شهادت حاج آقا مصطفی طلیعه ای شد برای این که مردم بتوانند آزادانه از امام اسم ببرند. ساواک کنترل از دستش بیرون شده بود و کمتر می توانست...
یکی از رخدادهایی که نقش مؤثری در بسیج توده های مردم و مبارزین و اتحاد آنها علیه حکومت پهلوی داشت، درگذشت اسرارآمیز آیت اللّه سید مصطفی خمینی در اول آبان 1356 در نجف اشرف بود. خبر این حادثه آتش انقلاب را شعله ور تر ساخت، و گویا ....
یکبار نزد آقای خمینی رفتم و ایشان در حال بالا رفتن از پله ها بودند. به ایشان عرض کردم دیگر ادامه ندهید؛ علما با شما نیستند. ایشان برگشتند رو به من و فرمودند...
امام در چند مجلسی که من منبر می رفتم تشریف داشتند. وقتی من قرآن می خواندم می دیدم که امام همینجور اشکشان سرازیر می شود. گفت که از آنجا این آشنایی و برخورد اینجوری شروع شد ولی ...
در دوران انقلاب، مردم شریف ایلام هم، هماهنگ با سایر شهرها تظاهراتی علیه رژیم بر پا نمودند... تیراندازی به منظور سرکوبی انقلابیون شروع شد...
راه پاسداری از نهضتش همین است که هر کس در هر رتبه و مقامی که هست در پیشبرد آرمان ها و اهداف معظم له بکوشد و اگر غیر از این شد نهضت شکست خواهد خورد.
به جمله من اتّبع رضوانه عنایت بیشتری بکنید... تا راه های سلام را به شما بنمایاند.
مردم تقاضا کردند که ملاقاتی با حضرت امام داشته باشند. دفتر هم موافقت کرد. چند تا اتوبوس از بندر انزلی آمدند و صبح در جماران، در مسیر بیت حضرت امام مستقر شدند.
مرحوم والد به من گفتند که پسرم از حاج آقا روح الله خیلی خوشم می آید، مرید ایشانم، من میل دارم امشب حاج آقا روح الله که تشریف می آورند با دست خودشان تو را معمم کنند.
زمانی که امام را در خیابان قیطریه در منزل آقای روغنی بازداشت کرده بودند؛ برادرها می خواستند سؤالی از خدمت ایشان بپرسند. لذا ما می بایست آن سؤال را پیش حضرت امام برده و جوابش را از ایشان می گرفتیم. در آن زمان آن ها من را برای این کار انتخاب کردند تا نامه ای که حاوی سؤال شرعی بود، را به طریقی به دست امام برسانم یا بتوانم شفاهی این سؤال را از امام بپرسم. به یاد دارم که گفته بودند این نامه را آقای مطهری یا آقای بهشتی داده اند.
امام ورزش را دوست داشتند و آن را بهترین و سالمترین تفریحات می دانستند.
من امام خمینی را از زمانی شناختم که فعالیت های انقلابی خود یعنی مبارزه علنی با محمدرضا پهلوی را آغاز کرده بود و آشکارا در مقابل نظام شاهنشاهی ایران ایستاد. زمانی که ایشان در تبعید بودند، من اخبار مربوط به ایشان و رویدادهای سیاسی ایران را در روزنامه های بین المللی می خواندم و دنبال می کردم. باید بگویم که من امام خمینی را از میان همان سطور و صدها حوادث تلخ سال های مبارزه شناختم.
یادت باشد! هرقدر پست و مقامت در آن دنیا بالاتر باشد در این دنیا کارت سخت تر است.
امام در نیمه شعبان، اول رجب، نیمه رجب، عید قربان، عید فطر، روز عرفه و ایام زیارتی دیگر، برای زیارت به کربلا می رفتند و در آنجا اقامت داشتند و هر روز به حرم مشرف می شدند. آنجا زیارت جامعه را در حرم امام حسین (ع) مرتب صبحها و شبها می خواندند.
در نظر ایشان نماز یک معاشقه است نه وظیفه ای که ما مجبور به انجام آن باشیم. از نماز لذت می برند، چون عبادت را ابراز عشق در برابر معشوق می دانند. از ظاهر رفتار امام برمی آمد که زمان مناسب ابراز این شیفتگی، شب است. اکثر آشنایان این طور نقل می کنند که امام از سن جوانی نماز شب و تهجد جزو برنامه هایشان بود.
هنگامی که نزدیک نماز می شد سر از پا نمی شناختند. به هر کس که در اتاق بود صراحتاً می گفتند: بروید که وقت نماز است و همیشه در این لحظات یک تبسمی پیدا می کردند که آدم احساس می کرد انتظار لحظات شیرینی را می کشند.
اوایل جنگ بود که ناگهان صدای ضدهوایی به گوش ما رسید و ما چون تا آن روز با صدای ضدهوایی آشنا نبودیم، احساس کردیم که هر صدا به منزله انفجار یک بمب است؛ لذا سراسیمه به اتاق امام رفتیم. دیدم امام در ایوان اتاق مشغول نماز و عبادت بودند. گویی اصلاً صدایی نشنیده و اصلاً متوجه ورود ما به اتاق نشده اند.
ورود به ضیافت الهی، روزه ماه رمضان با رعایت جوانب و الزامات آن، بهره گیری از مائده آسمانی قرآن، بستن راه های شهوات و ترک خواهش های نفسانی و مهیا شدن برای فرصت لیلةالقدر که شب نزول قرآن است و قدر و منزلت آن از هزار ماه بیشتر است، و سنت های الهی در آن احیا و سرنوشت انسان ها در آن تعیین می شود و طبیعی است که او این همه فرصت را قدر می داند و غنیمت می شمارد.