ماهیها وقتی این را شنیدند از ترس فرار کردند.
لاک پشت، زیر آب کرم کوچولو را دید که قاهقاه میخندید و ماهیها از ترس این طرف
و آن طرف میرفتند.
لاکپشت،کرم کوچولو را پشتش سوار کرد و روی آب آمد.
کرم کوچولو گفت:«دیدی دوست من! ماهیها از من میترسند !»
لاک پشت جوابی نداد، او هیچ وقت نفهمید چرا ماهیها از یک کرم کوچولوی خوشمزه
ترسیدند!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 233صفحه 6