![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/620/620_19.jpg)
میتوانم پروازکنم.» گفت: «ولی نمیتوانی درمیان درختها حرکتکنی! اما من چون یک هستم هرکجا دلم بخواهد میروم!» گفت: «من می توانم مسافران زیادی را سوار کنمو از جادههای پرپیچ بگذرم.نه ، نه و نه هیچ کدام شما نمیتوانیـد مثل من باشید. من از همه بهترم!»
ناگهان و و و همه با هم شـروع کردند به حرف زدن! همین موقع گفت: «ساکت باشید! مسافرها آمدند.» بعد مسافران سوار شدند. مسافران سوار شدند. مسافران سوار شدند. به آسمان رفت. به دریا رفت و رفت به طرف جادههای پرپیچ و خم.
وقتی همه رفتند نگهبان فرودگاه به طرف آمد و سوار شد. آن وقت از میان درختهای سبز به سمت خانه رفت. در راه فکر میکرد که خودش، ، و همـه، کارهای مهمـی دارند و هر کس که کارهای مهم را خـوب انجام بدهد از همه بهتر است!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 266صفحه 19