گلدان خجالتی خانه ایستاده بود. گلدان که گل های قرمز قشنگی هم داشت همیشه بی صدا کنار حیاط میایستاد وکمتر با کسی حرف میزد. لباسشویی غرغر کرد: پس تو دزد هستی؟ واقعاً که...
یخچال گفت: چرا نصفه شبی یواشکی آمده ای توی اتاق؟
رادیو گفت: «از تو انتظار نداشتم....،
گلدان خانم هم که ترسیده بود وخجالت هم می کشید جواب داد: ببخشید من فقط ....
-فقط چی؟ ....«فقط تشنه ام بود وآب می خواستم!»
وسایل خانه از تعجب دهانشان باز مانده بود!: آب ...؟
گلدان گفت: بله! آخر چند روز است که شیر آب حیاط خراب شده و آب پاش هم حوصله ندارد به من آب بدهد! اگر این طوری بمانم گلهای قرمزم خشک می شوند!.
یخچال پرسید: خوب چرا روز روشن نیامدی؟...
گلدان که حالا سرخ تر شده بود گفت: «آخر رویم نمی شد!...» وسایل خانه خیالشان راحت شد. خنده شان گرفت. دلشان هم برای گلدان سوخت. آفتابه جلو پریدو کمی آب توی خاک گلدان ریخت و گفت: نگران بناش! از امروز خودم برای
گلهایت آب می آورم!
آچار گفت: فردا میآیم ببینم چرا شیر آب حیاط خراب شده!»
یخچال گفت: هر وقت گرمت شد یا هوا سرد بود به ما بگو؟ خودمان توی اتاق یک جای خوب برایت پیدا میکنیم!
جارو برقی هم با لبخند گفت: «اما خواهش میکنم دیگر روی زمین گل و خاک نریز! چون همه اش را من باید جمع کنم!»
جارو برقی هم با لبخند گفت: «اما خواهش میکنم دیگر روی زمین گل وخاک نریز! چون همه اش را من باید جمع کنم!»
همه ی وسایل خانه خندیدند.
گلدان هم خندید. او از اینکه با همه ی وسایل دوست شده بود شاد بود و دیگر خجالت نمی کشید!...
نام جاندار: اختاپوس پاسفیک
اندازه : حدود 2 تا 9 متر
گستردگی: اقیانوس آرام
زیستگاه : اعماق تا 750متر
تغذیه : سخت پوستان کوچک
مجلات دوست کودکانمجله کودک 348صفحه 15