بامنبیا...
دوست من سلام.
من قایق هستم و میتوانم روی آب این طرف و آن طرف بروم.
پدر من یک کشتی مسافربری بزرگ است.
مادرم هم یک قایق ماهیگیری است.
بعضی از ما قایقها با بادبان حرکت میکنیم، بعضی با پارو و بعضی هم با موتور.
یک روز یک قایق دیدم که نه پارو داشت، نه بادبان و نه موتور. مردم سوار میشدند و
خودشان با پا قایق را حرکت میدادند.
مادرم گفت:«اسم آن قایق، قایق پدالی است.»
امروز من با کمک باد پیش تو آمدهام چون من بادبان دارم.
حالا برای یک سفر زیبا سوار من شو
و با من بیا...
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 233صفحه 3