لبخند
بعضی وقتها که بابا به خانه میآید، اصلاً نمیخندد. آن وقت من و مامان میفهمیم که او لبخندش را بیرون خانه گم کرده است. اما دیشب وقتی بابا به خانه آمد، خوشحال بود و میخندید. او توی دستش یک جعبه بود پر از شیرینی و لبخند. کاش بابا هیچوقت لبخندش را گم نکند.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 346صفحه 16