جایی خنک و راحت
یک بود، یکی نبود.
یک روز گرم گرم، شیر، گوشهای از چمنزار خوابیده بود دور و برش پر از مگسهایی بود که نمیگذاشتند شیر راحت بخوابد. برای همین هم شیر شروع کرد با دمش، مگسها را کنار زدن.
میمون بالای درخت بود که شیر را دید. پیش سنجاب و خرگوش و موش رفت و گفت: «دلتان میخواهد یک جای خنک و راحت بخوابید؟» سنجاب گفت: «یک جای خنک؟ آن هم در ایـن روز گرم؟!» میمون گفت: «بله!» خرگوش گفت: «یکجای راحت؟ جایی که شکارچی نتواند ما را شکار کند؟» میمون گفت: «بله! یک جای خنک و راحت، موش و
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 241صفحه 4