کلاغ سومی، سرش را این طرف و آن طرف چرخاند و گفت: «نه قورباغه است، نه مرغ ماهیخوار، یک مرغابی است. از بس نوکش را به لجنهای کنار جو زده، این را خورده، آن را خورده، گرد و چاق شده است.»
کلاغ چهارمی نگاهی به سه تا کلاغ دیگر کردو بعد پرید و رفت. کلاغها به او نگاه کردند و سر تکان دادند. بعد هم دوباره مشغول خوردن گردو شدند.
ناگهان صدایی آمد: «بمب ...»
سه تا کلاغ از جا پریدند. چه دیدند. کلاغ چهارمی را دیدند که پرید و پرید با رنگ پریده به آنها رسید. کلاغ چهارمی آب دهنش را قورت داد و گفت: «نه قورباغه
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 248صفحه 5