
او را جبران کرده باشد. یکی از روزها که پیش عموی دیگرش«عبّاس» نشسته بود. فرصت را مناسب دید و فکرش را با او در میان گذاشت:«عمو جان! لابد میدانی که خرج و مخارج خانۀ ابوطالب زیاد است و او با درآمد کمی که دارد. به سختی میتواند زندگی چندین پسر و دخترش را تامین کند. اگر موفق باشی، هرکدام از ما، یکی از پسرهای ابوطالب را به فرزندی قبول کنیم و به خانل خود ببریم، تا بار زندگیاش سبکتر شود.» عبّاس، که خودش مردی بازرگان بود و وضع مالی خوبی داشت، به راحتی پیشنهاد محمد را قبول کرد. آن وقت، قرار شد محمد، علی را به خانه خود ببرد و عبّاس، عقیل را. آن دو با هم پیش ابوطالب رفتند و این پیشنهاد را با او در میان گذاشتند. ابوطالب هم که محمد را خیلی دوست داشت، با این پیشنهاد مخالفتی نکرد و دو تا پسرهای خود را به آن دو مرد سپرد، تا برای آنها پدری کنند. به این ترتیب، علی به خانۀ پسر عمویش محمد رفت و عقیل به خانه عمویش عبّاس.
از این پس، علی ابن ابوطالب در دامان پر مهر و محبت محمد(ص) بزرگ شد و مادر مهربانی مانند خدیجه(س) پیدا کرد.
در بعضی از مناطق فرانسه، فروش پیاز و نان در محلهها، توسط دوچرخه انجام میشود. در کشور ما نیز صاحبان شغلهایی ماند پنبهزنها (حلاج ها) از دوچرخه استفاده میکنند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 144صفحه 19