فرشتهها
روز تولد حضرت فاطمه (س) بود.
مادر و زن دایی و مادربزرگ به جشن مولودی دعوت بودند. جشن مولودی، مهمانی بود که خانم همسایه، برای تولد حضرت فاطمه (س) داده بود و همهی خانمهای همسایه را دعوت کرده بود. من و پدر و دایی عباس و پدربزرگ در خانه مانده بودیم. زن دایی،حسین را هم با خودش برده بود و ما میتوانستیمراحت و بی درد سر با هم نقشه بکشیـم که برای روز زن و روز مادر، چه کنیم. چون حسین کوچک است و نگه داشتن او پردرسر! پدر گفت: «امشب، شام را ما درست میکنیم!» من خندیدم و گفتم: «مگه شما بلد هستید؟» دایی عباس گفت: «چه فکر خوبی! حضرت علی (ع) هم همیشه در کارها به حضرت فاطمه (س) کمک میکردند.
امام علی (ع) حتی نان هم میپختند، پس ما هم میتوانیم!» قرار شد پدربزرگ نان بخرد. پدر خانه را تمیز کند. دایی عباس
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 241صفحه 8