رسیدم ، این هم مارها ... اما خجالت می کشم برم
جلو ... آخه ... آخه ... من خیلی لاغر و بَد قیافه ام !
این بَد قواره
چی می خواد ؟
غصه نخور کوچولو ... آخه
تو اصلاً مار نیستی !
چی ؟
اسم من
جیقیله
... تو هم یک
دو شاخه ی برق هستی
که سیم ات به پُلوپَز
برقیِ ما وصل بود ! دیروز
که اومدیم گردش ، تو
کنده شدی و جا موندی .
حالا بیا برگردیم خونه
تو فقط وقتی خوشبخت
هستی که به پلوپزِ ما
وصل باشی !
راست می گی ؟ حق با توئه !
بهتر از اینه که مارها بِهِم بِگَن :« بَد قَواره !»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 248صفحه 15