افسانه شعبان نژاد
ب م ب
یکی بود، یکی نبود.
روی درخت، چهارتا کلاغ نشسته بودند.
کلاغها داشتند گردو میخوردند. یکی از کلاغها به جوی آبی که از کنار درخت میگذشت نگاه کرد وگفت: «وای ! چه قورباغهای کنار جو نشسته است. از بس پشه خورده، گرد و چاق شده است .»
کلاغ دومی، گردوهای توی دهنش را قورت داد و گفت: «نه، قورباغه نیست. یک مرغ ماهیخوار است . از بس ماهی خورده، گرد و چاق شده است.»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 248صفحه 4