مجله خردسال 57 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علائ - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 57 صفحه 4

قصه­های کلیله و دمنه دختر موشی مهری ماهوتی یکی بود، یکی نبود. بابا مهربان آرزو داشت، خدا به او یک دختر بدهد. چشم سیاه، ابرو سیاه قشنگ مثال قرص ماه. یک روز لب جو نشسته بود. چشم­های خیسش را بسته بود. یک دفعه تالاپ موش کوچولوی افتاد توی آب. بابا مهربان او را از توی جو بیرون کشید. نازش کرد و بوسید. بعد خدا خدا کرد. زیر لب دعا کرد: «خدا جـانم، او را یک دختر کن. از همه بهتـر کن.» یک دفعـه موش کـوچولو یک دختر شد، تپل­مپل، قشنگ­تر از برگ گل. بابا مهربان او را به خانه­اش برد. سال­ها گذشت. دختر موشی بزرگ شد. آن وقت برایش خواستگار آمد، صف به صف از هر طرف. دختر موشی گفت: «شوهر من بـاید از همه قوی­تر باشد.» بابا مهربان به خورشید گفت: «آهـای تاب تـابی! آقا آفتابی! شوهر دختر من می­شوی.» خورشید گفت: «ابراز من قوی­تر است.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 57صفحه 4