سرش را تکان میدهد. به طرف چپ برگشت و نگاهی به گربه انداخت. نمیدانست چه بکند.
با خود گفت: «بهتر است به لانهام برگردم و کمی صبر کنم تا راسو بلند بشود و برود.»
در همین فکرها بود که صدایی از بالای سرش شنید. نگاه کرد. لابهلای شاخههای درخت تنومندی که خیلی هم از لانهاش دور نبود، جغدی را دید که نگاهش میکند. جغد خشمگین بود و معلوم بود که گرسنه است و...
کتاب «رومی و بومی» روایت تازهای از حکایت آشنای موش و گربه است. این کتاب به بهای 3000 تومان چاپ و منتشر شده است.
هم بحث و گفتگو میکردند. نزدیک بود کارِ بحث به دعوا و مُرافعه بکشد، که فکر تازهای به سرشان زد و آنها را با هم آشتی داد: قرار گذاشتند هرکدام
مجلات دوست کودکانمجله کودک 511صفحه 35