دیدار ایشان پس از چندین سال آن هم با عاطفه و محبتی که ایشان داشتند خیلی خوشحال کننده بود. اما چند دقیقه ای ننشسته بودند که گفتند: «من باید بروم»
اگر در لابلای شوخی ها مثلاً جمله ای گفته می شد که منظور غیبت را داشت امام فوراً ناراحت می شدند و تذکر می دادند که غیبت امر حرامی است و جایز نیست.
به یاد دارم بعد از حمله به مدرسه فیضیه، در دوم فروردین 1342 که طلبه جوانى بودم، خیلى نگران شده بودم
حضرت امام در قم هنگام درس گفتن روی زمین می نشستند و درس می گفتند.
یک خانمی در تبریز به من گفت که پسر من در دست عراقیها اسیر بوده است.
ما گاهی برای شکایت و درد دل خدمت امام می رفتیم، اما آقای بهشتی هیچ وقت نزد امام شکوه نمی کرد.
حضرت امام(س) با آن کهولت سن و ضعف حتی در ایامی که ماه مبارک، مصادف با گرمای سوزان در روزهای بلند تابستان بود، مقیّد به انجام نافله مغرب و عشا بودند
امام علاوه بر انجام تمام اعمال عبادی ماه رمضان، سه بار قرآن را ختم می کردند.
یکی از روزهای ماه رمضان بود. همه روزه بودیم و با اذان مغرب که از بلندگوهای نصب شده در اردوگاه به گوش رسید، همگی آماده شدیم که افطار کنیم.
امام به دعا خیلی اهمیت میدادند، به خصوص به مناجات شعبانیه.
امام نه تنها خود مهذب بودند، بلکه همیشه سعی داشتند که طلاب، مهذب تربیت شوند
با وجود اینکه دکترها به امام اجازه روزه گرفتن نمی دادند و امام هم خیلی مقید به این بودند که دستور دکترها را اجرا کننداما هیچ مشخص نمی شد که امام روزه نیستند.
دستور داده بودند که از اوائل ماه رمضان همه بر علیه امام شعار بدهند. روز اول ماه رمضان فرا رسید؛ ولی هیچکس شعار نداد.
در ماه مبارک رمضان در فصل گرماى نجف اشرف، ایشان براى نماز جماعت ظهر و عصر با زبان روزه به مدرسه مرحوم آیتاللّه بروجردى تشریف مىبردند
آقا گفته بودند: من دیدم این بچه روزه نمى تواند بگیرد و اهمیت روزه گرفتن برایش از بین مى رود، بنابراین گفتم از قم برود که اگر یک روزى به او گفتیم روزه بگیر، بداند که باید روزه بگیرد نه اینکه بگوید مى گیرم و بعد هم برود بخورد.
زمستان که مىشد، یک ماه در خانه، ماهرمضان اعلام مىکردند و هر که مىخواست روزه مىگرفت و به بچهها هم گفته مىشد که چون در ماه رمضان سفر بودید و روزه نگرفتید حالا باید، این سى روز را روزه بگیرید
من شوق خاصى براى روزه گرفتن داشتم و کمتر از نُه ساله بودم که روزه گرفتن راشروع کردم.
من همواره در پشت سر ایشان میایستادم