تو هم و بد خط نوشته بودم، ترسیدم معلم نتواند درست آن را بخواند. برای همین جواب آن سؤال را دوباره در پشت ورقه بعد از تمام جوابها به صورت تمیزتر نوشتم که اگر معلم نتوانست جواب قبلی را درست بخواند این جواب را بخواند و نمره کامل را به من بدهد. چون این سؤال چهار نمره داشت و نمیخواستم که نمره آن را از دست بدهم. از قضای روزگار چون معلم حواساش نبود یک بار در صفحه اول به آن جواب بد خط چهار نمره داده بود و یک بار دیگر هم به آن جواب خوش خطی که پشت صفحه بود چهار نمره داده بود و این طوری که نمره من هفده شده بود. امتحانی سخت بود که اکثر بچهها نمرهشان کم شده بود و نمره خوب من بد جوری توی ذوق میزد. وقتی ورقه امتحانیام را معلم به من پس داد زود متوجه این قضیه شدم و فهمیدم معلم اشتباه کرده است و به من چهار نمره زیاد داده. و از آن جایی که شیطان خیلی زود در جلد آدمیزاد میرود، قبل از آن که من بفهمم شیطان در جلد من هم رفته بود. به خصوص که معلمم مرا و یکی دو نفر دیگر را که نمره خوب گرفته بودند حسابی تشویق کرده بود. و حالا سر
«سگهای گرسنه و پوست گاو»
روزی چند سگ گرسنه از کنار رودخانهای میگذشتند، که یکدفعه چشمشان به چند پوست گاو افتاد که روی آب رودخانه شناور بود. سگها
مجلات دوست کودکانمجله کودک 511صفحه 14