کوچههای شهر ما
باز یخ بندان شده
چشمهای ناودان
باز هم گریان شده
دوستم صندوق پست
توی این سرمای سخت
در خیابان مانده است
رو به روی یک درخت
چهرهاش غمگین شده گوشهایش یخ زده
بس که هی باران و برف بر سر او آمده
او اگر چه آهنی است
یا که دارد رنگ زرد
توی این سرما ولی
ایستاده مثل مرد
بارها من گفتهام
رازها در گوش او
نامهها انداختم
توی آن با آرزو
در دل او میشود
دوستی را باز جست
حیف سرما خورده است دوستم، صندوق پست
صندوق پست
حمید هنرجو
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 221صفحه 10