مجله خردسال 355 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 355 صفحه 4

یکی بود یکی نبود یکی بود، یکی نبود. دختری بود که شبیه هیچ کس نبود. او روی سرش اصلا مو نداشت. اما یک کله ی گرد و قشنگ داشت. دخترک خیلی کم می خندید، اما وقتی می خندید، چهار تا پروانه ی رنگارنگ، بال بال زنان می آمدند و خنده اش را تماشا می کردند. یک روز، دخترک، موش چاق و شکم گنده ای را دید که یک سیب را قل قل هول می داد تا به لانه اش ببرد. سیب قل می خوردو این طرف می رفت، بعد قل می خورد و آن طرف می رفت. موش تپلی، دنبال سیب این طرف می دوید و بعد هم آن طرف می دوید. دخترک از کارهای موش تپلی آن قدر خندید، آن قدر خندید که ده تا پروانه آمدند و خنده اش را تماشا کردند! موش تپلی صدای خنده ی دخترک را شنید و به او نگاه کرد:" وای! چه دختر قشنگی!" بعد برای این که بتواند دخترک را بهتر ببیند، سرش را بالا گرفت و عقب عقب رفت و رفت تا این که تالاپ از پشت افتاد. روی زمین ! با آن شکم گرد و قلمبه اش، این طرفی شد، آن طرفی شد، تا بالاخره از جایش بلند شد. دخترک به سر موش تپلی دستی کشید و دوباره خندید. این بار بیست پروانه ی دیگر هم آمدند و خنده ی قشنگ او را تماشا کردند. موش تپلی با خودش فکر کرد که اگر از سیب بالا برود و روی آن بنشیند، می تواند دخترک را بهتر ببیند، پس تصمیم گرفت از سیب بالا برود، اما همین که سوار سیب شد، سیب قل خورد و موش تپلی هم با سیب قل خورد و رفت آن طرف اتاق. صدای خنده ی دخترک همه جا پیچید و یک لحظه بعدف اتاق پر شد از پروانه. آن ها روی سر و شانه های دخترک نشستند. موش هیچ وقت دختری به این قشنگی ندیده بود. موش، سیب را رها

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 355صفحه 4