به دنبال ماه پیشانی
نقل قرمز، دنبال عروسی ماه پیشانی می گشت . رسید به قالیچه ی پرنده. پرسید:" می دانی عروسی ماه پیشانی کجاست؟" قالیچه، ویژ رفت بالا. ویژ آمد پایین. ویژ دور نقل یک چرخی زد و پرسید:" می خواهی چه کنی؟" نقل گفت:" می خواهم نقل عروسی اش بشوم." قالیچه گفت" بیست قدم به چپ ، بیست قدم به راست. بیست قدم جلو، بگیر و برو!" نقل رفت. رسید به چراغ جادو. چراغ داشت گرد گیری می کرد. نقل پرسید:" می دانی عروسی ماه پیشانی کجاست؟" چراغ خودش را تکاند و پرسید:" می خواهی چه کنی؟" نقل گفت:" می خواهم نقل عروسی اش بشوم." چراغ گفت:"ده قدم به چپ ، ده قدم به راست. ده قدم جلو، بگیر و برو!" نقل رفت. رسید به خاله سوسکه. سوسکه داشت بزک دوزک می کرد که برود همدان. نقل پرسید:" می دانی عروسی ماه پیشانی کجاست؟" سوسکه پرسید:" می خواهی چه کنی؟" نقل گفت:" می خواهم نقل عروسی اش بشوم." خاله سوسکه گفت:" پنج قدم به راست، پنج قدم به چپ. پنج قدم جلو، بگیر و برو!" نقل رفت و رسید. به قصر حاکم. عروسی آن جا بود. خواست برود تو که نگهبان ها جلویش را گرفتند. نقل گفت:" بگذار ید من بروم. من نقل عروسی ام!" گفتند:" برو! "
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 359صفحه 4