نیست . ما جاسوس نیستیم . پدر ما یعقوب پسر اسحاق پیامبر ، و نوه ی ابراهیم بزرگ است . پدر ما سالهاست که غصه دار و غمگین است . »
یوسف که لبخند می زد جلو رفت و پرسید : « چرا؟ شاید شما کارهای بیهوده ای دارید! »
- نه . پدر ما پسری کوچک تر داشت . آن پسر همراه ما به بیابان آمده بود که طعمه ی گرگ شد . به همین خاطر پدرمان غمگین و غصه دار است .
ـ آیا همگی شما از یک پدر هستید؟
ـ آری ، اما از مادر با هم یکی نیستیم .
یعقوب به تک تک آن ها نگاه کرد . بنیامین نبود . پرسید : « چظور پدرتان یکی از برادرانتان را نگه داشته و همراهتان نیست؟ »
یهودا جواب داد : « به خاطر این که او به جای آن برادر گم شده ی ما ، در کنار پدرمان است و پدرمان به او علاقه ی زیادی دارد . »
- از کجا باور کنم؟
برادر دیگر جواب داد : « ما ، سرزمین دوری زندگی می کنیم و نمی توانیم کسی را بیاوریم تا به حرفهای ما گواهی بدهد! »
یوسف قدم زد و فکر کرد و گفت : « اگر راست می گویید ، آن برادرتان را هم به اینجا بیاورید تا من راضی شوم . »
برادرها با هم گفتند : « چگونه؟ پدر ما اجازه نمی دهد .! »
یوسف خندید .
- یکی از شماها را نگه می دارم . آن گاه پدرتان به خاطر او ، آن برادر را به این جا می فرستد!
او دستور داد بین برادران قرعه کشیدند . قرعه به اسم « شمعون » افتاد . او که در زمان کودکی به یوسف مهربان تر بود در آن جا ماند . به دستور یوسف ، خدمتکارها از برادران خوب پذیرایی کردند . دربار شترهایشان غله ریختند . سرانجام آن ها به کنعان بازگشتند .
آن ها در راه هم خوشحال بودند ، هم ناراحت . خوشحال از این که غلّه ی زیادی را به همراه می بردند و ناراحت از این که به پدر چه جوابی بدهند .
تولدی دوباره از سال 1998 تا کنون
از سال 1998 تا 2004 میلادی بایرن مونیخ به رهبری « اوتمار هیتسفیلد » توانست جانی دوباره پیدا کند . قهرمانی در بوندس لیگا در این دوره اعتباری دوباره به تیم بخشد .
مجلات دوست کودکانمجله کودک 360صفحه 11