جمهور‏‎ ‎‏دنیا و اینها چه می کنند. ممالک دیگر آیا تا چه اندازه نوکر آقای کارتر هستند، و حیثیت‏‎ ‎‏خودشان و ملتشان را برای خاطر آقای کارتر از دست می دهند. آقای کارتر برای خاطر‏

‏اینکه به خیال خودش یک مفلوکی را، یک مریضی‏‎[1]‎‏ را ببرد و در امریکا حفظش کند،‏‎ ‎‏و عرض کنم که، معالجه اش کند، تا اینکه به ملت امریکا و سایر ملتها وفاداری خودش را‏‎ ‎‏از آن خائنهایی که برای او خیانت کردند، نشان بدهد و در دورۀ آتیه هم رئیس جمهور‏‎ ‎‏بشود، برای خاطر این خودش را رسوا کرد. ‏

جنایات بیشمار شاه و حمایت کارتر

‏     الآن هر جا اشخاص دانشمند دنیا، اشخاص متفکر دنیا تقبیح می کنند او را. برای خاطر‏‎ ‎‏یک آدمی که این قدر خیانت به یک ملتی کرده است. و حالا ملت می گوید آقا، این‏‎ ‎‏جانی که آمده پیش شما و او را پناه دادید، این «پناهندۀ سیاسی» نیست، تا اینکه بگویید‏‎ ‎‏پناهندۀ سیاسی را تحویل نمی توانیم بدهیم. روی قواعد، این یک مجرم است. روی‏‎ ‎‏قواعد همۀ عالم یک کسی که به یک ملتی پنجاه سال، و این آدم سی و چند سال، به یک‏‎ ‎‏ملتی آن قدر جرم کرده و آن قدر اذیت کرده و آن قدر از این ملت کشته و آن قدر در‏‎ ‎‏تاوه ها اینها را بو دادند، بعضی از اشخاص را پاهایشان را قطع کردند، جرایم آنها را ما‏‎ ‎‏نمی توانیم، الآن تصورش هم نمی توانیم بکنیم، که در این حبسهایی که در زیرزمین بوده‏‎ ‎‏و دالانهایی‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ یک وقت نشان دادند؛ دالانهایی که از این سازمان جنایتکار امنیت بوده‏‎ ‎‏است. در این دالانها به این مردم اسلامی، به این مردم انسانی، به این متفکرین، به این‏‎ ‎‏روشنفکرها چه گذشته است. ما نمی توانیم تصور بکنیم. اینها هم که رفتند و آمدند، شاید‏‎ ‎‏برای ما همۀ مسائل را نتوانند بگویند که چه کردند با اینها. ما یک ملتی هستیم که اعلام‏‎ ‎‏می کنیم به همۀ دنیا که این قدر جریمه بر ما وارد شده. اموالمان این قدر به غارت رفته و به‏‎ ‎‏جیب آقای کارتر و امثالش رفته است به دست این آدم، آن قدر جنایات به این مملکت‏‎ ‎‏واقع شده است. این قدر قتل و غارت وارد شده است. ما این را می خواهیم بیاوریم اینجا‏‎ ‎‏و محاکمه اش کنیم. ببینیم چرا این کارها را کرده. اساس مطلب این است که کارتر از همین‏‎ ‎‏می ترسد که نبادا یک وقتی این بیاید و بروز بدهد. می گویند مشغول شدند که این را یک‏‎ ‎


‏شستشوی مغزی بدهند. و کاری بکنند که فراموشی برایش بیاید که نتواند دیگر بروز‏‎ ‎‏بدهد. مشغول این کارها هستند. از اینها همه کاری می آید. ما نمی توانیم، اما از اینها همه‏‎ ‎‏کاری می آید. هر چه می خواهند شستشو بدهند مغز او را. هر چه می خواهند او را‏‎ ‎‏بکشانند به اینکه همه چیز را نسیان بکند. لکن ملت ما که نسیان نمی کند. این ملت ماست.‏‎ ‎‏الآن صداشان اینجا بلند شد. این ملتی که الآن دارند فریاد می زنند «مرگ بر امریکا»‏‎ ‎‏مقصودشان کارتر است. ملت امریکا که به ما کاری نکرده. ملت امریکا اگر بفهمد مطلب‏‎ ‎‏را، اگر بفهمد مطلب را ملت امریکا، به حسب وجدان انسانی اش، با ما موافق است. ‏

انسان دوستی کارتر

‏     اینهایی که مخالفت می کنند، اینها از وجدان انسانی بیرون اند. این ابرقدرتها فکر‏‎ ‎‏انسان نیستند. یک فکرهای جنون آمیزی در مغز آنها هست که با اسم انساندوستی که‏‎ ‎‏می گوید من این مرد را بردم. برای انساندوستی محاصره اقتصادی و دخالت نظامی در‏‎ ‎‏یک مملکت سی و پنج میلیونی. انسان که خوب، آن هم یک نفر از اینهاست. دیگر این‏‎ ‎‏که از یک جای دیگر نیامده. این هم یک نفر از این افراد اینجاست. شما برای این یک‏‎ ‎‏نفر جانی، سی و پنج سال جنایت کن، به اسم دوستی انسان و انساندوستی! سی و پنج‏‎ ‎‏میلیون جمعیت از همین جمعیت، نمی توانم بگویم از این قماش، قماش اینها فرق دارد با‏‎ ‎‏او. قماش ‏‏[‏‏او‏‏]‏‏ انسانی نیست. سی و پنج میلیون را می خواهی در فشار اقتصادی قرار بدهی‏‎ ‎‏که بمیرند. اگر زورتان برسد، می کنید. اما همچو قدرتی ندارید. شمایی که می گویید ما‏‎ ‎‏انساندوستیم، سی و پنج میلیون انسان اینجا هست. این سی و پنج میلیون انسان بمیرند‏‎ ‎‏برای یک نفر که شما جنایاتتان معلوم نشود! آقای انساندوست! پنجاه نفر ما، پنجاه هزار‏‎ ‎‏نفر ما انسان در امریکا داریم که این دانشجوهای عزیز است. پنجاه هزار نفر دانشجو را‏‎ ‎‏بیخود بیخودی می خواهید از امریکا خارجشان کنید. شما، انساندوستید؟! شما مطابق‏‎ ‎‏حقوق بین المللی دارید عمل می کنید! شما بشر خواهید! شما حقوق بشر را مراعات‏‎ ‎‏می کنید؟ این سی و پنج میلیون جمعیت اینجا، سی و پنج میلیون بشر اینجا حق ندارند‏

‏هیچ. فقط یک نفر مفلوک حق دارد، یک نفر جانی حق دارد. سی و پنج میلیون جمعیت‏‎ ‎‏اینجا که بسیارشان روحانی هستند، بسیاریشان تحصیلکرده هستند، همه شان مؤمن و‏‎ ‎‏متقی هستند، شما این سی و پنج میلیون جمعیت می گویید اصلاً حقی در دنیا ندارند. فقط‏‎ ‎‏حق مال محمدرضاست. حق مال این جانی است. غیر از این است که ما اینطور فکر کنیم‏‎ ‎‏که ایشان نه برای این است که یک حس انساندوستی اش او را وادار کرده به این معنا.‏‎ ‎‏برای اینکه این برخلاف حس انساندوستی است. اینها نیست مسئله.‏

خطای کارتر

‏     مسئله این است که بد تشخیص داده. روی آن تشخیص بدش، مثل اینکه لج کرده. از‏‎ ‎‏اول بد تشخیص داده. می گویند هم تحمیلش کردند. تشخیصش از اول برای اینکه‏‎ ‎‏موفقیت پیدا کند برای ریاست جمهوری دورۀ بعد. راهش را بد رفته است. راه این نبود‏‎ ‎‏که ایشان شاه را بردارد برود آنجا، و بخواهد یک توطئه بکند. یا بگویید بخواهد معالجه‏‎ ‎‏بکند. حالا من اطلاعی ندارم. یک عده ای می گویند برای توطئه رفته است. بردند او را‏‎ ‎‏آنجا. و یک عده ای هم می گویند که نه این مفلوک است و این مریض است دیگر.‏‎ ‎‏سرطان دارد و چه. این، راه را بد رفت. خیال کرد به اینکه حالا هم وضع مثل وضع سابق‏‎ ‎‏است، که یک کلمه ای القا می کرد به محمدرضا، آن هم تحمیل می کرد به ملت. ملت هم‏‎ ‎‏حرف نمی زد. وضع آن وقت اینطور بود. تا گفته می شد که تو باید این کار را بکنی،‏‎ ‎‏مأموری که این کار را بکنی، آن هم می آمد آنجا، و به وسیلۀ این عمالش آن کار را‏‎ ‎‏تحمیل می کرد به مردم. مردم هم یک وضعی پیدا کرده بودند که تسلیم بودند. ‏

انظلام، قبیح تر از ظلم 

‏     او خیال می کرد حالا هم ملت ما مثل آن وقت است. نمی داند که ملت ما تحول پیدا‏‎ ‎‏کرده. یک موجود انسانی به تمام معنا شده. یک موجودی که دفاع می خواهد از خودش‏‎ ‎‏بکند. یک موجودی که زیر بار ظلم نمی رود. دستور اسلام این است که نه ظلم بکنید نه‏‎ ‎‏زیر بار ظلم بروید. انظلام یعنی زیر بار ظلم رفتن از ظلم کمتر نیست. انظلام به خود ظلم‏

‏کردن است. به یک ملت ظلم کردن است. ظلم هم از همین قماش است. هر دویش در‏‎ ‎‏اسلام ممنوع است. نه شما حق دارید به کسی ظلم کنید، نه حق دارید که از کسی ظلم‏‎ ‎‏بکشید. ما دیگر ملتمان این است که نمی خواهند از تو ظلم بکشند. نمی خواهند. رؤسای‏‎ ‎‏جمهوری امریکا که تا حالا به ما ظلم کردند و به وسیلۀ عمالشان همه چیز ما را از بین‏‎ ‎‏بردند و بالاتر از همه نیروی انسانی ما را عقب راندند، ما از این به بعد نمی خواهیم این‏‎ ‎‏ظلم را بکشیم. ما می خواهیم این آدم بیاید اینجا و محاکمه اش بکنیم. خودش مطرح‏‎ ‎‏نیست. خودش یک آدم نیست. آن وقت هم که بود آدم نبود. خودش مطرح نیست. ما‏‎ ‎‏می خواهیم چه کنیم یک مفلوکی بیاید اینجا. و عاشق جمالش که مردم نیستند! ما‏‎ ‎‏می خواهیم این آدم بیاید اینجا محاکمه اش کنند و پرونده های قطوری که از او هست‏‎ ‎‏ارائه بدهند. و این همه معلول و این همه ناقص العضوی که به وسیلۀ او شده است، ما ارائه‏‎ ‎‏بدهیم به عالم. آقا وضع ما این است. وضع ملت ما در این سی و چند ساله حکومت، این‏‎ ‎‏است. وضعمان این است که جوانهای ما، این پیرزنها را بیاوریم که جوانهایشان را از‏‎ ‎‏دست دادند. عکس جوانهاشان را نشان بدهند که اینها آنهایند که در «سینما رکس‏‎[2]‎‏»‏‎ ‎‏مثلاً از بین رفتند.‏

نگرانی امریکا از افشای خیانتها

‏     امروز، الآن یک پیرمردی آمده بود که چهار تا یا پنج تا شش تا از اولادهای من در‏‎ ‎‏آنجا بودند. خوب ما این را می خواهیم بگوییم. این آقای انساندوست این را برده نگه‏‎ ‎‏داشته. نه اینکه انسان را می خواهد نگه دارد. آن خوب، انسان نیست که نگهش دارد. این‏‎ ‎‏نه این است که برای انساندوستی این کارها را دارد می کند. این خوف این را دارد که نبادا‏‎ ‎‏تحویل اینجا بدهند و مشت رئیس جمهور امریکا باز بشود که در آتیه نتواند دیگر رئیس‏‎ ‎‏جمهور بشود. یعنی قلمِ «نه» روی او امریکا بکشد که شما دیگر لایق رئیس جمهوری‏

‏نیستید. ملتش بفهمند که رؤسای جمهوری اینها چه می کردند با مردم. با دنیا چه کردند.‏‎ ‎‏ملتها که اینطور نیستند که افکارشان مسموم شده باشد مثل این رؤسا. ملتها افکارشان‏‎ ‎‏محفوظ است. مگر آنهایی که دوروبر اینها جمع اند. اینها خوف این معنا را دارند. اگر‏‎ ‎‏ملت ما از اول گفته بود که محمدرضا را آنجا نگه داشتید بکشیدش، می کشتندش. همچو‏‎ ‎‏آنها باکی از کشته شدن ندارند. ‏

گروگانهای لانۀ جاسوسی و سوءاستفادۀ کارتر

‏     شما خیال می کنید که برای این پنجاه نفر که در اینجا هستند، پنجاه و چند نفر‏‎ ‎‏جاسوسی که در اینجا هستند، اینها دلشان سوخته؟ و انساندوستیشان و حب به اهل ملتشان‏‎ ‎‏اسباب این شده. شما مطمئن باشید که مسئله این نیست. اینها فوج فوج سربازهای‏‎ ‎‏خودشان برای اینکه خدمت به آنها بکنند می فرستند به جبهه ها که اینها بریزند در‏‎ ‎‏جبهه ها، بکشند و کشته بشوند. هزاران افراد را از خود ملتشان به کشتن می دهند. برای‏‎ ‎‏اینکه یک صدایی در خود امریکا پیدا بشود که این رئیس جمهور ما چه آدم کذایی‏‎ ‎‏است. وضع این‏‏[‏‏ها‏‏]‏‏ روحیۀ اینها اینطوری است. اینها وضع روحشان ـ روح ـ الآن دیگر‏‎ ‎‏آن روح اولی که فطرت انسانی یا فطرت اولی است، اینها از دست دادند. همه انسانها به‏‎ ‎‏فطرت صحیح موجود می شوند. لکن بعد در محیطها، در تربیتها در اینطور چیزها عوض‏‎ ‎‏می شوند. اینها عوض شدند. از آن فطرت اولیشان عوض شدند. اینها برای خاطر این‏‎ ‎‏پنجاه و چند نفر که در اینجا حبسند، یعنی حبس هم خوب در محلشان هست، همان‏‎ ‎‏جایی که زندگی می کردند حالا هم همان جوری دارند زندگی می کنند. آنطور هم که تا‏‎ ‎‏حالا به من اطلاع دادند، و من همیشه سفارششان کردم، در کمال رفاه هم هستند. منتها‏‎ ‎‏آنها سر و صدا بلند کردند که اینها چطور و کذا. بعضی از اینها هم که رفتند آنجا گفتند نه،‏‎ ‎‏مسائل این نیست. نه برای خاطر این پنجاه و چند نفرشان دست و پا می کنند. همه تشبثش‏‎ ‎‏این است که رئیس جمهور بشود. اصلاً تمام نظرش به آنجاست. و من به او قول می دهم‏‎ ‎‏که نشود ان شاءالله ، رئیس جمهور شدن راه دارد. ‏


سخنی با کارتر

‏حالا ما فرض هم می کنیم تو چهار سال دیگر هم، پنج سال دیگر هم بخواهی رئیس‏‎ ‎‏جمهور بشوی. آخر ارزش دارد که یک انسانی، یک ملتی را، ملت دویست و چند‏‎ ‎‏میلیون جمعیتی را در نظر مردم اینطور جلوه بدهد. ارزش دارد؟ برای چهار پنج سال‏‎ ‎‏دیگر جنایت کردن. خوب، ریاست کردن اینها، همان جنایت کردن است. ارزش دارد‏‎ ‎‏برای ریاست کردن که مساوی با جنایتکاری است پنج سال. اینکه این قدر یک ملت‏‎ ‎‏امریکا را که آنها تقصیری در این باب ندارند، این قدر آنها را آلوده کند. و مردم دنیا را به‏‎ ‎‏ملت امریکا بدبین کند. تو خدمتگزار به ملت خودت هستی! تو اگر خدمتگزار به ملتت‏‎ ‎‏بودی، می گفتی خوب این جنایت کرده. ما این جنایتکار را می دهیم دست کسانی که به‏‎ ‎‏آنها جنایت کرده است. این خدمتگزاری بود. این آبرویی بود. همۀ ملت ایران برای تو‏‎ ‎‏هورا می کشیدند. اما حالا چه شده؟ حالا تو را یک جنایتکار، بدتر از آن جنایتکار‏‎ ‎‏می دانند. حالا مشت باز شده دیگر. و تو را یک آدمی می دانند که داری ملت خودت را‏‎ ‎‏هم به باد می دهی. ارزش دارد؟ اگر فرض کنیم تو رئیس جمهور هم بشوی. این ارزش‏‎ ‎‏دارد که انسان به این قدر جنایات خودش به پنج سال. حالا این شاه، شاه مخلوع از باب‏‎ ‎‏اینکه به قول خودش شاه بود می گفت من تا آخر عمرم شاهم. جنایات که می کرد‏‎ ‎‏می گفت: ارزش دارد، من تا آخر عمرم هستم. نمی دانست که خدا نمی خواهد. اما شما‏‎ ‎‏رئیس جمهوری. رئیس جمهور پنج ساله اید، شش ساله. یک همچو چیزی نیست.‏‎ ‎‏بعدش باید بروی. تا آخر هم که دیگر نوبت شما نمی رسد. رقبای شما هستند در این‏‎ ‎‏جورها. معلوم نیست، تو برای توهّم اینکه برسی به این مقام. الآن برای توهّم. الآن که تو‏‎ ‎‏نمی دانی تو می شوی یا آن چند نفر دیگری که کاندیدا هستند. تو سر هم دارید می زنید.‏‎ ‎‏شما برای خاطر توهّم اینکه من در پنج سال دیگر، شش سال دیگر، مشغول به این‏‎ ‎‏ریاست، و نمی دانم این بساط باشم، این را برای توهّم این داری ملت خودت را از دست‏‎ ‎‏می دهی. داری ملت خودت را و همه شئون امریکا را در نظر شرق فاسد جلوه می دهی.‏‎ ‎‏این ارزش دارد که برای یک توهّم، آدم این کار را بکند. این عقل اقتضا می کند که‏

‏انسان برای توهّم اینکه شاید برسم به آنجا، اینقدر جنایت فعلی بکند. اینها‏‎ ‎‏اینطورند وضعشان.‏

یادی از دوران نوجوانی 

‏     و ما امروز مبتلای با یک همچو انسانها یا آدمها یا موجوداتی هستیم که باید همۀ ملت‏‎ ‎‏ما با آن مبارزه کند. و ما نمی ترسیم از اینکه در اقتصاد ما را منزوی کند. یا فرض کنید که‏‎ ‎‏دخالت نظامی. ما از این چیزها نمی ترسیم. ما قبل از این حرفها، شاید شما هیچ کدامتان‏‎ ‎‏یادتان نباشد، همۀ این شلوغیها که حالا می بینید بود. ما شاهدش بودیم. ما در همان‏‎ ‎‏محلی که بودیم، یعنی خمین که بودیم سنگربندی می کردیم. من هم تفنگ داشتم. منتها‏‎ ‎‏من بچه بودم به اندازۀ بچگی ام. بچه شانزده، هفده ساله. ما تفنگ دستمان بود. تعلم‏‎ ‎‏تفنگ هم می کردیم. من بلدم الآن تفنگ اندازی را. این اخوی ما بزرگتر از ما بود. ایشان‏‎ ‎‏تفنگ انداز است. منتها حالا پیرمرد است. ما سنگر می رفتیم و با این اشراری که بودند و‏‎ ‎‏حمله می کردند و می خواستند بگیرند و چپاول بکنند. هرج و مرج بود. دیگر دولت‏‎ ‎‏مرکزی قدرت نداشت. و هرج و مرج بود. قبل از این رضا خان بود. هرج و مرج و دولت‏‎ ‎‏مرکزی هم بدون قدرت. و همه جا. کاشان و این حدود قم و کاشان دست نایب حسین‏‎ ‎‏کاشی بود؛ «نایب حسین»‏‎[3]‎‏ و پسرش. ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ آن حدود ما هم حمله می کردند «زلقی‏‎[4]‎‏»ها‏‎ ‎‏و نمی دانم اینها حمله می کردند. و یک دفعه هم آمدند یک محله ای از خمین را گرفتند.‏‎ ‎‏و مردم با آنها معارضه کردند. و تفنگ دست گرفتند. و ما هم جزء آنها بودیم که به‏‎ ‎‏اندازه ای که می توانستیم حرکت بکنیم. ‏

ننگ سیاست بازان وابسته به امریکا

‏     ما امیدواریم که این ملت ما همه تفنگدار باشند و همه جنگجو. آن قدری که‏‎ ‎‏می توانیم می زنیم. حالا شما فانتوم آوردید ریختید سر ما. هر کاری می خواهید بکنید. ما‏

‏را نترسانید از اینکه ما نظامی می آوریم. ما نظامیهای شما را اینجا دفنشان می کنیم. و ما را‏‎ ‎‏نترسانید از اینکه به شما برای خاطر انساندوستی گرسنگی می دهیم تا بمیرید. نخیر،‏‎ ‎‏اینطور نیست. روزی ما با خداست. و ما قدرت این را داریم که از این زمین خدا روزیمان‏‎ ‎‏را بیرون بیاوریم. همۀ کشاورزهای ما ان شاءالله بیدار شدند و کشاورزیشان را تقویت‏‎ ‎‏می کنند. در هر صورت مسئله این است که ما الآن مبتلای به یک همچو قدرتی هستیم. و‏‎ ‎‏مع الأسف در داخل ما هم جناحهایی هستند دست و پا می کنند که همان مسائل را درست‏‎ ‎‏کنند. یعنی دست و پا می کنند که امریکا قدرت پیدا کند. این ننگ را ما کجا باید ببریم که‏‎ ‎‏اهالی یک کشوری، افرادی که از همین مملکت است، اینجا زاییده شده و اینجا پرورش‏‎ ‎‏پیدا کرده، حالایی که مملکت ما و ملت ما قدرت امریکا را در اینجا شکست داده است،‏‎ ‎‏باز روابط با امریکا دارند که برگردانند. ما این ننگ را باید کجا ببریم. این شکایت را پیش‏‎ ‎‏کی بکنیم که باز هم در بین جمعیت ما اشخاصی هستند که اخلال می کنند که نمی خواهند‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی تحقق پیدا بکند. جمهوری اسلامی اگر تحقق پیدا کند دست اربابها‏‎ ‎‏کوتاه می شود، نبادا این کار بشود. ‏

پیروان منطق کارتر

‏     از آن روز اولی که ما آمدیم به اینجا و قبلش، اخلال می کردند. قدم به قدم اخلال‏‎ ‎‏می کردند. خواستید رأی بدهید، رأی نمی گذاشتند بدهید. یک دسته ای نمی گذاشتند.‏‎ ‎‏آنجا جلو رفتید و شکست دادید آنها را. بعدش قدم دوم. بعدش راجع به قانون اساسی،‏‎ ‎‏چه حرفهای مزخرف زدند. و گفتند و اخلال به اینکه نبادا یک همچه چیزی بشود. بعد‏‎ ‎‏مردم رأی دادند. و در این رأی صد در نود از آن رأی سابق بیشتر بود. مردم صدی نود‏‎ ‎‏رأی دادند. حالا به دست و پا افتادند که اربابها دارند شکست می خورند، چه بکنیم. باز‏‎ ‎‏هیاهو می کنند. می خواهند رأی چند نفر آدم را بر رأی تمام ملت به اسم مصلحت ملت.‏‎ ‎‏این همان منطق کارتر است. منطق کارتر این است که ما برای خاطر این انسان داریم سی و‏‎ ‎‏پنج میلیون جمعیت را زیر پا له می کنیم. اینها هم برای خاطر چند نفر آدم، برای خاطر‏

‏یک عدۀ معدودی یا برای خاطر عشق به امریکا می خواهند نهضت اسلامی ما را‏‎ ‎‏شکست بدهند و اسلام را شکست بدهند. تأسف این است. اسلام را می خواهند شکست‏‎ ‎‏بدهند. دانسته یا ندانسته. و نمی توانند. امروز مملکت ما، ملت ما همچو شده است. همچو‏‎ ‎‏بیدار شده است و چشمهایش را باز کرده که این توطئه ها دیگر فایده ندارد. همۀ این‏‎ ‎‏توطئه ها را این ملت دفع می کند. ‏

‏     خداوند ان شاءالله به شما سلامت بدهد. به خواهران من، برادران من. من به همه شما‏‎ ‎‏دعا می کنم و تا نفس می کشم خدمت به شما می کنم. خداوند همه تان را ان شاءالله حفظ‏‎ ‎‏کند. ‏

‎ ‎

  • ـ محمدرضا پهلوی.
  • ـ سینما رکس آبادان که بیش از چهار صد تن از مردم شهر، هنگام تماشای فیلم بر اثر ایجاد یک حریق گسترده در آتش سوختند و جان سپردند.
  • ـ نایب حسین کاشی یکی از یاغیان معروف منطقه مرکزی بود که سرانجام با ترفند وثوق الدوله همراه با چند تن از پسران و نزدیکانش به تهران آمد و او را دستگیر و اعدام کردند.
  • ـ «زلّقی»ها نیز گروهی از یاغیان اواخر سلسله قاجار و اوایل حکومت رضا خان بودند.