یکی بود یکی نبود. درخت سیب ناراحت وعصبانی بود. با هرکس و هر چیزی که نزدیکش میرفت ، دعوا می کرد. کلاغ سیاهه ازهمه جا بی خبر پر زد و روی شاخه اش نشست. بال هایش را بست.
درخت سیب تا اورا دید، فریاد زد: «آهای کلاغ پَرپَری! به من بگو خبر داری؟ دیشب که ماه باریک بود، باغچه ی ما تاریک بود، کی برگ های مرا چید؟ »
کلاغه گفت: « به جان تو! جان خودم! من که خبر ندارم.
از صبح زود، قار و قار و قار، رفته بودم باغ انار.
یک شب تاریک
مهری ماهوتی
نام جاندار: نبالیا
اندازه : حدود میلی متر
گستردگی: آبهای سواحل آمریکا
زیستگاه : اعماق میانی آب
تغذیه : مواد دفعی کوچک
مجلات دوست کودکانمجله کودک 348صفحه 33