نقاشی من
مداد رنگیهایم را برداشتم و برای مادرم یک گل کشیدم. پدرم نقاشی را دید و گفت: «چه گل قشنگی خوش به حال مادر!»
با مداد قهوهای یک کوه کشیدم و گفتم: «این کوه هم برای شما!» داداش کوچولویم خندید و به طرف من آمد. بـا مداد نارنجی یک آبنبات کشیدم وگفتم:«این هم برای داداشی!» او نقاشی مرا برداشت تا بخورد! آبنبات و گل و کوه از آب دهانش خیس خیس شدند.
گفتم: «این باران هم برای من!»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 68صفحه 22