آسمان
مرجان کشاورزی آزاد
صبح بود و آسمان آبی آبی. دو تا ابر بزرگ وسط آسمان کشیدم.
مادرم ابرها را جمع کرد و با آن ها برایم لحاف دوخت.
ظهر بود و آسمان آبی آبی. یک خورشید وسط آسمان کشیدم.
مادرم خورشید را زیر قابلمه گذاشت و برایم غذا پخت.
حالا شب است و آسمان سرمه ای. می خواهم هزار تا ستاره
بکشم تا مادرم با آن ها، پیراهن را پولک دوزی کند!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 355صفحه 16