دزد یک چشم که نمی دانست چکار باید بکند. همینطوری که می رفت یک دفعه پایش رفت توی یک چاله و افتاد زمین و حسابی دردش گرفت و شروع کرد به داد و هوار کردن اما همین که بلند شد و به چاله نگاه کرد و دو قدم به جلو برداشت. زیر پایش خالی شد و توی یک چاه عمیق سقوط کرد و افتا .و توی آب و شلپی هم صدا داد. او که حسابی ترسیده بود اول مدتی توی آب دست و پا زد. اما وقتی روی پاهایش ایستاد فهمید آب چاه فقط تا کمرش است و وقتی چشمش به تاریکی عادت کرد روی دیوارهای چاه رازها را دید و زد زیر خنده اسماعیل راست گفته بود و این اولین خلی بود که حرف حساب زده بود. دزد یک چشم دستش را دراز کرد و اولین رازی که پیدا کرد راز ننه پیرزن بود که گفته بود "ای چاه تو بدان که من با اینکه چهل سال است آش می پزم اما اصلا آشپزی کردن بلند نیستم."
ادامه دارد
رومی ها در ساختمان سازی خود از اتاق و سرداب استفاده زیادی می کردند. سرداب محلی بود که معمولا جوی یا نهر آب از میان آن می گذشت.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 420صفحه 9