آب دادند. هر روز جادوگر با چوب جادو ورد می خواند و به زمین می زد. تا این که یک روز جادوگر با خوش حالی موشی را صدا زد و گفت:« من جادو کردم! حالا یک باغچه ی سبزی داریم.!»
موشی با دیدن جوانه های سبز و کوچک پرید بغل جادوگر و گفت:« تو یک جادوگر بزرگ هستی!» بعد جادوگر با خوشحالی به سراغ کتاب جادو رفت و توی آن نوشت.
برای درست کردن یک باغچه سبزی، اول خاک را خوب زیر و رو می کنیم. با بیل نه با چوب جادو! بعد دانه ها را در خاک نرم می پاشیم. آن وقت به آن ها آب می دهیم. چند روز بعد دانه ها سبز می شوند. این است جادوی باغچه ی سبزی!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 288صفحه 6