مجله خردسال 136 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 136 صفحه 4

سوگلی و قاشق سرور کتبی رویا چهار تا عروسک داشت. او عروسک­هایش را خیلی دوست داشت. یک روز، یکی از عروسک­ها که اسمش گلی بود، پیش رویا آمد و گفت: «مامان رویا! گرسنه هستم ناهار می­خواهم.» عروسک دوم که اسمش پری بود، گفت: «من هم گرسنه هستم.» خرسی گفت: «من هم گرسنه هستم.» سوگلی گفت: «من هم گرسنه هستم.» همه­ی عروسک­ها گرسنه بودند. مامان رویا دست به کار شد. هویج و لوبیا را توی دیگ انداخت و یک ناهار خوش مزه پخت. غذا آماده شد. گلی گفت: «من سفره می­اندازم.» پری گفت: «من نان می­آورم.» خرسی گفت: «من بشقاب می­آورم.» سوگلی گفت: «من قاشق می­آورم.» مامان رویا گفت: «من هم غذا می­آورم.» همه دست به کار شدند. گلی سفره انداخت. پری نان سر سفره گذاشت. خرسی بشقاب آورد. مامان رویا هم غذا را سر سفره گذاشت. همه چیز آماده بود. نه... یک چیز کم بود. چی کم بود؟ قاشق کم بود. سوگلی هنوز قاشق نیاورده بود. مامان رویـا گفت: «ا... سوگلی کجاست؟ چرا قاشق نیـاورده؟» سوگلی کجا بود؟ سوگلی همان­طور جلوی کشوی قاشق­ها ایستاده بود و نمی­دانست چند قـاشق بردارد. رویا با صدای بلند گفت: «سوگلی کجایی؟ چرا نمی­ایی؟ چرا قاشق­ها را نمی­آوری؟ گرسنه هستیم. منتظر قاشق هستیم.» سوگلی گفت: «الان می­آیم. الان قاشق­ها را می­آورم.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 136صفحه 4