نمیرفتیم که با برادر و پسرخالههایم دور هم جمع میشدیم و یک سینمای کوچک راه میانداختیم. نور آپارات را روی یک تکه کاغذ کوچک تنظیم میکردیم و صندلیهای کوچکی با وسایل خانهسازی جلوی آن میچیدیم. آدمکهایی به عنوان تماشاچی روی صندلیها قرار میدادیم و واقعاً فیلمی را برای آدمکها اکران میکردیم. گاهی نمایشی هم خودمان اجرا میکردیم، علاقه به نمایش از همان موقع شروع شد تا کمکم رسیدیم به دوران دبستان و نمایشهای دبستانی. در ایام خاصی که میشد نمایش اجرا میکردیم و همینطور که جلوتر میآمد فعالیتمان در این زمینه هدفمندتر میشد.
Õ تا رسید به اینکه قرار شد بروید و تست بازیگری بدهید.
بله. به پیشنهاد دوستم به تالار شهید چمران کرج رفتم که تستی برای یک نمایش بدهم اما همان روز برای نقش اولش انتخاب شدم. نمایشنامهای بود از بهرام بیضایی. 9 ماه تمرین کردیم و 15 روز در همان تالار شهید چمران اجرا داشتیم.
Õ 9 ماه تمرین؟ پس درس و مشق دانشگاهتان چی؟
بالاخره هر طور که بود به درسم هم میرسیدم. در آن زمان من در لواسانات زندگی میکردم و مدام به کرج میرفتم. در طول 9 ماه هریک روز در میان سر تمرین حاضر میشدم حتی یادم است یک بار به مسافرت شمال رفته بودم اما به هر شکلی که بود خودم را به کرج و به سر تمرین رساندم. اشاره کردم که حاصل این تمرینها 15 روز اجرا بود. در یکی از این اجراها اتفاق جالبی که برای من افتاد این بود که خانم آزیتا رضایی که نویسنده و کارگردان هستند و برای کودکان کار میکنند به دیدن نمایش آمده بودند. مدتی بعد خانم رضایی با من تماس گرفتند و برای اجرای نمایشی با عنوان شهر خوب بچهها از من دعوت به همکاری کردند که در آن نمایش هم نقش اول به من محول شد. از همان زمان همکاری من با خانم رضایی شروع شد.
Õ و وارد فضای کار برای کودک شدید؟
بله. اما برایم کار راحتی نبود و با دو مسئله روبرو بودم. یکی صدایم بود. در نقشی که قبلاً داشتم باید با صدای خاصی صحبت میکردم. خیلی سختی کشیدم و مدتها عذاب کشیدم تا عاقبت توانستم آن صدا را دربیاورم. این قدر به سختی به این مرحله رسیده بودم که دیگر نمیتوانستم صدایی غیر از آن صدا از خودم
در منظومهشمسی ما، 3 ماه (قمر) دارای جو یا اتمسفر مخصوص به خود هستند. آنها عبارتند از تیتان (ماه زحل)، لو (ماه مشتری) و تریتون (ماه نپتون).
مجلات دوست کودکانمجله کودک 464صفحه 12