![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/379/379_6.jpg)
روباه تو را بگیرد.» مرغ کمی فکر کرد و گفت: «باشد.
قبول.»
روز مسابقه، موش، نزدیک لانهی روباه رفت و گفت: «دلت میخواهد یک مرغ چاق و
چله را بگیری؟» روباه گفت: «دلم
میخواهد!» موش گفت: «دنبال من بیا که یک مرغ چاق و چله از مرغدانی
بیرون آمده!» روباه دنبال موش رفت. مرغ رادید. مرغ هم روباه را دید و به سرعت پابه فرار گذاشت، به کدام طرف؟ به طرف مسیر مسابقه.هاپو بوی روباه را احساس کرد و از خواب پرید. مرغ بدو،روباه بدو، هاپو بدو. روباه بیچاره سرش را برگرداند و دید همهی سگ های ده به دنبالش میدوند و از همه جلوتر هم هاپو میدود. روباه دریکچشم به هم زدن از مسیر مسابقه
بیرون رفت و به طرف جنگل دوید. درست همان موقع که مرغ از خط پایان گذشت و از خستگی افتاد روی زمین. هاپو زودتر از بقیهی سگها به مرغ رسید و برنده شد. اما مرغ نفر اول شد چون او از همه سگها و حتی از روباه هم تندتر دویده بود!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 263صفحه 6