پدر من ...
پدر من میوه فروش است. او صبح خیلی زود، با وانت به میدان میوه میرود، میدان میوه جایی است که باغدارها ، میوههای باغ خود را به آنجا میآورند و میفروشند. پدرم از آنها میوه میخرد. بعد جعبههای میوه را پشت وانت خود میگذارد و به مغازهاش میآورد. آنوقت مشتریهای پدرم میآیند و از او میوه میخرند.
شبها وقتی پدرم به خانه میآید، برای ما میوههای خوب و خوشمزه میآورد.
همسایهی ما هروقت به خانهی ما میآید، میگوید :«خوب است دیگر! شما همیشه میوههای تر و تازه دارید!»
آنوقت مادرم میخندد و میگوید: «قابل ندارد! نوش جان!»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 263صفحه 22