باید دانست که نویسنده در نظر ندارد که بحث در اطراف جهات علمیّه این حدیث شریف کند؛ به جهاتی:
اوّل: قصور باع و قلَّة اطلاع در این میدان.
دوم: آن که شُرّاح «کافی» شریف ـ که از اعاظم علماء و افاخم فضلاء و زبدۀ محققین و قدوۀ مُدَقّقین و اساتیذ علم و ایقان و اساطین فلسفه و عرفانند ـ برای کسی جای کلام نگذاشتند و در هر رشته ای دست اخلاف را از رشتۀ سخن کوتاه نمودند، ـ جَزاهُمُ الله عَنِ الاسلامِ خَیراً.
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 7 سوم: آن که استفاده از نکات علمیه منحصر به اهل علم و فضل است و دست عامّه از آن کوتاه است و ما را نظر به استفادۀ عموم بلکه عوامّ است.
چهارم ـ و آن عُمده است ـ : آن که مقصود مهم از صدور این احادیث شریفه و مقصد اَسنی از بسط علوم الهیّه، اِفهام نکات علمیّه و فلسفیّه و جهات تاریخیّه و ادبیّه نیست و نبوده؛ بلکه غایت القُصوای آن سبکبار نمودن نفوس است از عالم مُظلَم طبیعت و توجّه دادن ارواح است به عالم غیب و منقطع نمودن طایر روح است از شاخسار درخت دنیا، که اصل شجرۀ خبیثه است، و پرواز دادن آن است به سوی فضای عالم قدس و محفل انس، که روح شجرۀ طیّبه است. و این حاصل نیاید مگر از تصفیۀ عقول و تزکیۀ نفوس و اصلاحِ احوال و تخلیص اعمال.
چنانچه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در حدیث شریف کافی، که علم را منحصر فرمود به سه چیز؛ تعبیر از قسم اوّل، که علم عقاید است، به «آیه و نشانۀ محکمه» فرمود و این بدین نکته است که حتّی علوم عقاید نیز باید آیت الهیّه باشد و منظور و مقصود از آن، طلب حق و جستجوی محبوب مطلق باشد، که اگر متکلّمی فرضاً یا حکیمی نقد عمر خود را صرف در شُعَب مُتشَتِّته و فنون متکثرۀ علم کلام و حکمت کند، و علم آیتِ الهی و آلتِ حق جوئی و حق خواهی نباشد، خودِ آن علم حجاب، بلکه حجاب اکبر شود، و علمش علم الهی، و حکمتش حکمت الهیه نخواهد بود. بلکه پس از بحث بسیار و قال و قیل بی شمار، قلب را به عالم طبیعت کثرت، اعتناءِ افزون شود و روح را به شاخسار
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 8 شجرۀ خبیثه، تعلق محکم گردد.
حکیم، وقتی الهی و عالم هنگامی ربّانی و روحانی شود که علمش الهی و ربّانی باشد و اگر علمی از توحید و تجرید فرضاً بحث کند، ولی حق طلبی و خداخواهی او را به این بحث نکشانده باشد، بلکه خودِ علم و فنون بدیعۀ آن بلکه نفس و جلوه های آن او را دعوت کرده باشد، علمش آیت و نمونه و نشانه نیست و حکمتش الهیّه نیست، بلکه نفسانیه و طبیعیّه است.
پس این که نزد علماء مشهور است که یک قسم از علوم است که خودش منظور است فی نفسه ـ که در مقابل علوم عَمَلیّه است ـ در نظر قاصر درست نیاید، بلکه جمیع علوم معتبره را سِمَت مقدّمیت است؛ منتهی هر یک برای چیزی و به طوری مقدمه است. پس علم توحید و توحید علمی مقدمه است برای حصول توحید قلبی، که توحید عملی است، و با تعمّل و تذکّر و ارتیاض قلبی حاصل شود.
چه بسا کسانی که صرف عمر در توحید علمی نموده و تمام اوقات را به مطالعه و مباحثه و تعلیم و تعلّم آن مصروف کردند و صبغۀ توحید نیافته اند و عالم الهی و حکیم ربّانی نشده، تزلزل قلبی آنها از دیگران بیشتر است، زیرا که علوم آنها سِمَت آیه بودن نداشته و با ارتیاضات قلبیّه سرو کار نداشته اند و گمان کرده اند با مُدارسۀ فقط، این منزل طی می شود.
ای عزیز! جمیع علوم شرعیّه مقدمۀ معرفت الله و حصول حقیقت توحید
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 9 است در قلب ـ که آن صبغة الله است: «وَ مَن احسَنُ مِنَ الله صِبغَةً» ـ غایت امر آن که بعضی مقدمۀ قریبه و بعضی بعیده و بعضی بلاواسطه و بعضی مع الواسطه است.
علم فقه، مقدمۀ عمل است و اعمال عبادی، خود، مقدمۀ حصول معارف و تحصیل توحید و تجرید است، اگر به آداب شرعیۀ قلبیّه و قالبیّه و ظاهریّه و باطنیّه آن قیام شود. و نقض نتوان نمود که از عبادات چهل ـ پنجاه سالۀ ما هیچ معارف و حقایقی حاصل نیامده است، چه از علوم ما نیز هیچ «کیفیت و حالی حاصل نشده» و ما را سر و کاری با توحید و تجرید، که قرة العین اولیاء ـ علیهم السلام ـ است، نبوده و نیست. و آن شعبه از علم فقه، که در سیاست مُدُن و تدبیر منزل و تعمیر بلاد و تنظیم عِباد است، نیز مقدمۀ آن اَعمال است که آنها دخالت تام تمام در حصول توحید و معارف دارند که تفصیل آن از حیطۀ این مختصر خارج است.
و همین نحو، علمِ به منجیات و مهلکات در علم اخلاق، مقدمه [ است ]برای تهذیب نفوس، که آن مقدمه است برای حصول حقایق معارف و لیاقت نفس برای جلوۀ توحید؛ و این نزد اهلش پر واضح است و برای جاحدین نیز معلوم نخواهد شد؛ گرچه «مثنوی هفتاد من کاغذ شود».
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 10 از مطلب دور افتادیم و عنان قلم ما را به وادی دیگر که بس عمیق است کشاند. منظور ما این است که مقصد قرآن و حدیث تصفیۀ عقول و تزکیۀ نفوس است برای حاصل شدن مقصد اعلای توحید. و غالباً شرّاح احادیث شریفه و مفسرین قرآن کریم این نکته را، که اصلِ اصول است، مورد نظر قرار ندادند و سرسری از آن گذشته اند و جهاتی را که مقصود از نزول قرآن و صدور احادیث به هیچ وجه نبوده، از قبیل جهات ادبی و فلسفی و تاریخی و امثال آن، مورد بحث و تدقیق و فحص و تحقیق قرار داده اند.
حتّی علماء اخلاق هم که تدوین این علم کردند، یا به طریق علمی ـ فلسفی بحث و تفتیش کردند مثل کتاب شریف «طهارة الاعراق» محقق بزرگ «ابن مسکویه» وکتاب شریف «اخلاق ناصری» تالیف حکیم متالّه وفیلسوف
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 11 متبحِّر افضل المتاخّرین نصیرالملّة والدّین ـ قدّس الله نفسه الزکیّة ـ و بسیاری از [قسمتهای] کتاب «احیاء العلوم» «غزالی» ـ و این نحو تالیف علمی را در تصفیۀ اخلاق و تهذیب باطن تاثیری بسزا نیست، اگر نگوییم اصلاً و راساً نیست ـ و یا از قبیل تاریخ الاخلاق است ـ به اصطلاح نویسنده ـ که مشتمل بر قصص و حکایات و اَمثال و وقایع است، که صَرف وقت در آن انسان را از مقصد اصلی باز می دارد.
کتاب «احیاء العلوم» که تمام فضلاء او را به مدح و ثنا یاد می کنند و او را بدء و ختم علم اخلاق می پندارند، به نظر نویسنده در اصلاح اخلاق و قلع مادۀ
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 12 فساد و تهذیب باطن کمکی نمی کند، بلکه کثرت ابحاث اختراعیّه و زیادی شعب علمیّه و غیر علمیّه آن و نقلهای بی فایدۀ راست و دروغ آن انسان را از مقصد اصلی باز می دارد و از تهذیب و تطهیر اخلاق عقب می اندازد.
بالجمله، به نظر قاصر، اخلاق علمی و تاریخی و همین طور تفسیر ادبی و علمی و شرح احادیث بدین منوال از مقصد و مقصود دور افتادن و تبعیدِ قریب نمودن است. نویسنده را عقیده آن است که مهم در علم اخلاق و شرح احادیث مربوطۀ به آن یا تفسیر آیات شریفه راجعۀ به آن، آن است که نویسندۀ آن با اِبشار و تنذیر و موعظت و نصیحت و تذکّر دادن و یادآوری کردن، هر یک از مقاصد خود را در نفوس جایگزین کند. و به عبارت دیگر، کتاب اخلاق، موعظۀ کتبیّه باید باشد و خود معالجه کند دردها و عِیبها را، نه آن که راه علاج نشان دهد.
ریشه های اخلاق را فهماندن و راه علاج نشان دادن، یک نفر را به مقصد نزدیک نکند و یک قلب ظلمانی را نور ندهد و یک خُلق فاسد را اصلاح ننماید. کتاب اخلاق آن است که به مطالعۀ آن، نفس قاسی نرم، و غیر مهذّب مهذّب، و ظلمانی نورانی شود؛ و آن، به آن است که عالِم در ضمن راهنمایی، راهبر و در ضمن ارائۀ علاج، معالِج باشد و کتاب، خود، دوایِ درد باشد نه نسخۀ دوانما.
طبیب روحانی باید کلامش حکمِ دوا داشته باشد نه حکم نسخه. و این کُتب مذکوره نسخه هستند نه دوا، بلکه اگر جرات بود می گفتم: «نسخه بودن بعضی از آنها نیز مشکوک است»، ولی از این وادی صرف نظر کردن اولی است.
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 13 نویسنده، راه نوشتن کتاب اخلاق را باز کردم که اگر عالمی نویسنده و قادر بر تقریر و تحریر پیدا شد، این طرز بنویسد؛ نه آن که خودِ من را چنین قدرت یا قلم شکسته ام را این توانایی یا قلب ظلمانیم را این بینائی است. و معلوم است اِشکال نمودن سهل است، ولی حل آن کردن مشکل است. و ما از خدای متعال توفیق می طلبیم که قلب سخت ما را نرمی دهد و اخلاص را نصیب فرماید که شاید از این نوشتۀ نالایق دلی به دست آید؛ انَّهُ وَلِیُّ الفَضلِ وَ الا ِنعامِ.
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 14