فرشتهها
یک شب خواب دیدم که کنار امام ایستادهام و با هم عکس میگیریم.
صبح به مادرم گفتم:«کاش امام هنوز پیش ما بودند آن وقت من میتوانستم با
امام عکس بگیرم.»
مادرم کمی فکر کرد و گفت:«دلت میخواهد با امام عکس داشته باشی؟»
گفتم:«بله. مثل خوابم.» مادر گفت:«یک فکر خوب دارم !»
مادرم از توی آلبوم عکس یکی از عکسهای مرا برداشت و آن را کنار عکس امام در
قاب گذاشت.
مادرم گفت:«این هم از عکس تو با امام !»
حسین وقتی عکس مرا کنار عکس امام دید گفت:«من! من!»
مادرم عکس حسین را هم کنار عکس من گذاشت. عکس من و حسین و امام کنار هم
خیلی قشنگ بود. مادرم مرا بوسید و گفت:«امام همیشه پیش ما هستند.»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 233صفحه 8