شب رسید. همه جا تاریک شد. چیزی نمیدیدند اما هنوز منتظر بودند. صدای ضعیفی از دوردستها آمد. گوشهایشان تیز شد ... دیلینگ ... دیلینگ ... صدا صدای گله بود.
سگ گله زودتر از همه آمد. نشانه آن بود که گله الان میرسد.
کمال بیتاب است. تا چشمش به مش موسی میافتد ذغال را به او نشان میدهد و از اوکمک میخواهد. مش موسی: (( کمال جان، گوسفندها تازه از چرا برگشتهاند. خودت که میدانی الان خیلی کار دارم. حالا که اینجایید کمک کنید آنها را به آغل ببرم و برهها را جدا کنیم. بعد ببینیم چه کار میتوانیم برای این حیوان زبان بسته بکنیم.))
کمال پیش خودش فکر کرد چقدر بره، چقدر گوسفند. از صبح تا حالا به چرا رفتهاند و سینههایشان پر از شیر است و حالا برهها میخواهند شیر بخورند...
خوش به حالشان. خدایا، چرا باید میان این همه بره ذغال من مریض بشه. یعنی میشه زود خوب بشه و مثل این برهها بدو بدو کنه؟
مش موسی ذغال را معاینه کرد و گفت: (( باید دو هفتهای پیشم بمانه تا خوبش کنم. غصه نداره خوب میشه.)) کمال: (( اما من که نمیتوانم ذغال را تنها بگذارم.)) مش موسی: (( تنها کدامه؟ پس من چیام؟ تازه این همه بره اینجا هست. یعنی چی؟ چشمت را پاک کن. تو پسر بزرگ خانهتان هستی. وقتی پدرت توی کوهه، تو مرد خانهای. مگر نمیخواهی برهات خوب بشه؟ بسپرش به خدا و بگذارش اینجا، خیالت راحت باشه...))
حالا ذغال میان بقیه برهها بود. از شما چه پنهان، کمال یکی دو قطره هم اشک ریخت. اما کدام مهمتر بود. خوب شدن ذغال یا ...
بیشترین چرخش سیارهای مربوط به زحل است که هر 23/10 ساعت یک دور به گرد خود میچرخد. آهستهترین چرخش را هم ونوس دارد که 01/243 روز طول میکشد تا یک دور بچرخد!
مجلات دوست کودکانمجله کودک 464صفحه 37