توی کوچه پسر کوچولویی تا کلم را دید پرسید: «کلم کوچولو کجا میروی؟»
کلم گفت: «میخواهم برای دوستم هدیه بخرم. اما نمیدانم چی بخرم.»
پسر کوچولو بیمعطلی گفت: «یک توپ فوتبال از آنها که وقتی شوتش میکنی ویییژ تا آسمان بالا میرود.»
هوا داشت تاریک میشد.
کلم بنفش به ایستگاه رفت و سوار اتوبوس شد.
غمگین بود.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 60صفحه 5