![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/201/201_6.jpg)
مادر گفت:«ویغی... واغی...ووغی...» مینا گفت:«مامان ! چرا این طوری میکنی؟»
مادر گفت:«این زبان جیغی ویغی است. مگر تو این جوری حرف نمیزدی؟!»
مینا گفت:«من گرسنهام. غذا میخواهم.» مادر گفت:« ناهار آماده است. برو دستت را بشوی.»
مینا به طرف دستشویی دوید تا دستهایش را بشوید.
طاقچه و باغچه و کفگیر و رنده هم نفس راحتی کشیدند و گفتند:
«آهان ! پس مینا گرسنه بود. حالا فهمیدیم!»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 93صفحه 6