اره
جوجه تیغی
کانگورو
کوآلا
درخت
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود.
روی یک سبز و زیبا، مشغول بازی بود که صدایی شنید. انگار یک نفر میخواست را با ببرد. فریاد زد و کمک خواست. صدای را شنید و با عجله به طرف آمد. همین که دید یک نفر می خواهد را کند، فریاد زدو کمک خواست. صدای و
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 254صفحه 18