![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/348/348_18.jpg)
همین موقع از راه رسید و گفت:«نه! من همراه میروم.»
از پشت بوتهها بیرون آمد و گفت:«من هم با شما میآیم.»
گفت:«فکر میکنم اگر همه با هم به گردش برویم خیلی خوش بگذرد!»
گفت:«اما من میخواهم تنهایی به گردش بروم.»
و و به هم نگاه کردند و گفتند:« باشد!ما همه با هم میرویم.تو
تنهایی برو.
راه افتاد و و و هم پشت سر او رفتند.
وقتی به دشت رسیدند، و و شروع کردند به بازی.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 233صفحه 18