مجله خردسال 263 صفحه 22
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 263 صفحه 22

پدر من ... پدر من میوه فروش است. او صبح خیلی زود، با وانت به میدان میوه می­رود، میدان میوه جایی است که باغ­دارها ، میوه­های باغ خود را به آن­جا می­آورند و می­فروشند. پدرم از آن­ها میوه می­خرد. بعد جعبه­های میوه را پشت وانت خود می­گذارد و به مغازه­اش می­آورد. آن­وقت مشتری­های پدرم می­آیند و از او میوه می­خرند. شب­ها وقتی پدرم به خانه می­آید، برای ما میوه­های خوب و خوش­مزه می­آورد. همسایه­ی ما هروقت به خانه­ی ما می­آید، می­گوید :«خوب است دیگر! شما همیشه میوه­های تر و تازه دارید!» آن­وقت مادرم می­خندد و می­گوید: «قابل ندارد! نوش جان!»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 263صفحه 22